-
Reyhaneh Moradiنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۰، ۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط Reyhaneh Moradi انجام شده
گُفتی نَظَر خَطاست
تو میبَری، رَواست؟
'سعدی شیرازی' -
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد#مولانا
-
چنان نماندو چنین نیز هم نخواهد ماند...
حافظ
-
ما گُذشتیم و گُذشتْ
آنچه تو با ما کَردی؛
تو بِمان و دِگران...
وای به حالِ دگران! -
ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را
ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا
سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد
گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا
از کف تو ای قمر باغ دهان پرشکر
وز کف تو بیخبر با همه برگ و نوا
سرو اگر سر کشید در قد تو کی رسید
نرگس اگر چشم داشت هیچ ندید او تو را
مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند
سبزه اگر تیز راند هیچ ندارد دوا
شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود
ابر حریف گیاه صبر حریف صبا
هر طرفی صف زده مردم و دیو و دده
لیک در این میکده پای ندارند پا
هر طرفیام بجو هر چه بخواهی بگو
ره نبری تار مو تا ننمایم هدی
گرم شود روی آب از تپش آفتاب
باز همش آفتاب برکشد اندر علا
بربردش خرد خرد تا که ندانی چه برد
صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا
زین سخن بوالعجب بستم من هر دو لب
لیک فلک جمله شب میزندت الصلا
. -
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خبرت هست؟ که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سرسودای تو دارم غم سرنیست مرا
بیرخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر ازین کار کنون کار دگر نیست مرا -
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا که بودیم ، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن لحظه که افتاد و شکست -
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
تنها بهانه ما در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و وداع در گلو شکست . . . -
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست.
-
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آسون وداع کردم باهات، با اینکه می مردم برات
کاشکی نمی ذاشتم بری، کاشکی می افتادم به پات
خواستم بگم ترکم نکن، پیشم بمون ای نازنین
شرح پریشونیم و تو، چشمای بارونیم ببین
هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون
فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنونرفتی و من تنها شدم، با این غم نا مهربون
هرجا پی ات گشتم ولی، هیچ جا نبود از تو نشون
دل خوش به این بودم تو هم، گاهی کنار پنجره
ماه و تماشا می کنی، با کولی باری خاطره
هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون
فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنون -
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
-
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۷:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با رقیب از من شکایت کرده ای ای بی وفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می بری
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بچه ها این شعر خیلی قشنگ بود
دلم نیومد ازتون دریغ کنم -
روز مرگم، هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته ی خسته از اين دار برفــــت؛)
•وحشی بافقی• -
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
حافظ
-
سلام بچه ها
اگر خواستید باهم مشاعره کنید
تاپیک مشاعره هست
https://forum.alaatv.com/topic/6376/مشاعره/4 -
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الستمن همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هستمی بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست؟!کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست!|حافظ|
-
Gharibe Gomnamنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۱۸ آخرین ویرایش توسط Gharibe Gomnam انجام شده
-
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
-
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
-
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضینوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت نخوانی
پست 2017 از 9243