-
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۵:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پرسید یکی که عاشقی چیست ؟
گفتم که چو ما شوی بدانی ...!
#مولانا
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۶:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دگر غم دل به کس نگویم ....
-
چه کسی گفته که من تنهایم؟
من، سکوت، خاطرات، بغض و اشک همیشه با همیم...
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد!
-
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی
گشاید بغضهایی را که پنهان در گلو دارم
-
من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
-
ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻋﺸﻘﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ!
ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺰﯾﻨﻢ…
-
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو
دیوان اشعار _ انوری
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جایی برای گریه نیست..
جز آغوش زمین
و بازی بی انتهای سرنوشتخدایا ..
قانون این بازی را تو نوشتی؟ -
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سینه بیر دشت مغان دییر ، قوزی یان یانه یاتیب
منیم آغلار گوزیمی اوردا آراز ایله میسنشهریار
-
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غمت در نهان خانه دل نشیند
بنازی که لیلا به محمل نشیند
پی محملش آنچنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل سوال بی جواب شد
نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی چو نقشه ای بر آب شد
چه سینه سوز آه ها که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانه ای نه شوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه هم شتاب در شتاب شد
نه فرصت شکایتی، نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به در نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر که دوره شتاب شد
چون می روی بی من مرو .....ای جان جان بی تن مرو
حتما با صدای بانو هایده اینو گوش بدین ...بی نظیره
-
قایقم را ساختم
و به آب انداختم
ناگهان
بیدار شدم..
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۳۹۷، ۶:۵۸ آخرین ویرایش توسط آسِمان آبی انجام شده
آسمان بار امانت نتوانست کشید
زنگ زد باربری گفت تریلی بفرست:))
#کمی خنده -
@دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @hasty-79
نیمه شب پریشب ،گشتم دچارکابوس
دیدم به خواب،حافظ،توی صف اتوبوس
گفتم سلام حافظ،گفتا علیک جانم
گفتم کجاروی تو؟گفت والله خودندانم
گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟
گفتاشده ستاره درفیلم سینمایی
گفتم بگو ز مویش،گفتا که مش نموده
گفتم بگو ز یارش، گفتا ولش نموده
گفتم ز ساربان گو،باکاروان غمها
گفتا اژانس دارد،با تور دور دنیا
گفتم بلندبوده موی تو ان زمانها
گفتا که حبس بودم از ته زدند ان را
گفتم شما و زندان؟ حافظ مارو گرفتی؟
گفتا ندیده بودم ، هالو به این خرفتی -
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که
اگر این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است