-
نوشتهشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۱۸:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط marylb انجام شده
اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری
گج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش گولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری
بیر قوش آییغام! سویلیه رک گاهدان اییلده ر
گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
****یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری****
قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح
باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری!
-
اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری
گج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش گولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری
بیر قوش آییغام! سویلیه رک گاهدان اییلده ر
گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
****یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری****
قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح
باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری!
نوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمیپرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان و نالانم
ومن تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش
اما...
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم
که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش
اما...
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم بانسیمی
میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند.... -
نوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط marzyeh78 انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۹:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
این زخم که بینی به دل افتاده
زان است که یار خویش نشناخته -
وقتی که تو آمدی به دنیا عریان
مردم همه خندان و تو بودی گریان
کاری بکن ای دوست به وقت رفتن
مردم همه گریان و تو باشی خندان -
نوشتهشده در ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۵:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سنه من جان وِریرَم سن منه دیوانه دئمه
یاندیریپ کونلومی گولدون، باری ویرانه دئمه
ایکی گونلوخدی جانیم،دونیا بو گونلر قوتولار
من گوزدن سالیسان، بیر کسه جانانه دئمه
-
ای بیخبر، ازکمخردان شکوه چه لازم
آدم نبود آنکه ز حیوان گله دارد.....#bidel
-
تاکه بودیم نبودیم کسی
کُشت مارا غم بی هم نفسی
تاکه خفتیم همه بیدار شدند
تاکه مردیم همگی یارشدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه درآن وقت که افتادو شکست.... -
نوشتهشده در ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود..گاهی تمام این آبی اسمان ها
یکباره تیرگشته و بی رنگ می شود...گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود.. -
-
نوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر زمان فالی گرفتم ؛ غم مخور آمد ولی
این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد -
نوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما را
که تو منظوری
خاطر نرود جایی..!
#سعدی -
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۹:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم چگونه میکُشی و زنده میکنی؟
با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد...
| امیرخسرو دهلوی |
-
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشتآنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشتدشت باور داشت گرگی در میانِ گله است
گله باور داشت اما ...
من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت...| پرواز همای |
-