-
گُل مزن کاگِل مزن دیوار بی بنیاد را...
خدمت سگ را بکن نی آدم بی ذات را...سعدی شیرازیا... تعلیم مده کم ذات را..
کم ذات اگر مولا شود، گردن زند استاد را -
ای که بُردَستی ز مردم هر چه هست_
گر نمک خوردی نمک دان را نمی باید شکست... -
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان محو که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهمزدنیفریدون مشیری
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۳:۱۷ آخرین ویرایش توسط Miss.Joker انجام شده
«دوستت دارم» را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من استدامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوستدر دل مردم عالم به خدا
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید.
تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو :))فریدون مشیری
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو!
- کنکور ورودی قلبت را از من بگیر
- یک رقمی خواهم شد میان داوطلبان ورود
بانو! - تست های ادبیات غنایی را بیشتر کن
- مجنون عرب بود؛ عربی را هم دوست دارم
- وای از زبان؛ مرا به یاد رومئو ژولیت می اندازد
- اختصاصی ها را هم آنقدر سخت بگیر
که - در ریاضی جواب انتگرال چشمانت شود
- در فیزیک نسبیت از بین برود
- و در این شیمی لعنتی عنصر عشق به جدول اضافه شود
- جواب تمام سوالات زیست آغوش تو می شود می دانم
بانو! - یک رقمی خواهم شد
تو! - کنکورت را بگیر
- فقط ظرفیت قلبت را یک اعلام کن
-
نوشتهشده در ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۴:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر من فقیرم هر شبے،دارم ز یا رب یاربے
جشنے..نوایے.. مطربے..ڪمتر ز سلطان نیستم!.. -
نوشتهشده در ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۶:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود،مادیده ایم اگرخون دل بود،ماخورده ایم
اگردل دلیل است،آورده ایم اگرداغ شرط است،مابرده ایم
اگردشنه دشمنان،گردنیم! اگرخنجردوستان،گرده ایم!
گواهی بخواید،اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم!
دلی سربلندوسری سربه زیر ازین دست عمری به سربرده ایم
قیصر امین پور -
پایمال عجز بودن،تدبیرها جز این نیست
مست است فیل تقدیر یاد از کجک ندارد -
نوشتهشده در ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو -
نوشتهشده در ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با موی پریشان شده آنقدر که نازی
در حفظ مسلمانی من مساله سازیبا دیدن تو قبله نمایم به خطا رفت
دیگر نگرانم که بت از کعبه بسازیقدیسه من لمس تنت پنجره فولاد
بیمارم و ناچار به این دست درازیهر طور نگاهت بکنم قابل عرضی
حالا منم و وحشت تقسیم اراضییک شهر به دنبال تو افتاده به والله
بیچاره شدم در صف صدها متقاضیآغوش تو خشخاش و لبت الکل خالص
آماده شدم کار دلم را تو بسازیمن کودک سرتق که شدم سر به هوای
عشق تو که سر می شکند آخر بازیعلی صفری
-
نوشتهشده در ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت ,
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت ,
آن که باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت
دشت باور داشت گرگی در میان گله بود
گله باور داشت
اما من نمیدانم چرا باور ، سگ چوپان نداشت
یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود
آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت
یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت
نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت
هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز
رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان نداشت -
نوشتهشده در ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۴:۱۱ آخرین ویرایش توسط Bio انجام شده
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
-
یک شبی مجنون نمازش را شکست،بی وضـو در کوچهی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود،فـارغ از جام الستش کـرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او،پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کردهای،بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای،واندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی،دردم از لیـلاسـت آنم میزنی
خستهام زین عشق، دل خونم نکن،من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم،این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم،در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی،من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم،صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آوارهی صـحرا نشد،گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت،غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی،دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی،در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود،درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم،صد چو لیلا کشته در راهت کنم
مرتضی عبدالهی -
نوشتهشده در ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۲۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
چیز بدی نیست جنگ
شکست می خورم
اشغالم میکنی..
| شمس لنگرودی |
- (=
- (=
-
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۸:۱۰ آخرین ویرایش توسط melikaaa انجام شده
مابی تو
خسته ایم
تو
بی ما
چگونه ای؟
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا...
دنیا نمی ارزد
به این پرهیزو این دوری...:)
-
نوشتهشده در ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
#امان_از_دل
دَست و پا میزَنی ای دِل
به هواخواهیِ دِلبر...دِلبر ار قصدِ وَفا داشت
تو چِرا خانه خرابی؟عِشق یَعنی که دو دِلدار
تبِ احساسِ مُساوی!ادعا کرد، ندیدی
که چُنین غرقِ عذابی️
-
خسته ام
از این زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست؟...نوشتهشده در ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۴:۳۶ آخرین ویرایش توسط Sobhan.1999 انجام شده@Sobhan-1999 در
شعردانه
گفته است:
خسته ام
از این زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست؟...خسته ام
بعد دو سال بازم همونجور -
نوشتهشده در ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط Brice انجام شده
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
@دانش-آموزان-آلاء