هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@dr-saraaa
راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
نامربوط بودنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@1540557162 جناب معین سوال من لطفا
-
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
زهرا نوبت تونیس....نوبت آقا معینه بزا خودش جواب بده.....ی لحظه لالمونی خواهرمن
ادب سز
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zahra-m1999
ادب سز ن سس -
@zahra-m1999
ادب سز ن سسنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حکایت شیخ و گربه
گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد.
شیخ با خونسردی گفت: ملالی نیست زن، قرآن را بیاور.
گربه با شنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت.
از او پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی؟!
گفت: شما اینان را نمی شناسید اکنون یک آیه از قرآن پیدا می کند و فردا بالای منبر گوشت گربه را حلال اعلام می کند!
-
@zahra-m1999
ادب سز ن سسنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-yassi طرف ما میگن سس
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@dr-saraaa
ن دعوا
نامربوط به صحبت شما بود ...
اشتباهی ریپلای کردم -
@dr-saraaa
راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
نامربوط بوددانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط یه زمانی آلایی انجام شده@1540557162
پستتون رو خوندم نمیدونم تخریبم کردین یاتشویق...به هرحال مرسی -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@1540557162
چیزی که خواستید اما بهش نرسیدین وهنوز حسرت به دلید ؟!؟؟؟؟؟؟
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عاقا
نپرید وسط بازی خب
همه دست ب سینه پشت به میز وایسین ببینم -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@dr-saraaa چشممم
-
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@1540557162
چیزی که خواستید اما بهش نرسیدین وهنوز حسرت به دلید ؟!؟؟؟؟؟؟
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zahra-m1999
اره
ولی خب یکم شخصیه -
@dr-saraaa چشممم
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حکایت ﻭﺻﻴﺖ ﺳﮓ
ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺧﻴﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ قبرستان های مسلمانان ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ!
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﺭﺳﻴﺪ و ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺳﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ به خاک ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ مفتی ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ مفتی، ﺍﻳﻦ ﺳﮓ ﻭﺻﻴﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺫﻣﻪ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ!
مفتی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻭﺻﻴﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﮓ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺪﻫﻢ؟ ﺳﮓ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ!
ﺍﻳﻨﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ!
مفتی ﺑﺎ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﮔﻔﺖ:
ﻋﻠﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﮓ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻭﺻﻴﺖ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍﺧﺮﻭﻯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻨﺖ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﻭ، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻭﺻﺎﻳﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎ بدان ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ!
چون پای منافع به میان آید ریا و تزویر چهره حق بخود بگیرد!
عبید زاکانی
-
@1540557162
پستتون رو خوندم نمیدونم تخریبم کردین یاتشویق...به هرحال مرسینوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-yassi
کدوم پست؟ -
اخرین دروغی که گفتین چی بوده و به کی بوده
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@اسمان-ابی در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
اخرین دروغی که گفتین چی بوده و به کی بوده
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@dr-saraaa
- راس میگی...
سوالتونو که پرسیدین هیچی نگید دیگه منتظرجواب وایسین
..... -
@zahra-m1999
اره
ولی خب یکم شخصیهنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@1540557162 اوکی مرسی
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
@dr-yassi
کدوم پست؟دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@1540557162
که سارا رو ریپلای کردین وپستو حذف کردین
درمورد حرفم به شیما...... -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حکایت ﺳﺮ ﺧﺮ
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻨﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿ ﺮﻓﺖ.
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﯿ ﺒﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ می ﮑﻨﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. ﺑالاخرﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ می شود.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ.
ﭼﻮﻥ ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮﺧﻮﺩﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ ﻧﺬﺍﺷﺖ.
ﻋﺒﯿﺪ زاکانی