هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
alisoltany
ن بخدا اردوی دفاع مقدس همه رو بردن....شمارونبردن پادگان؟
سروان ما چشم سبز بداخلاق بود
ی آخوندی هم بود..چقد بچه ها اذیتشون کردناین دخترا خیلی اخوندها رو اذیت میکنن انصافا،دلم واسشون میسوزه وقتی گیر میفتن بین دخترا،مخصوص طلبه ها
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany
تیکه میپروندن بهش...یه سربازی هم همراش بود فقط میخندید....
ایام محرم بود...
تواتوبوس بزن بکوب بود...
حاج اقا اون جلو هر۵دقیقه میگه صلووووااااااات
همه میزنن زیرگریه (مسخره میکنن -
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
alisoltany
ن بخدا اردوی دفاع مقدس همه رو بردن....شمارونبردن پادگان؟
سروان ما چشم سبز بداخلاق بود
ی آخوندی هم بود..چقد بچه ها اذیتشون کردناین دخترا خیلی اخوندها رو اذیت میکنن انصافا،دلم واسشون میسوزه وقتی گیر میفتن بین دخترا،مخصوص طلبه ها
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
alisoltany
ن بخدا اردوی دفاع مقدس همه رو بردن....شمارونبردن پادگان؟
سروان ما چشم سبز بداخلاق بود
ی آخوندی هم بود..چقد بچه ها اذیتشون کردناین دخترا خیلی اخوندها رو اذیت میکنن انصافا،دلم واسشون میسوزه و گیر میفتن بین دخترا،مخصوص طلبه ها
والا ما یه بار گیر دادیم درمورد همون مسئله که عکس گذاشتن ترسیدیم اسمش نیارم
حرف بزنن البته. همین جوری اومده بودن مدرسه گفت وجدانا نه من مدرسه پسرونه گفتم ترسیدن
طرف از ترس خوابش نبرده دیگه شما جای خود دارید
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یادش بخیر یه محوطه بزرگ تاریک
بود خوابگاه صدای سگ واینا سوز سرما از ترس تنها بیرون نمیومدیم بعد مسول گروه می پرسید همه تون با هم wc می رید -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی بدین دخترا دیگه دوستون ندالم اینقدل دلم گلفته بود یکیتون نیومدن دلدالیم بدین من بودم میومدم
با همتون قهلم
#پست - اخر
یاعلی -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تازه یکی یه سنگم بر می داشتیم
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب دیگ برید بخوابید دارید اشتباه میزنید همگی
-
خب دیگ برید بخوابید دارید اشتباه میزنید همگی
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
@dr-yassi وااااااااااااااای ارههههه منم اومدم راهیان با مدرسه:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: اخه تو گفدی سربازی:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
ساعت 12 شب بردنمون رزم شب یادمه اینقدر صداها شدید بود و هوام سرد بود که از هیجان به خودم میلرزیدمهیچ وقت یادم نمیره خیلی خوش گذشت
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@اسمان-ابی در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-yassi وااااااااااااااای ارههههه منم اومدم راهیان با مدرسه:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: اخه تو گفدی سربازی:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
ساعت 12 شب بردنمون رزم شب یادمه اینقدر صداها شدید بود و هوام سرد بود که از هیجان به خودم میلرزیدمهیچ وقت یادم نمیره خیلی خوش گذشت
منم رفتم راهیان نور اتفاقا همین رزمی که میگی مارو هم بردن و خیلی لرزیدم و آخرشم با امبولانس برگشتم خونه
-
خب دیگ برید بخوابید دارید اشتباه میزنید همگی
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
خب دیگ برید بخوابید دارید اشتباه میزنید همگی
ما همچنان از خاطرات زهرا فیض میبریم کجا بریم؟
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یسری محسن افشانی اومد کتابخونه مرکزی ...
مثلا برا همایشچه غوغایی شد مدیر ازانطباط همه نیم نمره کم کرد
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ختم کلام خاطرات
یه دختره رفته بود سمت سیم خاردارا هی می گفتم برم برم
فکرد منطقه حفاظتی مین ایناست
با مسول گروه شوخی می کرد یهو مسول از دور می زد تو کله ش نرن اون سمت
مرزه -
یسری محسن افشانی اومد کتابخونه مرکزی ...
مثلا برا همایشچه غوغایی شد مدیر ازانطباط همه نیم نمره کم کرد
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
یسری محسن افشانی اومد کتابخونه مرکزی ...
مثلا برا همایشچه غوغایی شد مدیر ازانطباط همه نیم نمره کم کرد
محسن افشانی؟!
-
ختم کلام خاطرات
یه دختره رفته بود سمت سیم خاردارا هی می گفتم برم برم
فکرد منطقه حفاظتی مین ایناست
با مسول گروه شوخی می کرد یهو مسول از دور می زد تو کله ش نرن اون سمت
مرزهدانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zahra-m1999
چقدخوب بود اون دوران
-
ختم کلام خاطرات
یه دختره رفته بود سمت سیم خاردارا هی می گفتم برم برم
فکرد منطقه حفاظتی مین ایناست
با مسول گروه شوخی می کرد یهو مسول از دور می زد تو کله ش نرن اون سمت
مرزهنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
ختم کلام خاطرات
یه دختره رفته بود سمت سیم خاردارا هی می گفتم برم برم
فکرد منطقه حفاظتی مین ایناست
با مسول گروه شوخی می کرد یهو مسول از دور می زد تو کله ش نرن اون سمت
مرزهصلواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
-
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
یسری محسن افشانی اومد کتابخونه مرکزی ...
مثلا برا همایشچه غوغایی شد مدیر ازانطباط همه نیم نمره کم کرد
محسن افشانی؟!
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zahra-m1999
اره ...مجری بود مثلا...عکسو دارم براتون میفرستم
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب خــــــــــــــــــــــــوش همــــــــــــــــــــگی
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۶ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شدهاین پست پاک شده!
-
@zahra-m1999
اره ...مجری بود مثلا...عکسو دارم براتون میفرستم
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@zahra-m1999
اره ...مجری بود مثلا...عکسو دارم براتون میفرستم
میگم کیه؟؟؟
-
@اسمان-ابی در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-yassi وااااااااااااااای ارههههه منم اومدم راهیان با مدرسه:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: اخه تو گفدی سربازی:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
ساعت 12 شب بردنمون رزم شب یادمه اینقدر صداها شدید بود و هوام سرد بود که از هیجان به خودم میلرزیدمهیچ وقت یادم نمیره خیلی خوش گذشت
منم رفتم راهیان نور اتفاقا همین رزمی که میگی مارو هم بردن و خیلی لرزیدم و آخرشم با امبولانس برگشتم خونه
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهفااطمه مام از راه برگشت یه ویروس افتاده بود تو قطارمون یکی یکی بچه هارو از پا انداخت همه تب و حالت تهوع خیییییلی عجیب بود
تا جاییکه چند نفرو وسطای راه پیاده کردن با امبولانس برگردوندشون بیمارستان
وگرنه بقیش خیلی خوووب بود فقط برگشتنی همه از دست رفتیم