مُردم
-
Gharibe Gomnam
نترسیدم فقط کلافه ام
چون یه جای کارم میلنگه
نمی تونم برم
انگار گیر کردم توی این دنیا
و تا اونو انجام ندم نمی تونم برمNafas Hadian 0
قبلا هم گفتم که پیدا کن دلیل اومدنتو -
نیومده میخوای بری که
-
بسم الله:(
-
-
نیومده میخوای بری که
Gharibe Gomnam
اومدنم دست خودم نبوده
حالا هم که اومدم
دیدم
چیز جالبی نداره که توش وایسم -
سلام بچه ها
یه اتفاق خیلی بدی برام امروز افتاده
نه میتونم بگم حالم بده نه خوب
دلم نمیخواست کسی بدونه ولی نیاز داشتم یکمی کمکم کنید کلافه ام خیلی
امتحان دینی داشتم امروز
دیشب یه سری قسمت جزئی بود که باید جمع بندی میکردم
خسته شده بودم که تصمیم گرفتم بزارم برای فردا
ساعت ۶ بلند شدم شروع کردم به خوندن
ساعت ٧ تمومش کردم
تا ساعت شروع امتحان دو ساعت وقت داشتم
رفتم بخوابم ولی برای استرسی که داشتم خواب و بیدار بودم
یعنی هم خواب بودم وهم اگر صدایی از اطرافم میفتاد میفهمیدم و درک میکردم
توی همین حالت بودم که یه خوابی دیدم
خواب دیدم دارم یه کاری انجام میدم که یهو پشتم سیاه شو یه رگه های قرمز هم ایجاد شد و یهو منو توی خودش کشید
همون موقع از ترس از ته دل خدا رو صدا زدم که از خواب پریدم
وقتی خواب بد میبینم پتو رو تا گردنم میکشم بالا
وقتی خواستم پتومو درست کنم
دستمو آوردم بالا ولی ندیدمش
حس میکردم دستم رو به رومه ولی نمیدیدمش
خیلی ترسیده بودم
پتومو چنگ کردم که پسش بزنم پتو زدم کنار ولی دستم ندیدم فهمیدم جسم دستم اونجا افتاده
یخ کرده بودم
نمیدونستم چی شده
خواستم بلند شم که یهو دیدم خودم بلند شدم ولی جسمم اونجا افتاده
از ترسم سریع برگشتم به سمت جسمم
زبونم بند اومده بود
فهمیدم مردم
از ته دل التماس به خدا میکردم که بر گردم میدونستم آماده اون دنیا نیستم
نمیدونم چی شد
که بعد از نمیدونم چه مقدار مدتی به خودم اومدم
هي اعضای بدنمو تکون میدادم دیدم تکون میخورن
متوجه شدم خدا بهم رحم کرده و برم گردونده
میدونم نمی تونید باور کنید
ولی من خواب نبودم بخدا
فهمیدم مردم
حالم یکمی بده
کلافه ام
خواهرمم میگفت حس کردم مامان اومده توی اتاق بالای سرمون نشسته منم هي یه صدای ناله مانند میکنم
فقط یه چیزی بگید از این سر درگمی در بیام
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@ریاضیاعجیبه برام اولین باره که یه همچین چیزی میشنوم
-
Gharibe Gomnam
اومدنم دست خودم نبوده
حالا هم که اومدم
دیدم
چیز جالبی نداره که توش وایسمNafas Hadian 0
خب عزیزدل من
وقتی خودت حس میکنی کاری رو باید انجام بدی بعد بری
نمیخوای پیداش کنی؟ -
Nafas Hadian 0
خب عزیزدل من
وقتی خودت حس میکنی کاری رو باید انجام بدی بعد بری
نمیخوای پیداش کنی؟Gharibe Gomnam
بالاخره پیداش میکنم و میرم -
عجیبه برام اولین باره که یه همچین چیزی میشنوم
@Mr-Perfect
از دقيقه 2 اینجا ها بزنید اونجاش هست که دارند می گند بدنشون رو دیدن و بین ها بودن -
Gharibe Gomnam
بالاخره پیداش میکنم و میرمNafas Hadian 0
اره دیگه پیداش کن
ولی مطمئن باش قسمتیش مربوط به همین زندگی ای هست که ازش خوشت نمیاد -
Gharibe Gomnam
بالاخره پیداش میکنم و میرمNafas Hadian 0 انشاالله...
-
@jahad-128
اشتباه اندر زدیم
از دقيقه 2 این ببنید -
اسما نادری در مُردم گفته است:
Nafas Hadian 0 سلام یه سری افراد میتونن این کار ها رو انجام بدن که تمرینات خاصی انجام میدن فکر نمیکنم این حالت به خاطر این باشه ..
.اگر روحتون خارج شده و میگید خواب نبودید خب این یه امر طبیعیه بلاخره ما راهی سفر به سوی خدا هستیم چه با اختیار و چه با جبر ...
مرگ خیلی به ما نزدیکه و هر لحضه ممکنه بیاد
ما ازش غافلیم خیلیامون اصلا فکرش رو هم نمیکنیم ..
تو روایات گفتن که در روز چندین بار به یاد مرگ باشید همین که آدم به یاد مرگ باشه باعث میشه خیلی رفتارهاش تغییر کنه ..من از این بابت ناراحتم که چرا برگشتم
دلم نمیخواست اینطوری مرگ رو حس کنم
و از یه جهت میدونستم که آماده نیستم
ولی بازم سر حرفم هستم که میخوام برمNafas Hadian 0 خب از این به بعد بهتر زندگی کنید خودتون رو بیشتر آماده کنید براش
-
Nafas Hadian 0
اره دیگه پیداش کن
ولی مطمئن باش قسمتیش مربوط به همین زندگی ای هست که ازش خوشت نمیادGharibe Gomnam
ربطی به اون نداره ریحانه
بحث اونو وسط نکش -
Gharibe Gomnam
ربطی به اون نداره ریحانه
بحث اونو وسط نکشNafas Hadian 0
چشم فلفلی نشو -
Nafas Hadian 0
خب پس انقدر مشتاقی با این خوابم نباید میترسیدی کهGharibe Gomnam ترس داره ...
چند روز پیش یه تیکه از یه کتابی میخوندم که درباره حالت انسان ها هنگام مرگ بود یکی از مردگان که اهل خیر و سعادت بود خیلی حالات وحشتناکی رو تجربه کرده بود
و قسمتی که مرگ فجار رو میگفت خیلی خیلی بد تر بود
.
از یه استادی هم شنیدم که اینهایی که تجربیات نزدیک به مرگ رو میگن و میگن مرگ ترسناک نیست مرگ واقعی براشون اتفاق نیوفتاده و حالتشون نزدیک به مرگ بوده .. -
Gharibe Gomnam ترس داره ...
چند روز پیش یه تیکه از یه کتابی میخوندم که درباره حالت انسان ها هنگام مرگ بود یکی از مردگان که اهل خیر و سعادت بود خیلی حالات وحشتناکی رو تجربه کرده بود
و قسمتی که مرگ فجار رو میگفت خیلی خیلی بد تر بود
.
از یه استادی هم شنیدم که اینهایی که تجربیات نزدیک به مرگ رو میگن و میگن مرگ ترسناک نیست مرگ واقعی براشون اتفاق نیوفتاده و حالتشون نزدیک به مرگ بوده ..اسما نادری
نه نفس خانم میگن میخوام برم ناراحتم چرا برگشتم میگم خب وقتی مشتاق رفتن هستن دیگه انقدر نترسن
و گرنه من خودم خییلی میترسم -
Gharibe Gomnam ترس داره ...
چند روز پیش یه تیکه از یه کتابی میخوندم که درباره حالت انسان ها هنگام مرگ بود یکی از مردگان که اهل خیر و سعادت بود خیلی حالات وحشتناکی رو تجربه کرده بود
و قسمتی که مرگ فجار رو میگفت خیلی خیلی بد تر بود
.
از یه استادی هم شنیدم که اینهایی که تجربیات نزدیک به مرگ رو میگن و میگن مرگ ترسناک نیست مرگ واقعی براشون اتفاق نیوفتاده و حالتشون نزدیک به مرگ بوده ..اسما نادری
شاید..... -
سلام بچه ها
یه اتفاق خیلی بدی برام امروز افتاده
نه میتونم بگم حالم بده نه خوب
دلم نمیخواست کسی بدونه ولی نیاز داشتم یکمی کمکم کنید کلافه ام خیلی
امتحان دینی داشتم امروز
دیشب یه سری قسمت جزئی بود که باید جمع بندی میکردم
خسته شده بودم که تصمیم گرفتم بزارم برای فردا
ساعت ۶ بلند شدم شروع کردم به خوندن
ساعت ٧ تمومش کردم
تا ساعت شروع امتحان دو ساعت وقت داشتم
رفتم بخوابم ولی برای استرسی که داشتم خواب و بیدار بودم
یعنی هم خواب بودم وهم اگر صدایی از اطرافم میفتاد میفهمیدم و درک میکردم
توی همین حالت بودم که یه خوابی دیدم
خواب دیدم دارم یه کاری انجام میدم که یهو پشتم سیاه شو یه رگه های قرمز هم ایجاد شد و یهو منو توی خودش کشید
همون موقع از ترس از ته دل خدا رو صدا زدم که از خواب پریدم
وقتی خواب بد میبینم پتو رو تا گردنم میکشم بالا
وقتی خواستم پتومو درست کنم
دستمو آوردم بالا ولی ندیدمش
حس میکردم دستم رو به رومه ولی نمیدیدمش
خیلی ترسیده بودم
پتومو چنگ کردم که پسش بزنم پتو زدم کنار ولی دستم ندیدم فهمیدم جسم دستم اونجا افتاده
یخ کرده بودم
نمیدونستم چی شده
خواستم بلند شم که یهو دیدم خودم بلند شدم ولی جسمم اونجا افتاده
از ترسم سریع برگشتم به سمت جسمم
زبونم بند اومده بود
فهمیدم مردم
از ته دل التماس به خدا میکردم که بر گردم میدونستم آماده اون دنیا نیستم
نمیدونم چی شد
که بعد از نمیدونم چه مقدار مدتی به خودم اومدم
هي اعضای بدنمو تکون میدادم دیدم تکون میخورن
متوجه شدم خدا بهم رحم کرده و برم گردونده
میدونم نمی تونید باور کنید
ولی من خواب نبودم بخدا
فهمیدم مردم
حالم یکمی بده
کلافه ام
خواهرمم میگفت حس کردم مامان اومده توی اتاق بالای سرمون نشسته منم هي یه صدای ناله مانند میکنم
فقط یه چیزی بگید از این سر درگمی در بیام
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@ریاضیاNafas Hadian 0
نمیدونم این حالت چی بوده یا خودت از خدا خواستی که بری و این دنیارو نمیخواستی که این موقعیت برات پیش اومده ولی یه چیزیو خوب میدونم اونم اینه که هرچقدر هم دلت بخواد بری دست خودت نیست اومدنت به این دنیا هم دست خودت نبوده، من منکر این نمیشم که اگه از ته دلت ازش بخوای شاید اون اتفاقی که میخوای برات بیوفته و بری ولی این دنیا دنیایِ امتحانه، تو اومدی تا زندگی کنی امتحان پس بدی و خودت رو به خدا ثابت کنی که نتیجش رو اون دنیا ببینی اینا بخاطر خودته. شاید هنوز اون کاری که خدا ازت میخواد رو نکردی یا نصفه نیمه هست
شاید بگی و بگن که همه چیزو ربط داد به مسائل اعتقادی
نه! این واقعیته چه بخوای چه نخوای همینه!
زندگی کن به خودش توکل کن که خودش همیشه پناهته
امیدوارم خودتو بهش ثابت کنی، حال دلت خوب شه و خدا تورو به اون چیزی که میخوای برسونه♡ -
اسما نادری
نه نفس خانم میگن میخوام برم ناراحتم چرا برگشتم میگم خب وقتی مشتاق رفتن هستن دیگه انقدر نترسن
و گرنه من خودم خییلی میترسمGharibe Gomnam
اها