-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وان در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند -
در این کهنه گور این غم بی پایان
این اخرین ترانه لالئییست
درپای گاهواره خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد
پیچد در اسمان شبان تو -
در این کهنه گور این غم بی پایان
این اخرین ترانه لالئییست
درپای گاهواره خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد
پیچد در اسمان شبان تونوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گل ها پس از مـا هم فراوان رویــد از گلها -
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد -
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست بادنوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 دام تزویـــر كه گستردیم بهــر صید خلق
كرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شكار -
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم -
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنمنوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم -
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز باز و برگ خامش بر استانه ی محراب بود
-
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز باز و برگ خامش بر استانه ی محراب بود
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
كه پریـــدن نتـــوان با پـــر و بـال دگـران -
نشان یار سفر کرده ام از که پرسم باز
که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
-
نشان یار سفر کرده ام از که پرسم باز
که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 تا رفته ای، شمـار شب و روز می کنم
ایام عمر من، همـه یوم الحساب بــود -
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگردد زهرمی دهم پندش ولیکن در نمیگیرد
-
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگردد زهرمی دهم پندش ولیکن در نمیگیرد
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۲۰:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 دانه بهتــــر در زمین نــرم بالا می كشد
سرفرازی بیشتر چون خاكساری بیشتر -
راست خواهی جهان تو داری و بس
که نداری غم ولایت کس -
راست خواهی جهان تو داری و بس
که نداری غم ولایت کسنوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۲۰:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 سنگ هایی که من از یاد تو بر سینـه زدم
کعبه ای می شد اگر خانه بنــا می کـــردم -
مرد هر هفته ای ز راه فراغ
به تماشا شدی به دیدن باغ -
مرد هر هفته ای ز راه فراغ
به تماشا شدی به دیدن باغنوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۲۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
کـه ز هـــر ذره بــــه درگـاه خــــدا راه بود -
درچنان خانه ای معنبر پوش
شد چو بادشمال خانه فروش -
درچنان خانه ای معنبر پوش
شد چو بادشمال خانه فروشنوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۲۰:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmohammad666666 شب فراق ندانــــد که تا سحــر چنـــد است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است -
ترسم این پرده چون براندازند
با غلط خواندگان غلط بازند