هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اونی هم که نیستش تبریکاشو از بقیه دریافت میکنه، نیازی به تبریک گفتن من نیست
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۳۷ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
دیدی آدم دستش میسوزه بعد واسه اینکه درد سوختن از یادش بره میره میچسبونه به یخ؟ بعد یکم که گذشت دردش فروکش میکنه ولی اگه یخ رو رها نکنه تازه سرمای یخ هم باعث سِر شدن و درد گرفتن دست میشه
دقیقا حس همون لحظه رو داشتم -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با اینکه بازم یه کوچولو دیره ولی
روز پرستار رو به کسایی که بلدن حال دل بقیه رو خوب کنن تبريك میگم...
@دانش-آموزان-آلاء -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سفر نکن خورشیدکم، ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه، راهی این سفر نشو
نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گریه نمیکنم، نرو
آه نمیکشم، بشین
حرف نمیزنم، بمون
بعض نمیکنم، ببین -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگرچه من به چشم تو، کمم، قدیمی ام، گمم
آتشفشان عشقم و دریای پرتلاطمم -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@AmirBarsam مرسی امیر خان افتادی زحمت
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@AmirBarsam مرسی دیجی
️
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمی که رویاهای بزرگ داره هیچوقت آرامشو حس نمیکنه :))
-
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگه اتاق خالی ای مونده باشه
اتاقمونو عوض میکنیم -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگرم نه که میایم تکلیف وضع اتاق رو مشخص میکنیم...
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر قراره بیشعور بازی باشه
ماهم بلدیم مثل شما باشیم دوست عزیز... -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب فهمیدم زهرا۲واقعا یه سری مسائل رو بزرگ میکنه...
یعنی مطمئن شدم... -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه از نتیجه گیریایی که از رفتار اون دوتا داشت
و چون هی هر دفعه که اون میگفت اون اونجوری بوده
من میگفتم نبوده طبق فلان حرفاش
تهش بهم چشمک زد که ازش خوشت اومده(حرکت زشتی بود... )
منم خودمو زدم به احمقی که آره منظورتو نفهمیدم
تا دیگه اون حرکت رو نزد و ولم کرد و همچنان هم نمی زنه...ولی نباید راجع به هرکسی
جوری حرف زد که اونجوری نیست... -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من وقتی اون آدم از اون گروه لفت داد با محدثه از خوشحالی میخندیدیم
چون یه سری حرفاش خیلی رو مخمون بود
خیلیییی
ولی -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرحرکتی کرده و تفکری داشته
اون روز واقعا خوب بود!
درست برخورد کرد!
آدم بود! -
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بود به من خندیده پس ازم خوشش میاد
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۲:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینو امشب فهمیدم!
-
نوشتهشده در ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۲۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اون بدبخت اصلا نگاه کرد که بخنده؟!
بله کناریش چرت و پرت میگفت(که من ازش بدماومد...فقط ۳ثانیه نگاه کردم که حرف بزنم ولی یه حرکتی زد که دیگه نگاش نکردم و نمیدونمم چی به این میگفت)
این خنده اش میگرفت
ولی به خدا به ما نخندید
به ما نخندید!