هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اگه ریپلی هایی که مشکین به بچه ها میزنه رو پیگیری کنی بری پایین شاید عجیب باشه ولی به دوران دایناسور ها میرسی
Ramos9248 دقیقا ده بار موضوع تا حالا عوض شده
اصلا یه زبون نفهمیه که نگو -
0-0ftm شاید دو سه ماه غیبش بزنه حتی اون ریپلی از تو نوتیف هاش حذف بشه ولی برمیگرده بازم جواب میده
-
این پست پاک شده!
-
Infinitie. A واسه چی میپرسی پس؟
میخوای اطلاعات عمومیت بره بالا!؟nazanin.mirzai در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Infinitie. A واسه چی میپرسی پس؟
میخوای اطلاعات عمومیت بره بالا!؟نه نابغه
خواستم در جواب تانکی که گفتی، یه موضوع دخترونه بندازم وسط، همین
وگرنه اطلاعات عمومیم که به سقف رسیده -
Ramos9248 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
اگه ریپلی هایی که مشکین به بچه ها میزنه رو پیگیری کنی بری پایین شاید عجیب باشه ولی به دوران دایناسور ها میرسی
به این دایناسور
Infinitie. A نه دوران تیرکس و رفقا منظورمه
-
Infinitie. A گردن بگیر مرد
-
Ramos9248 دقیقا ده بار موضوع تا حالا عوض شده
اصلا یه زبون نفهمیه که نگو -
nazanin.mirzai در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Infinitie. A واسه چی میپرسی پس؟
میخوای اطلاعات عمومیت بره بالا!؟نه نابغه
خواستم در جواب تانکی که گفتی، یه موضوع دخترونه بندازم وسط، همین
وگرنه اطلاعات عمومیم که به سقف رسیدهInfinitie. A منظور من قدمت تو بود اینکه سنت زیاده نه پسرونه بودن بحث مثلا
-
-
Infinitie. A نه دوران تیرکس و رفقا منظورمه
Ramos9248 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Infinitie. A نه دوران تیرکس و رفقا منظورمه
اینم تی رکسه
-
باران میبارید…
نه آنقدر که کوچه ها را ببندد،
نه آنقدر که پنجره را ببندی برای رفتن،
فقط آنقدر که دلت بخواهد بنشینی و فکر کنی…
به چیزی، به کسی، به هیچکس.من کنار پنجرهام،
با لیوانی چای گرم،
و بخاری که روی شیشه نقش انگشتهای دلتنگی روی آن کشیده شده است.
در دوردست، دریا صدایی شبیه لالایی داردشب، سنگین و خیس روی شانهی شهر افتاده،
و باد، به دنبال دوستی آشنا
در کوچهها میچرخد
و در را کمی باز میگذارد و می رود…میدانم که جایی، شاید کنار همان ساحل،
کسی نشسته و به چیزی شبیه من فکر میکند،
یا شاید هم نه…
اما دریا میداند.
دریا همیشه میفهمد.
همه چیز را در دلش نگه میدارد
بیآنکه قضاوت کند.امشب، صداها همه نرم شدهاند؛
مثل برگهایی که زیر باران افتادهاند
و دیگر به هیچ بادی واکنش ندارند.
انگار همه چیز را پذیرفته
که بعضی دلتنگیها، ماندنیاند…دریا، آرامتر شده،
مثل حرفی که تا مرز گفتن میرسد
اما در گلو میماند.
و من،
با صدای دور موجها،
به کسی فکر میکنم
که دیگر نیست،
یا شاید هیچوقت نبوده
جز در خیالِ شبهای بارانی…⸻
ح.ص
-
Infinitie. A منظور من قدمت تو بود اینکه سنت زیاده نه پسرونه بودن بحث مثلا
nazanin.mirzai در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Infinitie. A منظور من قدمت تو بود اینکه سنت زیاده نه پسرونه بودن بحث مثلا
قدمتم که خیلی زیاده
ولی در کل اوکی🦦