هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده
و این، جنگ بین ما دوتا را نابرابر میکند -
یکی از دلایلی که باعث میشه بتونم روحیهمو حفظ کنم همین داروخونهس
مثلا امروز رفتم تودلی 5
پست های مرداد 1401 رو خوندم یسریشو
تموم اون روزای کذایی اومد جلو چشمم
اون روزا که باید سر چند جور مسئله مختلف استرس میکشیدم تازه شوخی مرگ اون کثافت هم تو انجمن پخش شده بود و خب همه انگشت ها سمت من و یکی دیگه بود
داروخونه که میرم نمیذاره دهنم بره تو عمق گذشته یا حتی تو عمق آینده
دوست دارم تو زمان حال زندگی کنم
همون 5، 6 دقیقه که وایمیسم چایی بخورم یا نسکافه درست میکنم و بچه ها میگن جعفری کافه راه انداخته تو داروخونه، کل روزمو میسازه -
من هنوزم خیلی چیزا یادمه با تک تک جزئیاتش
-
مثلا یادمه اونی که زودتر از من ابراز علاقه کرد اکسش اومد عقل از سرش برد
-
ولی خب اینجوری هم نمیشه که
منم برا خودم خدایی دارم
منم این ویرانه رو میسازم تا به اون قصری که دوست دارم برسم -
نه تو گذشته دیگه میخوام سیر کنم نه تو آینده
میخوام از زمان حال بیشترین بهره رو ببرم -
اینو هم بگم ولی حالا که حرفش شد
نوشته بود:
نو که اومد به بازار کهنه میشه دلآزار
حالا این نو گاهی وقتا نکستِ طرفه، گاهی وقتا هم اکسش
و این ین واقعیت غیر قابل انکاره -
حالا با همه این حرف ها
نه میخوام تو گذشته سیر کنم دیگه و نه تو آینده
از زمان حال لذت ببرم -
ستون های زندگیمو محکم کنم که نخوام به آدم های سست تکیه کنم
-
تو دریایی و من قطره، تو یه کوهی و من صخره
اصن تو خوبی، من بد، من اونیام که دنیا رو نمیفهمه -
دیگه حرفی ندارم
-
دوستی که میتونی پیشش فقیر باشی>>>>>>>>>>
134774/136000