هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
پیش به سوی ریاضی 2
خداروشکر خلوت ه جای که اومدیم جمعیتی نیست
-
عجیبه
️
ذهن
عجیب تر
️
-
️
-
-
عجب حالیه عجب یاریه
دلم عاشق حس بی تابیه
هعی
خستیدم
احساس میکنم خیلی به حرف های آدما فکر میکنه
راستش من خودم حرف های بقیه رو بعد چند دقیقه یادم میره
یه جاهایی کار دستم میده
ولی در کل فکر میکنم چیز خوبیه
یاد خوفیه کلاه قرمزی افتادم
امروز حرفای عجیب میرسد از چپ و راست،نمی خوام بشنوم تا اطلاع ثانوی
برم سخت مشغول شم -
کاش یه چند روز نیست و نابود میشدم
-
JuDi
فطریه رو که به تو نباید بدم. باید بدم به یه شخصی که معتمده، اون بده به تو.
وگرنه اینجوری آبروت پیش من میره میفهمم نیازمندی. -
S.daniyal hosseiny فردمعتمد=نیازمند=من
JuDi
نه کسی که فطریه رو میگیره، اجازهٔ برداشتن برای خودش رو نداره. -
JuDi
نه کسی که فطریه رو میگیره، اجازهٔ برداشتن برای خودش رو نداره. -
Ramos9248 در ترینهای 1403 گفته است:
دمت گرم
من خودمم متوجه نمیشم کدوم پست هام آهنگه کدوم حرف عادی
تغییر فاز رو دوست دارم
راموس که عشقهSR4🤍
سپاهان هم که بازم عشقه
رئال هم عشقه🤍
یعنی تو این وضعیت یکی از چیزایی که باعث میشه از زندگی واقعی جدا بشم و لذت ببرم از لحظاتم سپاهان. رئال هستندصحیححح
پناه بر خدا
از کجا فهمیدی عاشق برنامه های تلویزیونی هستم
هه دستت برامون رو شده
به عنوان یه سابقه دار 3 اخراج موقت و 2 میوت در کارنامه خودم دارم
خوبه که افتخار می کنی
Anzw 18 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Ramos9248 در ترینهای 1403 گفته است:
دمت گرم
من خودمم متوجه نمیشم کدوم پست هام آهنگه کدوم حرف عادی
تغییر فاز رو دوست دارم
راموس که عشقهSR4🤍
سپاهان هم که بازم عشقه
رئال هم عشقه🤍
یعنی تو این وضعیت یکی از چیزایی که باعث میشه از زندگی واقعی جدا بشم و لذت ببرم از لحظاتم سپاهان. رئال هستندصحیححح
پناه بر خدا
از کجا فهمیدی عاشق برنامه های تلویزیونی هستم
هه دستت برامون رو شده
عه، لو رفتم یعنی
به عنوان یه سابقه دار 3 اخراج موقت و 2 میوت در کارنامه خودم دارم
خوبه که افتخار می کنی
خوشحالم که بازم اینجام
-
خدایا شکرت...
-
پریشب خواب داعش طوری میدیدم
انگار دمشق بودیم و میگفتن از دور حرم میان(یادم نمیاد دقیقا چی به چی بود؛الان یه کلیپ از ولادت حضرت زینب دیدم حس کردم تو خوابم تو حرم بودیم و بعد رفتیم خونه...اما الان یادم نمیاد...)
تو یه جایی شبیه خوابگاه و مدرسه و دانشگاه بودیم
اما محل زندگیم بود
یه خونهی بزرگ که هنوز داخلش رو تکمیل نکرده بودن
یه داعشی اومد توخونمون و من در تقلا که بچه ها رو نجات بدم
در واقع همسرماومد اطلاع داد که بچه ها رو آروم نگه دارم و برم طبقهی بالا و اون با اون درگیر شه(اصلنم برام رمانتیک نبود و گفتم باشه
)
تا اومدیم بریم و داعشیِ ما رو نبینه
رسید
بچه هام زیاد بودن خودشون فرار کردن
فقط یه کوچولو بغل من بود همونو برداشتم رفتم
و اما اونم با خنجرش دنبالمون بود
نمیدونم دقیقا چی به چی شد
فقط یادمه کلی پله بود که ما هرجا میرفتیم اونم بود
و خلاصه گفتن کشتنش
بعد یهو مجرد بودم
یعنی تنها بودم و تو همون حیاطِ محل زندگیم که شلوغ بود و حس مدرسه میداد
یکیشون حمله کرد و سر یکیو جلوم زد
اومدم از توری های اطرافِ محوطه برم بالا و بپرم تو خیابون
توری ها محکم نبود و حالت آویزونی داشتیم اما داعشیِ با بقیه درگیر بود
که یهو از اون طرف دو نفر از ملت تو ماشیناشون داد میزدن که دونفر دارن فرار میکنن
باز دوباره تو خونمون بودم
و یه داعشیِ دیگه
کشتنش و انگار همه چی اکی شده بود
گفتن یکی تو خونمون بوده که اون به داعشیا آمار میداده که ما اینجاییم و اونو انداختن بیرون و دیگه داعشیا هم نمیان
اول شنیدم اون یه نفر خانمِ همسرم بوده
بعد انگار اشتباه شده بود و گفتن نه
خدمتکار خونه بوده و در هر صورت حس خاصی نداشتم و هرکی بود مهم نبود
فقط حس خوبی بود که ولمون کردن
لعنت به داعش
اینقد ازش میترسیدم که چندمین باره دارم خواب این عوضیا رو میبینم
فقط فرقش این بود که خوابای قبلی خیلی نگران عزیزام بودن
اینجا نه -
S.daniyal hosseiny باشه
JuDi
نباید راضی بشی که