هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
چون امتحان زبان دارید
من یه تاپیک دارم درباره پاراگراف نوشتن
حقیقتا یادم نمیاد که توی امتحان های نهایی باید این قانونارو رعایت کنی یا نه همینجوری بنویسی حله ولی خب طبق چیزی که میدونم نوشتم شاید کمکتون کنه
ولی خب به نظرم چارچوبشو بدونید بهتر میتونید بنویسید -
یه چیزی یادم افتاد ترم پیش یه درسی داشتم مقاله نویسی با یه استاد خیلیییی خوببب واقعا ماه بود
واسه امتحان باید باید یه مقاله پنچ پاراگرافی مینوشتیم خب موضوعشم که نمیدونستیم
واقعا خیلی استرس داشتم سرش که حالا نکنه کم بیارم دیگه نتونم چیزی بنویسم نکنه تاپیکش خیلی سخت باشه
ولی خب ۲۰ گرفتم
البته دست استادم درد نکنه مجبورمون میکرد توی طول ترم یه عالمه مقاله بنویسیم و دیگه خیلی راه افتاده بودیم -
من که تا چشم دور و بریامو دور میبینم
با ذوق و شوق میشینم و یه کارتون میبینم
هنوز با گیر دادنای مادرم جون میگیرم
هنوز با دمپایی از سر کوچه نون میگیرم
هنوز تو اوج بلندی از همه خوار ترم
هر چی پخته بشم باز از همه خام ترم
رئیس هم که بشم واسه وطن کارگرم
اینارو نوشتم تا از این دنیا لال نرم -
چقدر عقده نگهداشتم تو دل پیرم
چقدر دوئیدم و فهمیدم رو تردمیلم
وقتی منو دیدی بهم میگی چه قبراق شدی
ولی من میدونم از تو چقدر ترکیدم
اون آدما که نوکرتم بهت میگن
با چند تا کلام چرب زبونی تو دلت میرن
کافیه که بلا استفاده بشی اونوقت
میبینی که مثل یه تیکه ورق جرت میدن -
این بچه هایی که ۱۴۰۰ به قبل کنکور دادن میگن هنوز خستگی کنکور از تنمون نیفتاده
اونوقت ما چی باید بگیم؟؟؟
واقعا از این پروسه طولانی بدم میاد
قدیما مردم کنکور میدادن میگفتن تموم شد ما کنکور میدیم تازه شروع میشه
هنوز تیرهم داریم
خدایا چرا تموم نمیشه -
چطوری ارایش میکنید میاید سرجلسه اخه
من دیشب پس از قرنی سایه زدم
هنوز از چشمام اشک میاد انگار -
من با شرطی مشکل ندارم
مجهول واسم رو مخه
تا subject رو نبینم نمیتونم خوب مجهولش کنم -
-
چشاتو باز میکنی میبینی یهو برگشتی به ۱۰سال پیشت
انگار نه انگار که ۱۰سال گذشته، دقیقا همونجایی هستی که قبلا بودی و دوباره باید شروع کنی
یهسریا میگن این یه افتخاره که داری برای راه درست و راهی که خودت انتخابش کردی، میجنگی
ولی هیچکس جنگایی که پشتسر میذاری و توشون شکست میخوری رو نمیبینه، هیچکس
میبینی همه دارن رو بهجلو حرکت میکنن ولی تو داری میری عقب، هی میری عقب و عقبتر تا برسی به نقطه صفر، هرچند من الان زیرصفرم
میری پستای ۵ ۶سال پیشت رو نگاه میکنی، از خودت میپرسی تو واقعا همچین آدمی بودی؟ انقدر انرژی داشتی؟ چرا الان اینطوری نیستی؟
برای هرکی زندگیم رو تعریف میکنم، یه نگاه احمقانهای بهم میکنه
از تو چشاش میخونم که تو دیگه چقدر عقبموندهای و بیشتر به خودش امیدوارتر میشه و این منم که بیشتر فرو میرم
۱۰سال پیشم رو که نگاه میکنم، افسوس و حسرت بیشترین چیزیه که نصیبم میشه -
خب دیگه رسماً وارد فرجه هام شدم((=