هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Michael Vey من هنوز خستگی اژمون تیزهوشان نهم یه دهمم از بین نرفته یچها
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بالاخره مامانم گوشیشو زد به شارژ و گفت:
پرنیا دیگه واقعا پاشو بریم بخوابیم -
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
.« داشتن تو مرا بس»
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من سه سال با داداشم اختلاف سنی دارم. وقتی من چهارم بودم اون کلاس اول بود.
از همون روز اول مدرسه من نگرانِ درس خوندنش بودم.
یادمه حتی اون موقع که کلاس اول بود واقعا همیشه ته دلم یه احساس ترسی وجود داشت.
نگران درساش بودم کلا...
بعد الآن وضعیتم قابل توصیف نیست -
@Venus655
خدا شاهده یه بار برای امتحان دینی نهم خواب موندم، تا خود مدرسه با سرعت نور رکاب زدم.
نیم ساعت دیر شده بود رسیده بودم مدرسه از شدت ترس نمیدونم چیکار کنم اشک میریختم فقط و میدویدم سمت صندلیم.
بعد رفتم دیدم برگهم نیست. یه نگاه به مراقب کردم، معلم علوم تجربیمون بود.
گفت برو پایین برگهتو بگیر.
نشوندنم توی دفتر مدیر، توی دفتر مدیر امتحان دادم.
هیجوقت استرس دیر رسیدن اون روز رو یادم نمیره
بعد الآن وضعیت داداشمو میبینم اصن یه جوریم میشهنوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny
داداش منم تقریبا بیخیاله -
بچه جابجا شد ولی حالا بابام خوابش نمیاد:/
ولش کن میرم چند دست با گوشی بازی میکنم -
@Venus655
خدا شاهده یه بار برای امتحان دینی نهم خواب موندم، تا خود مدرسه با سرعت نور رکاب زدم.
نیم ساعت دیر شده بود رسیده بودم مدرسه از شدت ترس نمیدونم چیکار کنم اشک میریختم فقط و میدویدم سمت صندلیم.
بعد رفتم دیدم برگهم نیست. یه نگاه به مراقب کردم، معلم علوم تجربیمون بود.
گفت برو پایین برگهتو بگیر.
نشوندنم توی دفتر مدیر، توی دفتر مدیر امتحان دادم.
هیجوقت استرس دیر رسیدن اون روز رو یادم نمیره
بعد الآن وضعیت داداشمو میبینم اصن یه جوریم میشهنوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny منو عمم میرسوند مدرسه
بعد تایم امتحانات ترم بود
فرداش امتحان ترم زمین داشتیم
شبش عمم عروسی دعوت بود
من به بابام گفتم بابا فردا تو منو ببر عمه امشب عروسیه خواب میمونه فردا
عمه فردا خواب موند.
یخ زدم کل تایمو تا عمه بیاد دنبالم(دی بود)
اخرشم دیر رسیدم برا امتحان.
همچی یادم رفت.
نمره فککنم ۱۶ اینا شد:/بخاطر تو یدور غلطامو درست کردم
-
@danial-hosseiny منو عمم میرسوند مدرسه
بعد تایم امتحانات ترم بود
فرداش امتحان ترم زمین داشتیم
شبش عمم عروسی دعوت بود
من به بابام گفتم بابا فردا تو منو ببر عمه امشب عروسیه خواب میمونه فردا
عمه فردا خواب موند.
یخ زدم کل تایمو تا عمه بیاد دنبالم(دی بود)
اخرشم دیر رسیدم برا امتحان.
همچی یادم رفت.
نمره فککنم ۱۶ اینا شد:/بخاطر تو یدور غلطامو درست کردم
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهBlue28
تشکر میکنم -
Blue28
تو ملکه نیستی.
من دوستانی دارم که درمقابلشون هیچی به حساب نمیاینوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny هه تو هم ورژن بدمو ندیدی
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Blue28
هیچوقت نخواستی بنویسی «دور چشمات بگردم» به جای چ بنویسی پ بفمی دنیا دست کیه -
من سه سال با داداشم اختلاف سنی دارم. وقتی من چهارم بودم اون کلاس اول بود.
از همون روز اول مدرسه من نگرانِ درس خوندنش بودم.
یادمه حتی اون موقع که کلاس اول بود واقعا همیشه ته دلم یه احساس ترسی وجود داشت.
نگران درساش بودم کلا...
بعد الآن وضعیتم قابل توصیف نیستنوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny کیوت مهربون
🤏
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدونی چی دلگیر ترم میکنه...
ادمایی که منتظر زمین خوردنه منن -
Blue28
هیچوقت نخواستی بنویسی «دور چشمات بگردم» به جای چ بنویسی پ بفمی دنیا دست کیهنوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی زیاد جای گ، ک گذاشتم
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واللا
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Blue28
واقعا اونی که گ و ک رو گذاشته کنار هم خودش میدونسته قراره چه اتفاقایی بیوفته -
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط Blue28 انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Alzahra
اتفاقا باید خوشت بیاد که.
ضایع میشن