هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Mehrsa 14replied to زهرا بنده خدا 2 on ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زهرا بنده خدا 2
میفهمم چی میگی🥲
من خودم یه جور دیگشو تجربه کردم و خداروشکر شرایطو تونستم تغییر بدم که امیدوارم خوب پیش بره.
برا هممون الهی
انشاالله هم اتاقی های شما هم باهاتون راه میان و این سری درک میکنن این تفاوت هارو🫠 -
و شما رو تحمل میکنم
-
بعد خب قاطیِ بحثاشونم نشی حس بدی داره...
انگار مزاحم همدیگه ایم🥲
ولی خب حداقل ۲تاشون باهام آشنا ان...
میدونن از روی این نیست که بگم شما حرف نزنید...سکوتم یعنی خودم دوست ندارم شرکت کنم -
Akito فارغ التحصیلان آلاء دانشجویان مهندسیreplied to Look on ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Look میدونم کدومه، اولین پیام ناشناسم هم بود
-
زهرا بنده خدا 2replied to Mehrsa 14 on ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Mehrsa 14
آره واقعا...🥲
حالا بچه های بدی نیستنااااااااا
اصلا....
ولی خب متفاوتیم...
ما اینو سال پیش پذیرفتیم
و کنار اومدیم که اونا هرکاری دوست دارن کنن...(چون دوست دارن و حالشون با اون کارا خوب میشه)
ولی اونا میخوان ما هم شبیهشون باشیم و همراه...
ولی ما واقعا نمیتونیم...🥲
و اونا نمیپذیرن و گیر میدن...
اونا خیلییییی برونگرا
ما دوتا گاهی نیاز به آرامش و خلوت داریم...
کارای اونا تمام انرژیمون رو میگیره
من قدم زدنِ دو نفره رو ترجیح میدم(#بامحدثه)
اونا میخوان همیشه جمعمون شلوغ ترین و پر سروصدا ترین باشه
و از روابط دانشگاه بگن و بخندن
من واقعا حوصلهی بحثاشونو ندارم -
اگه بگم این یه هفته رو واقعا زندگی کردم دروغ نگفتم
چی داره اونجا که اینقدر ادم حالش خوبه -
تویه محیط پر از افکار منفی و خب دوستامم اتاقای دیگه بودن. تقریبا خیلی کم تو اتاق خودم میموندم
چه پارادوکس عجیبی داشت بگی بخندی ولی در واقع تنها باشی -
آخه من واقعا نمیتونم اون حجم از بزن و بکوب رو هی هر شب و روز تحمل کنمممممممم گگگ
وای یادم اومد
اصن باشه قبول
صداشو اکی ام
ولی منو ول کنید دیگه
من دوست ندارم دم به دقیقه برم اون پارکه
خب شما بریدددددد
وای
خوبه دوستم هستتت -
Mehrsa 14replied to زهرا بنده خدا 2 on ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زهرا بنده خدا 2
هم اتاقی بد تقریبا بدترین اتفاق خوابگاهه🥲
همونطور که بعضی ها میتونن کلی حالمونو خوب کنن بعضی ها هم میتونن محیطو عذاب آور کنن -
من اون بز کوهی بودم که علفایی رو که میخوردم هیچکس نمیتونست حتی بهشون برسه ....کجا رفت اون بزه؟
#تودلی -
این ترم بچه های اتاقمونم باب میلم نیستن...بیشتر از همه چی از این مسئله خیلی نگرانم...
به دوستم گفتم باهم بریم اتاق دیگه...ولی گفت آدمای جدید رو نمیشناسیم...
ولی ترکیب این ۲نفر برام غیرقابل تحمل تر از همیشه است...
ان شاءالله اکیپ شن و کارمون نداشته باشن... -
بهم گفته باید ترمک هارو به فرزندی قبول کنم:)
من هنوز خودم دلداری لازمم -
به بعضی مسائل بیش از حد اهمیت میدم
در حالی نگران بعضی هاشون هستم که واضحا ارزشی ندارن، اما خب چه میشه کرد همیشه همین بوده -
تو ناشناس جدیدم فقط یه نفر اومد میگ میگ کرد و رفت ️
-
Akito اگر بگم چی گفتم.... انا للله و انا الیه راجعون
️ -
ولی خب از این مسائل شخصی بگذریم......
-
و خیلی کارا کرد...
-
یه سری مسائل شخصی هم تو این مسئله دخیله...و الا میشد خیلی خوش گذروند...
-
حالا الان برم خوابگاه دیگه نمیاما
چون ۲ماه و نیمه اینجام الان بخوام دل بکنم خیلی سختمه️ -
زهرا بنده خدا 2replied to f.nalist on ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
f.nalist
نه ناراضی به اون معنی که خیلی بد باشه نه...
و اینکه مجبورم برم و راه دیگه ای نیست
یکی هم اینه که الان دوست داشتم پیش خونوادم باشم...من خیلی ساله خوابگاهم و دارم خسته میشم دیگه️
پست 58821 از 135723