هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ای فانی محکوم ، دیگر غمت بس است
بر آتش دلم این دم ، دمت بس است -
ای جان مرا بسوز که جانان مرا بس است
ترسی است بر دلم که به ایمان مرا بس است -
دل بستن و امید ، به دنیا دگر بس است
غفلت ز آخرت و ز اُخری دگر بس است -
دل در هوای دگری بودنم بس است
آوخ در این بی خبری بودنم بس است -
آری بس است ، غم جان سوز من بس است
آری بس است ، ضرب دل بر بدن بس است -
Blue28 عههه پس یکی دیگه که ۴ ترمست علوم پایش رو پیدا کردمم
از هر کی میپرسیدم ۵ ترمه بودMichael Vey عه ایول
فککنم فرزامم ۴ ترمس -
به جای اینکه بنویسم من هیچ وظیفه ای ندارم سوالات تفسیر رو برای شما بفرستم، می خواستید خودتون تشریف میاوردید و می نوشتید
نوشتم من مناسب این کار نیستم(نماینده بودن)البته خودمم نخواستم نماینده بشم
چون جلو نشسته بودم گفت خب شما نماینده اید -
Michael Vey عه ایول
فککنم فرزامم ۴ ترمسBlue28 سونیا هم همینطور
-
ای جان یه دور خوندم تموم شد
حالا وقت فیلمشه -
ولی هورموناش هورموناش هورموناش...
-
-
Narges_ چشم چشمم
البته لخت حساب نمیشه
چون پشت موهام اوکیه صافه و کاریش نداشتم
اینسری جلو موهامو فقط این مدلی کردم که یه فرم جالبی گرفته -
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت:
"من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”
اما هیچکس جز پرندههایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند، به او توجهی نمیکرد.
دانه خسته بود از این زندگی؛ از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:
"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا میآفریدی.”خدا گفت:"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگشدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کردهای. راستی یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.”
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.
سالها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد. سپیداری که به چشم همه میآمد -
_ Reza _ اگه سر نهایی اینجوری شدی در حد چند ساعت، و اگه کلا سر کنکور خسته ای ی روز واقعا کامل و جانانه استراحت کن و بعد ریکاوری به روال برگرد
نزار طولانی بشه خستگیت جدی میگمMichael Vey باید بیست شم شیمیو میترسم این آخری همه چیو به باد بده باید بخونم مایکل
-
میدونی دوست داشتم اوضاع چه شکلی باشه؟
این شکلی که من وقتی استراحت میکردم فردا بی خبر یهو متوجه این نشم که چون گردنم وزن سرمو تحمل نمیکنه نمیتونم بشینم و همه ی برنامه هام تا عصر داغون نمیشد
دلم میخواست انقدر روزایی نداشته باشم که از شدت حال بد و بی تمرکزی طوری که میخوام پیش نرن
گاهی حس میکنم زحمت کشیدن و تلاش کردن فقط به این نیست که تو هر روز نمیگم ۱۰۰ حتی ۸۰ خودت باشی به اینه که مغزت چقدر فرسوده میشه تو این مسیر
به این که با خودت بگی خدایا کی میشه منم یه نتیجه ای ببینم حداقل حس کنم کارام فایده داره یا نه... و این مدام مغز تورو بخوره
کسایی که دیر تر شروع کردن
درصدای بهتر گرفتن
انگیزه بهشون تزریق شد
قطعا مسیر من با اونا یکی نیست
من هر بار تیکه پاره تر از قبل بلند شدم
هر بار گریم در حد یه قطره اشک بود و بعد دیگه چیزی جز بغض وجود نداشت
هر بار گفتم این بار درست میشه ولی بازم همه چی سیاه موند
تنها چیزی که میدونم اینه که ۱۸ سالمه
اگه نخوام زود بمیرم سنی ندارم و راه زیادی جلو رومه که باید برم
و معلوم نیس چقدر همه چی تغییر میکنه و بالا پایین میشه
این روزا ادامه دادن واسه همه سخته
ولی واسه کسایی که حس میکنن دارن میبازن خیلی خیلی سخت تره:)
ای کاش بتونم فقط یه جوری تمومش کنم که حسرت زیادی به دلم نمونه
نشدم باز میگم فقط ۱۸ سالمه
دوباره میجنگم واسش
واقعا برای اولین بار به خودم میگم که
گناه دارم واقعا گناه دارم... -
melancholy واقعا بزرگ ترین دشمنمون خودمونیم:)
Narges_ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله :
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ ...
دشمن ترینِ دشمنان تو، نفسِ خودِ توست که در درون توست ...
-
Narges_ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله :
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ ...
دشمن ترینِ دشمنان تو، نفسِ خودِ توست که در درون توست ...