تو وقتی بچه بودی..؟
-
بچه که بودم همیشه دوست داشتم اتش نشان میشدم که اون موقع خانوم ها حقشو نداشتن
بعد دلم خواست ماما بشم و هر بچه ای که به دنیا میارمو روز تولدش زنگ بزنم تبریک بگم یه هدیه واسش بفرستم
بعدش فهمیدم استعدادم تو ریاضیات بیشتر و بهتره
پس الان به هدف میتوم بگم نزدیک ترم
ولیییی ته ته دلم میخاست مافیا بشم نمیدونم شاید جو اون زمونه بود اون رمانای دهه هشتاد که دختره خییللیی محبوب بود و میدزدینش و پسره واسش کل شهرو میبنده
میدونییی یه عالمه تصور دارم که زیادی تخیلیه
ولی همیشه دوست داشتم محبوبب جمع باشم ولی خب نشد دیگه
پس الان رویاایی که دارم یه ریس جمهور بشم و در کنارش یه سازمان اطلاعاتی مخوف داشته باشم و یه جای خیلی خیلیییی بزرگگگ که مجموعه ای تعمرات -کارواش-و...باشه و کارکناش زن باشن با یه استایل راحت و زیبا کلاسیک -
اها این یادم رفت بچه بودم کلاس سوم اینا بانک مسکن بود فکر کنم مسابقه انشا برای بچه های راهنمایی و دبیرستان گذاشته بود منم عاشق نوشتن و بچه کتاب خون شهر برداشتم با شماره ملی دختر خالم که بزرگتر بود ثبت نام کردم از شانس زد برنده شدم و این زمینه اغاز من برای نویسندگی بود میگفتم اره بزرگ میشم مینویسم و فلان بعد بزرگ شدم نوشتم فرستادم انتشارتی مجوز گرفتم ولی پولشو نداشتم:)
-
از بچگی دوست داشتم مهندس بشم.... مثلن تا سال 94 دوست داشتم هوا فضا بخونم بعد شد نفت بعد شد نجوم و اختر بعد شد محض بعد شد و...
ولی درکل برام مهمم نبود چی بشم مهم اینه که هرچی شدم بهترین خودم باشم و حداقل بتونم نونمو حلال کنم....
-
از بچگی دوست داشتم مهندس بشم.... مثلن تا سال 94 دوست داشتم هوا فضا بخونم بعد شد نفت بعد شد نجوم و اختر بعد شد محض بعد شد و...
ولی درکل برام مهمم نبود چی بشم مهم اینه که هرچی شدم بهترین خودم باشم و حداقل بتونم نونمو حلال کنم....
-
بچه که بودم همیشه دوست داشتم اتش نشان میشدم که اون موقع خانوم ها حقشو نداشتن
بعد دلم خواست ماما بشم و هر بچه ای که به دنیا میارمو روز تولدش زنگ بزنم تبریک بگم یه هدیه واسش بفرستم
بعدش فهمیدم استعدادم تو ریاضیات بیشتر و بهتره
پس الان به هدف میتوم بگم نزدیک ترم
ولیییی ته ته دلم میخاست مافیا بشم نمیدونم شاید جو اون زمونه بود اون رمانای دهه هشتاد که دختره خییللیی محبوب بود و میدزدینش و پسره واسش کل شهرو میبنده
میدونییی یه عالمه تصور دارم که زیادی تخیلیه
ولی همیشه دوست داشتم محبوبب جمع باشم ولی خب نشد دیگه
پس الان رویاایی که دارم یه ریس جمهور بشم و در کنارش یه سازمان اطلاعاتی مخوف داشته باشم و یه جای خیلی خیلیییی بزرگگگ که مجموعه ای تعمرات -کارواش-و...باشه و کارکناش زن باشن با یه استایل راحت و زیبا کلاسیک -
اها این یادم رفت بچه بودم کلاس سوم اینا بانک مسکن بود فکر کنم مسابقه انشا برای بچه های راهنمایی و دبیرستان گذاشته بود منم عاشق نوشتن و بچه کتاب خون شهر برداشتم با شماره ملی دختر خالم که بزرگتر بود ثبت نام کردم از شانس زد برنده شدم و این زمینه اغاز من برای نویسندگی بود میگفتم اره بزرگ میشم مینویسم و فلان بعد بزرگ شدم نوشتم فرستادم انتشارتی مجوز گرفتم ولی پولشو نداشتم:)
-
از بچگی دوست داشتم مهندس بشم.... مثلن تا سال 94 دوست داشتم هوا فضا بخونم بعد شد نفت بعد شد نجوم و اختر بعد شد محض بعد شد و...
ولی درکل برام مهمم نبود چی بشم مهم اینه که هرچی شدم بهترین خودم باشم و حداقل بتونم نونمو حلال کنم....
-
این دفترچه خاطراتم برای وقتیه که کلاس پنجم بودم
بازیگری که نه ولی هنوزم دیوانه وار تئاتر و صداپیشگی رو دوست دارم
اونموقع نمایشنامه طنز مینوشتم خیلی محبوب بودم تو مدرسه ولی خب حس میکنم اونقدری توی نوشتن استعداد ندارم
دلم میخواد تئاتر رو تجربه کنم دوباره
اصلا یه کرمی دارم ....
دکتر عمل زیبایی؟ خداییش اونموقع فقط بخاطر پولش اینو نوشتم چون چند نفل از اشناهامون بینی شون رو عمل کرده بودن
وگرنه من تا کلاس نهم تو خط این چیزا نبودم فقط میدونستم علوم و زیست رو به طرز عجیبی دوست دارم -
-
در اعماق خاطرات کودکی، زمانی که ذهنمان هنوز آزاد و بیمرز بود، آرزوهای ما همانند ستارههایی در آسمان تاریکی میدرخشیدند؛ بدون قید و شرط و بدون محدودیت. آن لحظههای ناب، نشان از شور و شوقی داشت که به ما یادآوری میکرد زندگی چیزی بیش از رویایهای کوچک و همزمان بزرگ ماست.
اما با گذر زمان، شاید ما در میان پیچ و خمهای زندگی گم شدیم و به دنیای مسئولیتها و انتظارات سر به زیر آمدیم. در این میان، تعجبآور است که همان احساسات عمیق کودکی هنوز در دل ما زنده هستند؛ شاید فقط نیاز به فرصتی دوباره برای شکوفایی دارند. ما هر روز در نقشهای مختلفی ظاهر میشویم؛ گاهی به عنوان دانشجو، گاهی به عنوان دوست، گاهی به عنوان همکار، اما در عمق وجود، آن ذره کودک درون ما هنوز آرزوهای والایی در سر دارد.
فلسفه زندگی به ما میآموزد که هرگز دیر نیست تا به سراغ آن لحظات اصیل و الهامبخش برگردیم؛ به جستجوی ذوقی که شاید مدتها در خفا کنار گذاشته شده باشد. شاید اکنون زمان آن رسیده است که جرأت کنیم، گام برداریم و به سوی رویای دیرینهمان حرکت کنیم؛ چه اگر دوباره دنیایی تازه بسازیم که در آن هر قدم، بازتابی از ذوق و شور اولیهمان باشد؟
این دعوتی است به خودشناسی و بازگشت به ریشههای زندگی؛ جایی که نه تنها در شغل و وظایف روزمره، بلکه در هر فعالیت کوچک و بزرگ—از رقص و هنر گرفته تا ماجراجوییهای فکری و حتی نقش پدر یا مادر شدن—ذرهای از آن شور و اشتیاق بیپایان وجود دارد. شاید این مسیر، تلفیقی باشد از گذشته و آینده، از خاطرات شیرین کودکی و درسهای تلخ تجربههای بزرگسالی؛ مسیری که در آن میآموزیم هر لحظه، فرصتی دوباره برای شکوفایی و جستجوی معناست.
پس بیایید با نگاهی نو به گذشته، امروز را زندگی کنیم و فردایی پر از امید بسازیم؛ زیرا در نهایت، هر لحظه زندگی ما فرصتی است برای تبدیل شدن به آنچه همیشه در درونمان پنهان بوده است.
-
یادم نمیاد دقیقا
ولی بچه که بودم از اول دوست داشتم مهندس بشم برعکس از فضای بیمارستان و پزشکی خوشم نمیومد
یعنی کلا دوست داشتم دست به آچار بشم
نهم هم بعد رشته ریاضی اولویتم فنی حرفه ای بود
ولی معمولا دوست داشتم مهندس برق باشم یه شرکت برا خودم داشته باشم با کلی کارمند و آدم توش
البته من الگوم پسرداییم بود همیشه معمولا سعی میکردم شبیه اون باشم، اونم مهندس برقه و .....
الانم همینه البته -
یادم نمیاد دقیقا
ولی بچه که بودم از اول دوست داشتم مهندس بشم برعکس از فضای بیمارستان و پزشکی خوشم نمیومد
یعنی کلا دوست داشتم دست به آچار بشم
نهم هم بعد رشته ریاضی اولویتم فنی حرفه ای بود
ولی معمولا دوست داشتم مهندس برق باشم یه شرکت برا خودم داشته باشم با کلی کارمند و آدم توش
البته من الگوم پسرداییم بود همیشه معمولا سعی میکردم شبیه اون باشم، اونم مهندس برقه و .....
الانم همینه البته -
یادم نمیاد دقیقا
ولی بچه که بودم از اول دوست داشتم مهندس بشم برعکس از فضای بیمارستان و پزشکی خوشم نمیومد
یعنی کلا دوست داشتم دست به آچار بشم
نهم هم بعد رشته ریاضی اولویتم فنی حرفه ای بود
ولی معمولا دوست داشتم مهندس برق باشم یه شرکت برا خودم داشته باشم با کلی کارمند و آدم توش
البته من الگوم پسرداییم بود همیشه معمولا سعی میکردم شبیه اون باشم، اونم مهندس برقه و .....
الانم همینه البته -
Aqua در تو وقتی بچه بودی..؟
گفته است:
ولی معمولا دوست داشتم مهندس برق باشم یه شرکت برا خودم داشته باشم با کلی کارمند و آدم توش
چه قشنگگگگ