کنکور
-
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
خسته درس ها نباشید
مدتی هست اون انگیزه قبلی رو ندارم. چرا؟؟؟ چون با وجود این همه تلاشی که میکنم اونقدری که باید نتیجه نمیگیرم. همیشه همیشه از بودجه بندی قلمچی عقب هستم. اون داره پرواز میکنه در حالی که من تاتی تاتی میکنم، قدم به قدم پیش میرم ولی عمیق. تا میام یک قسمت رو پوشش بدم، بخش های دیگه از دست میرن. تا میام به نهایی اهمیت بدم، از کنکور عقب میوفتم، تا میام کنکور رو سفت و محکم بگیرم، از نهایی جا میمونم، تا میام به قلمچی اهمیت بدم، از برنامه مشاورم عقب میوفتم و این چرخه لعنتی بارها و بارها تکرار میشه...
با دیدن این نتایج در حالی که از جونم مایه میذارم، انگیزه رو در وجودم خشک میکنه. اوایل زیاد اهمیت نمیدادم و فقط میگفتم سعی کن یازدهم رو خوب پشت سر بذاری، به برنامه ات متعهد باشی همونطور که دهم بودی، ولی انگار یک نیروی قوی خلاف جهت مسیر تلاشم داره منو هل میده به عقب، مانع میشه، میگه تو کافی نیستی، ببین از همه چی عقب موندی، تلاشت چه فایده ای داره وقتی این نتایجش هست؟ چرا هنوز داری ادامه میدی؟ به چه امیدی؟ با چه رویی؟ صبا بفهمم تو یک دنیا نقطه ضعف داری، هنوز چند تا قلمچی رو تحلیل نکردی.
انگار در یک مسیر دایره ای دارم حرکت میکنم که بارها و بارها به نقطه شروع میرسم در حالی که فکر میکنم دارم پیشروی میکنم.
میدونم مشکلم کجاست میدونم اما نمیشه درستش کرد چون باید همزمان بین همشون تعادل برقرار کنم، بین مدرسه و امتحاناتش، کنکور، قلمچی، برنامه ی مشاورم، نهایی، درس های کلاس های کنکوری که میرم و... وقتی میام یک قسمت رو درست کنم بقیه قسمت ها نابود میشن.
همه اینها به ظاهر در یک راستا و با یک هدف مشترک حرکت میکنن اما در واقعیت هر کدوم حرف خودشون رو میزنن.
این ذهن یک ظرفیتی داره، وقتی این تفکرات سمی هر ثانیه در تک تک سلول های بدنم تکرار میشن، به خودم میام میبینم من کجام؟ نا کجا آباد! چه بلایی دارم سر آینده ام میارم؟ من که این همه تلاش میکنم، پس فرق من با کسی که تنها دغدغه اش این هست که امروز برای استراحت چه فعالیتی انجام بده چیه؟
هیچکس از درون من خبر نداره که چقدرر نابوده و هنوز روزنه امید در وجودش هست.
احساس میکنم خیلی ضعیفم و فقط ادعای قوی بودن دارم. این عقب موندن روی روانم هست. آخه اگه تلاش نمیکردم، باشه، قبول تقصیر خودم بود و حق شکایتی نداشتم...
همه دارن میرن جلو و نتیجه زحماتشون رو میبینن و من با پیشرفت اون ها پسرفت میکنم. هر سری درصدها بدتر از سری قبل، چرا؟ چون هر سری عقب تر از قبل!
به مشاورم میگم، میگه این تقصیر تو نیست و ارتباط به سیستم درس خوندنت داره. تو داری تلاشت رو میکنی اما روشت متفاوته یعتی ترجیح میدی به جای پیشروی سریع، سر هر مطلب مدت زمان بیشتری بذاری که عمیقتر یاد بگیری.
اما احساس میکنم که اون هم از من ناامید شده و فقط داره تظاهر میکنه.
خیلی خوشحال میشم از تجربیاتتون استفاده کنم.راستی... بابت طولانی بودن متن معذرت میخوام. احساس میکنم هر لحظه به مرز فروپاشی روانی دارم نزدیک تر میشم.
-
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
خسته درس ها نباشید
مدتی هست اون انگیزه قبلی رو ندارم. چرا؟؟؟ چون با وجود این همه تلاشی که میکنم اونقدری که باید نتیجه نمیگیرم. همیشه همیشه از بودجه بندی قلمچی عقب هستم. اون داره پرواز میکنه در حالی که من تاتی تاتی میکنم، قدم به قدم پیش میرم ولی عمیق. تا میام یک قسمت رو پوشش بدم، بخش های دیگه از دست میرن. تا میام به نهایی اهمیت بدم، از کنکور عقب میوفتم، تا میام کنکور رو سفت و محکم بگیرم، از نهایی جا میمونم، تا میام به قلمچی اهمیت بدم، از برنامه مشاورم عقب میوفتم و این چرخه لعنتی بارها و بارها تکرار میشه...
با دیدن این نتایج در حالی که از جونم مایه میذارم، انگیزه رو در وجودم خشک میکنه. اوایل زیاد اهمیت نمیدادم و فقط میگفتم سعی کن یازدهم رو خوب پشت سر بذاری، به برنامه ات متعهد باشی همونطور که دهم بودی، ولی انگار یک نیروی قوی خلاف جهت مسیر تلاشم داره منو هل میده به عقب، مانع میشه، میگه تو کافی نیستی، ببین از همه چی عقب موندی، تلاشت چه فایده ای داره وقتی این نتایجش هست؟ چرا هنوز داری ادامه میدی؟ به چه امیدی؟ با چه رویی؟ صبا بفهمم تو یک دنیا نقطه ضعف داری، هنوز چند تا قلمچی رو تحلیل نکردی.
انگار در یک مسیر دایره ای دارم حرکت میکنم که بارها و بارها به نقطه شروع میرسم در حالی که فکر میکنم دارم پیشروی میکنم.
میدونم مشکلم کجاست میدونم اما نمیشه درستش کرد چون باید همزمان بین همشون تعادل برقرار کنم، بین مدرسه و امتحاناتش، کنکور، قلمچی، برنامه ی مشاورم، نهایی، درس های کلاس های کنکوری که میرم و... وقتی میام یک قسمت رو درست کنم بقیه قسمت ها نابود میشن.
همه اینها به ظاهر در یک راستا و با یک هدف مشترک حرکت میکنن اما در واقعیت هر کدوم حرف خودشون رو میزنن.
این ذهن یک ظرفیتی داره، وقتی این تفکرات سمی هر ثانیه در تک تک سلول های بدنم تکرار میشن، به خودم میام میبینم من کجام؟ نا کجا آباد! چه بلایی دارم سر آینده ام میارم؟ من که این همه تلاش میکنم، پس فرق من با کسی که تنها دغدغه اش این هست که امروز برای استراحت چه فعالیتی انجام بده چیه؟
هیچکس از درون من خبر نداره که چقدرر نابوده و هنوز روزنه امید در وجودش هست.
احساس میکنم خیلی ضعیفم و فقط ادعای قوی بودن دارم. این عقب موندن روی روانم هست. آخه اگه تلاش نمیکردم، باشه، قبول تقصیر خودم بود و حق شکایتی نداشتم...
همه دارن میرن جلو و نتیجه زحماتشون رو میبینن و من با پیشرفت اون ها پسرفت میکنم. هر سری درصدها بدتر از سری قبل، چرا؟ چون هر سری عقب تر از قبل!
به مشاورم میگم، میگه این تقصیر تو نیست و ارتباط به سیستم درس خوندنت داره. تو داری تلاشت رو میکنی اما روشت متفاوته یعتی ترجیح میدی به جای پیشروی سریع، سر هر مطلب مدت زمان بیشتری بذاری که عمیقتر یاد بگیری.
اما احساس میکنم که اون هم از من ناامید شده و فقط داره تظاهر میکنه.
خیلی خوشحال میشم از تجربیاتتون استفاده کنم.راستی... بابت طولانی بودن متن معذرت میخوام. احساس میکنم هر لحظه به مرز فروپاشی روانی دارم نزدیک تر میشم.
S.a.b.a
انگار در یک مسیر دایره ای دارم حرکت میکنم که بارها و بارها به نقطه شروع میرسم در حالی که فکر میکنم دارم پیشروی میکنم.
میدونم مشکلم کجاست میدونم اما نمیشه درستش کرد چون باید همزمان بین همشون تعادل برقرار کنم، بین مدرسه و امتحاناتش، کنکور، قلمچی، برنامه ی مشاورم، نهایی، درس های کلاس های کنکوری که میرم و... وقتی میام یک قسمت رو درست کنم بقیه قسمت ها نابود میشن.سلام من ازاین بخش حس میکنم شما دچار کمالگرایی هستین
قرار نیس همش با هم درست پیش بره
اون وقت سختیش دیگه کجا بود؟
میدونین من سال آخرمه نتیجه ها عالی نیستن نه تنها عالی نیستن بلکه از بودجه ی قلم هم عقب هستم
راستشو بخواین بر خلاف خیلیا که میگن از دهم برین آزمون بدین موافق نیستم چرا؟
چون ممکنه شرکت کردن تو آزمون شما رو از هدف اصلیتون که یادگیریه درسته دور کنه
پایه هر چقدر محکم تر بسته بشه بهتره پس اگه من مثلا دو شنبه ی بعد آزمون میرسم به مطالب خب جای جمعه بشینم آزمونو دانلود کنم خودمو محک بزنم تو این حالت شما فقط جو سر جلسه رو نداری و شاید استرست کم تر باشه اما تابستون ورودی دوازدهم و کل دوازدهم برای تجربه کردن اتفاقای سر جلسه کافیه
تازه انقدر وایت نویز و اینا هست که شما میتونین دقیقا تایم آزمونتون یه شخصو مامور کنین مثل مراقب باشه وایت نویز رو هم پلی کنید صدا اطرافتون پخش باشه
لباسایی رو بپوشین که قرار بود جمعه سر جلسه بپوشین
اتاق رو یه بار حسابی سرد کنین یه بار گرم
میدونین اینا به نظرم چیزیه که آدم باید از آزمون یاد بگیره
قطعا تراز بالا گرفتن حال میده،استرسو کم میکنه، مسیر رو هموار تر نشون میده ولی من دیدم آدمایی رو که ترازشون بالای 7 هزار بود سمپادی بودن کنکورم تراز عالی گرفتن 403 اما الان پشتن
چرا؟ چون نهایی رو گند زدن
رو مسیر درست جلو برین، فشار اضافه به نظر من ممنوعه چون ذهن برای نهایی باید تمرکز کافی داشته باشه گاهی وقتا اهمیتی نداره ما چقدر خوندیم اگه ذهن نخواد جواب بده و تمرکز کم بشه کار تمومه
من یه نمونه از اشتباه خودم از نهایی رو بهتون بگم این بودش که من منها رو تقسیم دیدم در واقع عمل تقسیم رو انجام دادم جای منها کردن=)
ولی خب من سال یازدهم برام سال به شدت سختی بود یکی از مواردی که پیش اومد از دست دادن یکی از عزیزام و وارد شدن خانواده به یه دوره غم بزرگ بود....
مسیر درست رو برید جلو
به خودتون ایمان داشته باشید
تک تک آزمون هاتون رو درست تحلیل کنید
الان با وجود نهاییا زمانی نیست که بگیم آره هر کی بالای 6 هزاره حتما رشته تاپ میاره
الان با یه کنکور معمولی اما با یه نهایی خفن میشه رشته تاپ آورد.... -
S.a.b.a
انگار در یک مسیر دایره ای دارم حرکت میکنم که بارها و بارها به نقطه شروع میرسم در حالی که فکر میکنم دارم پیشروی میکنم.
میدونم مشکلم کجاست میدونم اما نمیشه درستش کرد چون باید همزمان بین همشون تعادل برقرار کنم، بین مدرسه و امتحاناتش، کنکور، قلمچی، برنامه ی مشاورم، نهایی، درس های کلاس های کنکوری که میرم و... وقتی میام یک قسمت رو درست کنم بقیه قسمت ها نابود میشن.سلام من ازاین بخش حس میکنم شما دچار کمالگرایی هستین
قرار نیس همش با هم درست پیش بره
اون وقت سختیش دیگه کجا بود؟
میدونین من سال آخرمه نتیجه ها عالی نیستن نه تنها عالی نیستن بلکه از بودجه ی قلم هم عقب هستم
راستشو بخواین بر خلاف خیلیا که میگن از دهم برین آزمون بدین موافق نیستم چرا؟
چون ممکنه شرکت کردن تو آزمون شما رو از هدف اصلیتون که یادگیریه درسته دور کنه
پایه هر چقدر محکم تر بسته بشه بهتره پس اگه من مثلا دو شنبه ی بعد آزمون میرسم به مطالب خب جای جمعه بشینم آزمونو دانلود کنم خودمو محک بزنم تو این حالت شما فقط جو سر جلسه رو نداری و شاید استرست کم تر باشه اما تابستون ورودی دوازدهم و کل دوازدهم برای تجربه کردن اتفاقای سر جلسه کافیه
تازه انقدر وایت نویز و اینا هست که شما میتونین دقیقا تایم آزمونتون یه شخصو مامور کنین مثل مراقب باشه وایت نویز رو هم پلی کنید صدا اطرافتون پخش باشه
لباسایی رو بپوشین که قرار بود جمعه سر جلسه بپوشین
اتاق رو یه بار حسابی سرد کنین یه بار گرم
میدونین اینا به نظرم چیزیه که آدم باید از آزمون یاد بگیره
قطعا تراز بالا گرفتن حال میده،استرسو کم میکنه، مسیر رو هموار تر نشون میده ولی من دیدم آدمایی رو که ترازشون بالای 7 هزار بود سمپادی بودن کنکورم تراز عالی گرفتن 403 اما الان پشتن
چرا؟ چون نهایی رو گند زدن
رو مسیر درست جلو برین، فشار اضافه به نظر من ممنوعه چون ذهن برای نهایی باید تمرکز کافی داشته باشه گاهی وقتا اهمیتی نداره ما چقدر خوندیم اگه ذهن نخواد جواب بده و تمرکز کم بشه کار تمومه
من یه نمونه از اشتباه خودم از نهایی رو بهتون بگم این بودش که من منها رو تقسیم دیدم در واقع عمل تقسیم رو انجام دادم جای منها کردن=)
ولی خب من سال یازدهم برام سال به شدت سختی بود یکی از مواردی که پیش اومد از دست دادن یکی از عزیزام و وارد شدن خانواده به یه دوره غم بزرگ بود....
مسیر درست رو برید جلو
به خودتون ایمان داشته باشید
تک تک آزمون هاتون رو درست تحلیل کنید
الان با وجود نهاییا زمانی نیست که بگیم آره هر کی بالای 6 هزاره حتما رشته تاپ میاره
الان با یه کنکور معمولی اما با یه نهایی خفن میشه رشته تاپ آورد....Hg L 0 بله من هم فکر میکنم که خیلی انتظاراتم رو بالا بردم و به خودم بیش از حد سختگیری میکنم. چشم همین روشی که شما گفتید رو امتحان میکنم ولی مسئله اینجاست که من چون حضوری قلمچی رو میدم نمیتونم کسی رو مامور کنم که حواسش به آزمون دادن من باشه. سعی میکنم به جای اینکه مدام نگاه انتقادی به روش درس خوندنم داشته باشم، یکم روی اصل موضوع تمرکزم رو بیشتر کنم.
-
Hg L 0 بله من هم فکر میکنم که خیلی انتظاراتم رو بالا بردم و به خودم بیش از حد سختگیری میکنم. چشم همین روشی که شما گفتید رو امتحان میکنم ولی مسئله اینجاست که من چون حضوری قلمچی رو میدم نمیتونم کسی رو مامور کنم که حواسش به آزمون دادن من باشه. سعی میکنم به جای اینکه مدام نگاه انتقادی به روش درس خوندنم داشته باشم، یکم روی اصل موضوع تمرکزم رو بیشتر کنم.