الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خــــــــــودنویس
-
ینی از روزی که از جلسه کنکور اومدیم خونه تا الان دخترخالم گیییر داده بود اتاق نینی مو خوشگل کنین :|
امروز تموم شدهنوز به دنیا نیومده
عکسا هم فوق هنری شدناونم سیم جاروبرقیه
همچین آدمای مهربونی هستیم تمیزم میکنیم آشغالامونو
اون شکوفه های زردم میدونم نمیاد به شاخه :| ولی دیگه دخترخالم نظر داده بود و ذوق کرده بود ک خوشگل میشه و فلان :| ، ما هم نزدیم تو ذوقشبازم مهربانیِ زدتو
اون قلبای ابره هم کم اومد و یکم ناجور شد :|
کاش دخترخاله ای مث خودمون داشتیم هعیی
رتبه ی کنکورمونو هم نپرسید راستیاین بار مهربانیِ دخترخاله
️
-
بچه كه بودم...
آرزويم اين بود بزرگ كه شدم...
تمامِ موزيك هاىِ غمگينِ دنيا را...
پاك كنم ...
و همه جا را پر كنم....
از آهنگ هاى شادِ شادِ شاد!
همان هايى كه بايد همراه خواننده
توام فرياد بزنى و بالا و پايين بپرى...
بزرگ تر كه شدم...
قلبم كه شكست...
چشمم كه پر از اشك شد ...
دلم كه تنگ شد...
دلم كه تنگ شد...
فهميدم بعضى موزيك ها را...
براى سكوت كردن مي سازند...
براى اينكه خواننده بخواند...
و تو گوش كنى...
و شايد دو سه قطر اشك بريزى...
بى صدا!
بى آنكه كسى بويى ببرد...
و آرام كنى...
اين دردِ بي درمانِ رفتن هاى بى منطق را -
خودم این پست رو دوسش ندارم(: پارت شش
اگر دوسش نداشتید عذر میخام...️
هی به خودم میگویم من به تو باختم یا توبه من..
میگویم مهم نیس تا آخر عمر تنها میمانم..
میگویم اشکال ندارد همه چیز درست میشود
میگویم بگذار آنقدر سختی بکشی محکم بشوی قوی بشوی..
که خدا به فرشته هایش بگوید ببینید چ بنده ای دارم..
چشمانم را بازیکنم حس میکنم درهوا معلقم...
تشنگی امانم را بریده..
در دل تاریکی نوری از دور مرا به سمت خود میکشاند..
دست هایم را بسته اند و من را داخل سوله رها کرده اند..
تنها دوساعت مانده تا انتخاب کنم..
بین مرگ و مرگ..
حالا میفهمم برزخ یعنی چه..
تنهایی یعنی چه..
دلم میخاهد فریاد بزنم..
یا باید مرگ را با آن مخدر کوفتی تجربه کنم..
یا زیر خروار خاک زنده به گور شوم..
نور بیشتر و بیشتر میشود..
همان هیکل بزرگ و چهارشانه همان عطر تلخ و تند..
همان مرد رویاها که قاتل جانم شده جلو می آید..
قبل از آنکه بتوانم چیزی بگویم...
طناب هارا باز میکند..
روبه رویم مینشیند و درچشمانم خیره میشود..
بی رمق نگاهش میکنم..
چرا دوستش داشتم؟
ارام میگوید..
یلدا؟ یلدا صدامو میشنوی؟؟میخام ببرمت..
میخواهد زنده به گورم کند؟
میداند که تن نمیدهم به ان خواسته ها و حرف ها؟
معلم دینی دبیرستان میگفت مرگ باعزت بهتر از زندگی با ذلت است.. میگفت..و حسین بن علی یاد میکرد..
تشنه ام بود.. در دلم فریاد زدم..
یا حسین...
من کی به این همه اعتقاد معنوی رسیده بودم؟!
من که نماز هایم را از کلاس پنجم پشت در نمازخانه مدرسه جا گذاشتم..؟
چه شد که حالا که دریک قدمی مرگ نشسته ام.. دینم را به یاد میآورم..؟
داشتم مرگ با عزت را تجربه میکردم؟
علی با حالت عصبی گفت..
دیگه وقت نداریم..
مرا از روی زمین بلند کرد و حس کردم باید وصیت مینوشتم..
باید مادرم را میدیدم..
باید با خواهرم خداحافظی میکردم..
یک دنیا کار داشتم قبل مردن.. قبل از آنکه زنده زنده خاکم میکردند..
حس میکردم مرگ به من پوزخند میزند..
دلم میخاست بخندم .. اشک بریزم اما بی صدا بودم..
علی تقریبا میدوید و خنکای باد انگار دستش را برای نوازش دراز کرده بود..
مرد رویاهایم مرا برای رساندن به فرشته مرگ یاری میکرد..
صدای آشنای زن توجهم را جلب کرد..
داری چیکار میکنی علی؟!وایسا ببینم!!
تو کاریت نباشه دستور دارم از بالایی ها..
پس دستور داشت که مرا با عجله میبرد..
از سوله ک بیرون امدیم هوا تاریک بود..
دقیق نمیدیدم اما وسط دشت بی اب و علفی بودیم ک صدای شغال از دور به گوش میرسید..
همان ماشین که با علی قرار بود گل کاری کنیم برای مراسم.. مراسمی که درحد حرف بین خودمان باقی ماند و...
حالا داشت مرا به سمت مرگ میبرد..
زن هنوز دنبالمان بود..
وایسا ببینم مگه قرار نبود...
د ببر صداتو دیگه بیا درو باز کن زود باش..
زن به سرعت در را باز کرد و بعد نگران به چشمانم نگاه کرد..
لبخند زدم...بی اراده..
به یاد حرف هایش افتادم وقتی برایم غذا میآورد..
بخور نفله.. داری روز به روز لاغر تر میشی...نگران نباش اینا نمیزارن از گشنگی بمیری..
وقتی با بغض و نفرت به در نگاه کرده بود و گفته بود..
اول زنده ات میکنن.. بعد روزی صدبار میکشنت...
وقتی گفته بود که زیر دست نامادری یک بار در چهارده سالگی ازدواج کرده بود چون پدرش خرج او را نمیداد..
وقتی شوهرش مرد و بچه اش کف خیابان سقط شد..
میگفت.. منو تاحالا هیشکی دوسم نداشته.. اگه ننم هم دوسم داشت منو ول نمیکرد سر زا بره..
تنش لرزیده بود وقتی گفته بود..
دیروز از تو اتاق رضا شنیدم که اون بالایی گفته اگر دختره مال خوبی باشه میخرمش..اینجوری معتادم نمیشی..
وقتی بلند بلند گریه کرده بود و سارا گفته بود
بدبخت گریه واسه چیته؟!
میری ی مدت صیغش میشی حداقل زندگیتو میکنی..
همان موقع که لابه لای هق هق هایش گفته بود..
من.. من زندگی دارم... من زندگی دارم لعنتی ها...
بزارید برم.. تورو قرآن ولم کنید.. آشغالای کثیف...
خداازتون نگذره بی شرفا...
همان موقع که رضا با زنجیر امده بود و اگر سارا نبود..او زیر ان لگد ها و مشت ها دوام نمیآورد...
حالا داشت به این زن لبخند میزد...
سارا نگران به علی گفت..
ک.. کجا.. میبریش؟
همون جایی که باید بره..
ودر رابه رویم بست..
خودش سوار شد و قفل در را زد..
بی اختیار گفتم.. فکر میکنی فرار میکنم؟
درسکوت پوزخند زد و چیزی نگفت..
چشمانم روی هم رفت و باز با همه ی دردی که درسرم میپیچید به خواب فرورفتم... -
-
گاهی هوس میکنی بروی و گم کنی خودت و تمام اطرافیانت را...
چه آنان که با تو اند و چه آنان که بی تو...!
داستان که همیشه بودن و خندیدن و خنداندن نیست!گاهی آن است که بروی و آنقدر گم بشوی که دگر هیچ نشانی از تو نباشد...
بزرگ و کوچکی هم ندارد...
وقتی که رفتی،رفتی!
تو باشی و خدای خودت
همان برایت کافیست
جای تمام نداشته هایت را پر میکند
جای همه تنهایی ها
همه آشفتگی ها
بی خبری ها
دلشکستگی ها
حتی جای خودت را..!#خودنویس
-
منتظرم
منتظرصدای زنگ گوشی تلفن..
چرازنگ نمیخوره؟ینی یادش رفته؟
مامان:زنگ نزد؟
من:نه!!
2روزگذشت..(زییینگ زیییینگ)
بدوبدومیرم شماره ای ک روی صفحه ی تلفن موبایل افتاده رومیخونم.
من:ای بابا :((
نع
چرامن اصلاشانس ندارم؟؟اه دیگه گنداین بی شانسی درومده
(آه وناله)
3روگذشت..
4روز..
5.....
زییییینگ زییینگ(خودشه)راجع ب آینده حرف میزنم باهاش
راجع ب گذشته...
_کمکت میکنم،همه چ حل میشه
+خدایا،ممنونم:))
و..
جوانه های امیدناگهان دردلم سرازخاک محنت بیرون می آورند..
وآوازپرندگان تابلندای سقف آسمان آرزوهایم بلندمیشود..
وشوق پرواز،سراسروجودم رادربرمیگیرد
آری..
میشودامیدواری راباذهنی که به دستانش تکراربی رحمانه ی شکست ومشقت پینه نشانده،به وجودآورد..
ولباس عمل به تنش کرد..
وپرورشش داد
وبه ثمرش نشاند...
آری..
تاشقایق هست زندگی بایدکرد
زندگی خالی نیست
امیدواری هست
دورهاآوایی ست که مرامیخواند
وکنون چه اندازه تنم هوشیاراست....
وزندگی درگوشم دوباره آرام بامهربانی ولطافت زمزمه میکند:
بایدزیست
بایدزیست
بایدزیست...
98/5/24 -
خاطرات را به دست باد میدهم..
تا آنها هم مثل من پرواز را بیاموزند
و سرمست از پروازی عاشقانه
ولی صد حیف که باد زود مسافرانش را پیاده میکند و مسافران بیچاره ..
سقوطی عاشقانه را تجربه میکنند
سقوطی همراه با درد ، انزجار و بیزاری از همه
بیزاری از همه ی مردم شهر
مردمانی که فقط صورتکی بیش نیستند
مردمانی که در نهایت چشانت را جستجو میکنند
تا غمی بیابند..
تا اشتباهی در دفتر سرنوشتت پیدا کنند تا همانجا روی احساس و همه چیزت
با خودکار قرمز بی رحم خط بکشند و نمره ی صفر بدهند
آنگاه..
تو هرروز به دفترت مینگری و گریه میکنی
حتی اگر صد صفحه هم که بگذرد باز توی آدمیزاد برمیگردی و گذشته ات را شخم میزنی
و پابه پای آن گریه..
و یکروز میبینی که به صفحه ی آخر دفترت رسیده ای و میپنداری که فرصت تمام!
همانجا دفتر تقدیرت را پاره میکنی ..آن هم بخاطر یک صفحه..!
و دریغ از آنکه شاید..
دفتر تقدیر جلد دوم هم داشته باشد..! -
پارت 7
خیلی ممنونم که وقت میزارید میخونید(:
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلابه سمت صدا ها میچرخم و سعی میکنم فریاد بزنم..
اما صدا ندارم..در تاریکی میدوم و انگار در خلا شناور شده ام..
حس میکنم صدایی از دور میشنوم که مرا به سمت خود میکشد..
میدوم.. اما پاهایم سنگین شده..
در سیاهی مطلق شناورم..با ضربه ای بیدار میشوم وعده را بالا سرم میبینم با تصاویری تار و درهم..
صدای بم مردی به گوشم میرسد
سریع باید منتقل بشه وضعیتش اورژانسیه..صداها را نمیشناسم اما درلابه لای هیاهو حس میکنم صدای گریه ی زنی میانسال را جایی شنیده ام..
چشمانم دیگر توانایی باز شدن ندارند و بی رمق در تاریکی غرق میشوم..خب خانوم از اول شروع میکنیم..
بهم بگو چجوری بردنت اونجا و چ اتفاقاتی برات افتاد..-من.. من چیزی یادم نمیاد.. میدونید.. خیلی فکر کردم اما..
من فقط ی اسم.. ی اسم یادمه..- چه اسمی؟همون اسمی که توی پروندتون هم نوشتید؟
-بله..
ببینید این اسم برای ما کافی نیس.. هزارتا علی تو این شهر هست
پزشک قانونی شمارو معاینه کرده خانوم..جز چند تا خراش و اسی جزئی چیزی گزارش نشده.. تو این دوهفته دوبار هم رادیولوژی شدین..
حافظتون سالمه و دلیل این فراموشیتون رو نمیفهمم و مهم تر از اون ترستون از بیان واقعیت روسکوت میکنم..من نمیتوانم چیزی بگویم.. حس میکنم داخل اتاق حبس شدم.. سرگرد با اخم به من نگاه میکند و من نمیتوانم چیزی بگویم..
یلدا.. بهم قول بده.. که مارو لو نمیدی..
ببین.. من نتونستم.. نتونستم بزارم اون عوضیا تو رو ببرن..
چون.. یلدا میدونی که چه قدر.. فقط به پلیس چیزی نگو باشه؟-اگر همکاری نکنید پلیس روشش رو عوض میکنه و شما هم جزو متهمین این پرونده محسوب میشید.
من خستم سرگرد.. ذهنم و روحم خستس.. اگر چیزی میدونستم..
سرگرد با بدخلقی سرش را تکان داد و پوفی کرد..
- چه اسمی؟همون اسمی که توی پروندتون هم نوشتید؟
-
بیخیالِ دنیا... مشغول خودم هستم(:
حال دلتون خوب
️
-
یک روز..
یک نفر می آید..
که لبخندش زندگی ات را دگرگون می کند
و چشم های سیاهش تورا از آسمان شب بی نیاز..
مانند ماهیکه هرشب از پنجره ی اتاقت می بینی
ولی یک شب...
همان ”یک نفر“ تو می رود
حالا تو هرچقدر که می خواهی به پنجره اتاقت خیره شو
خبری از آمدنش نیست...
چون ماه پنجره دیگری شده.. -
خب این داستانم تموم شد(:
شاید شروعش قوی بود اما نمیدونم پایانش هم خوب بود یان(:
ممنونم که این چند پارت رو خوندین و همراهم بودین(:
خیلی خوشحال میشم نظرتون رو بدونم️
پارت اخر
این اخرین جلسه بازجویی شماست خانوم..
پلیس توقع همکاری بیشتری از شما داره خودتون هم درجریانید که پاسخ کامل و درست ندادن به سوال های پلیس ممکنه چ قدر علیه شما استفاده بشه..نگاهشان که میکنم زبانم بند می آید..
حرف دیگه ای ندارید که به ما بگید؟
ارام زیر لب میگویم..
خیر..سرگرد پرونده را بار دیگر ورق میزند وبرای آخرین بار نگاهش میکند..
نگاهش مثل یک هفته پیش است.. مانند همان موقع که من حتی نمیتوانستم لرزش دست هایم راکنترل کنم...
که چشم هایم با دیدن عکس علی و دوستانش سیاهی رفت..
که اسمش را بعد از به هوش آمدن بر زبان آورده بودم
خسته بودم.. چرا نمیفهمیدند؟
مادر و برادرم میگفتند بگو و خودت را راحت کن..
مادرم نذر سنگینی کرده بود تا مرا سالم و زنده پیدا کنند..
لابه لای ریش های برادرم چند تار موی سفید پیدا شده بود..
و خودم..
وقتی خودم را در آینه دیده بودم ترسیده بودم..
ترس که نه.. وحشت کرده بودم..
نفسم گرفته بود و جیغ کشیده بودم..
حالم خوب نبود از کابوس های شبانه..
از صدای علی و اخرین تصویرش قبل از انداختن من کنار خیابان..
وقتی گریه میکرد و میگفت..
یلدا..یلدا تو بامن چیکار کردی.. با من.. با خودت..
و من پوزخند زده بودم..
نگاهم کرده بود و بعد جفتمان سکوت کرده بودیم..
به او گفته بودم ازت متنفرم
سرش داد کشیده بودم..
او نگاهم کرده بود و گفته بود..
من خیلی وقته از خودم متنفرم..
خیلی وقته یلدا..
از 7 سالگی ناپدری کثیف ومعتاد بالاسر خودت وخواهرت نیومده که تهش مادرتم معتاد بشه جفتشون مثل سگ از خونه پرتت کنن بیرون..تو بمونی و ی خواهر که نمیدونی چ جوری ازش نگه داری کنی..
بعد کوبیده بود روی فرمان و اشک ریخته بود و لابه لای هق هق هایش گفته بود..
تو 14 سالگی خواهر 12 سالتو ندادی به رئیست که فقط بتونی....
و بعد سرش را تکیه داده بود به صندلی و مرا نگاه کرده بود
چشم هایش قرمز شده بود و صورتش خیس اشک..
من کثیفم یلدا.. ولی عاشقت شدم..
بودم نتونستم ببینم تو رو ببرن..
رضا تو رو به ی شیخ عرب فروخته بود..
نتونستم..
میخام بر.. برم..
میبرمت خونه میبرمت همون نزدکیا...
اما یلدا.. قول بده.. قول بده که منو لو نمیدی..
من میخام برم علی..
رفته بودیم و علی بار اخر نگاهم کرده بود..
حالا چ میگفتم؟ میگفتم کسی که روی باور هایش حساب کرده بودم مرا دزدیده ومرا نجات داده؟؟
میگفتم این همان پسر شوخ طبع با ادب دانشگاه است؟
بگویم نمیدانم چه شد که فهمیدم عضو یک باند قاچاق است؟
شرمنده خودم بودم و باید چه میگفتم..
به سارا فکر میکردم.. به علی.. به خودم..
سارا چ گناهی داشت؟؟
علی.. یا حتی.. حتی رضا..
همانطور که زیر نگاه سرگرد قرار گرفته بودم از جایم بلند شدم..من.. من چیزی نمیدونم.. شکایتی هم ندارم..
فقط میخام برم خونه..سرگرد با سکوت نگاهم کرد و من ارام گفتم..
روز بخیر جناب سرگرد..
و از اتاق بیرون زدم..
باید میرفتم..
میرفتم و ساعت ها میخوابیدم.. خسته بودم..
یلدا باید دوباره متولد میشد..پایان
romisa @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
-
-
بعضی وقتا..
بعضی مشکلات..
یجوری بهت فشار میارن که چاره ای جز مچاله شدن نداری..!
اونقدر مچاله میشی تا قلبت دیگه نمیزنه..
تا مغزت از کار میوفته..
تا بدنت بی حس میشه ..
و یه جنازه ی یخ زده یه گوشه ی دنیا ازت پیدا میشه..
.
.
بعضی وقتا..
به آسمون بدون ماه خیره میشم..
بعد به خودم..
دوباره به آسمون..
درسته ماه نیست ولی خب..
خـــــدا که هست..
وقتی که اون باشه دیگه هیچ چیز و هیچکس دیگه ای لازم نیست..
فقط..فقط الان نمیدونم دارم تاوان کدوم گناه رو پس میدم
که حتی خــــدا هم بهم نگاه نمیکنه..
شایدم میخواد ببینه من صبرم چقدره..!
ولی خب خــــدا جونم چیز دیگه ای ازم نمونده..
این بار سنگین رو از روی دوشم بردار..
به جاش دستتو بزار..
بزار تا برگردم به روزای خوب و قشنگ..
من همونی ام که هروقت چیزی ازت خواستم بهم بخشیدی..
من همون آشنای دیروز و غریبه ی امروزم..
خــــدای مهربونم خودتو ازم نگیر..