سَیسألُکَ اللهُ عن کُلِ قلبُ کَثرتَه
و خداوند دربارهٔ تمامی قلبهایی که شکستی از تو خواهد پرسید...
شبتون ماه :))
سَیسألُکَ اللهُ عن کُلِ قلبُ کَثرتَه
و خداوند دربارهٔ تمامی قلبهایی که شکستی از تو خواهد پرسید...
شبتون ماه :))
نمیدانم تا به حال دقت کردهای یا نه خالو... ولی «درد» را نمیشود غلط نوشت.
ببین یعنی «مرض» را میشود. «غرض» را. «قصه» را، «غصه» را. حتی «غم» را هم میشود غلط نوشت. ولی «درد» را فقط اویی غلط مینویسد که الفبا نداند...
و راستش، حسادت میکنم به اویی که اولین بار «درد» را «درد» خواند. فکر میکنم او با تمام وجودش فهمیده که ناف ما را با «درد» بریدهاند خالو.
۱۴٠۲/٠۹/۲٠
Alzahra
گیرم که در باورتان به خاک نشستهام
و ساقههای جوانم از ضربههای تبرهاتان زخمدار است
با ریشه چه میکنید؟!
گیرم که بر سر این باغ، بنشسته در کمین پرندهاید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه میکنید؟
گیرم که میکشید
گیرم که میبرید
گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه میکنید؟!
«خسرو گلسرخی»
Ainoor
ممنونم بابت دعوت
...
officer k
من خیلی اهل ذوق و جیغ و دست و هورا و این داستانا نیستم دیگه خودت میدونی.
و ترجیح میدم برات بنویسم...
تو خیلی همراهی، دوستی، رفیقی و سنگ صبور... و امیدوارم زندگیت جوری پیش نره که جایی به شک بیوفتی به اینکه واقعا خوب بودنت خوبه یا نه! که هست... جایی هم اگه ته دلت خالی شد، یکم به خودت وقت بده. بعد خودت و خوبیت رو به آدما هدیه کن. دنیا درحال حاضر بیشتر از هرچیزی به تو و امثال تو نیاز داره.
امیدوارم خدا آدمای خوبشو بذاره سر راه زندگیت و تا آخر عمرت زنده باشی!
تولدت مبارک
علی خیلی بخوای بلندپروازی بوگونی تو رو هم میدیم به تیم ملی والیبال زنان
من با رتبهٔ چهار رقمی اصفهان قبول شدم، ملت هم با رتبهٔ سه رقمی همون دانشگاه منو قبول شدن. مامانم خیلی خوشحال نبود بابت رتبهٔ من.
و روزی که نتایج کنکور ما اومد و من اصفهان قبول شدم گفت ازت راضی نیستم! چونکه تهران قبول نشدی.
و اینو گفتم که دوتا چیز بهتون بگم
اول اینکه زمانی که میشه وقت کمتری گذاشت و چیزی رو کسب کرد، من به شخصه ترجیح میدم حداقل رو کسب کنم و به سمت استفاده از زمانم برای کارای دیگه هم برم.
و دوم اینکه هیچوقت هیچی هیشکی رو راضی نمیکنه. خصوصاً پدر مادرها رو.
برای خودتون تلاش و زندگی کنین...
غُر همیشه هست.
[audio/kTI7NqEnbpWcFGo5XbdUg2z_.mp3]
مرا کیفیت چشم تو کافیست
هادی حدادی
Anzw 18 در ترینهای 1403 گفته است:
S.daniyal hosseiny : پرگودرت با ابهت ترین - خیلی حرص می خوره ترین - برا کمک بهمون و سوالاتمون با صبوری وقت می ذاره ترین - بچه ها رو می فرسته خونه بخت ترین - هنوز منتظرم اصفهانی صحبت کردنشو بشنوم ترین - شوخ طبع ترین و جدی ترین - "شبا که ما می خوابیم سیدحسینی بیداره" ترین - سورنا فن ترین - ولی می گم خوبه تهرانو داشتی تفریحی می رفتیا...
از فرشتههای چپ و راستم بیشتر اطلاعات داری
متشکرم که به یادم بودی 🥹
Blue28 در ترینهای 1403 گفته است:
S.daniyal hosseiny پسری، عمو و.. ترین، شعر و ادبیات دیدنی یادش میفتم ترین، شوهرم داد ترین (ای بابا)، اصفهونی ترین(همینطوری)، "خوبی؟متشکرم" ترین(عمو حالتو بگو خب)
عمو حالشو نمیگه خب.
یه عروسی ما راه انداختیما. حالا تا انتهای هستی میگن.
zeinab dehghani در ترینهای 1403 گفته است:
S.daniyal hosseiny شعراشو تو چنلش میخونم ترین
خب پس خوب شد کانالو زدم
ممنون که به یادم بودی
...
به رسم ادب هم خودم باید بنویسم به هر حال... البته با اعتقاد به موجز بودن کلام!
به نظر من officer k شنواترینه، نقطه مشتاقترینه، Anzw 18 «در بزنگاه برس»ترینه، JuDi (یا همون شریفوی خودمون) مهربونترین وحشیه، Blue28 حرف گوش کنترینه ، Masoumeh.sh بندالترینه، mr.vinyzo بیاعتماد به نفسترینه، lO_Ol مدامترینه! (بس که همیشه بوده
)، zeinab dehghani جدیداً عصبیترینه! Comrade گیمرترینه، Akito کاواییخواهترینه
، Ramos9248 رئالیترینه (از شناسهشم پیداس!) Hhh Hh ساکتترینه، jahad 121 گُنگترینه، Narges_ به من شبیهترینه، Michael Vey هم برای من «خاطرهٔ سریالی»ترینه
Sachli
غرور؟!
سهتا لایک؟؟
من چی گفتم شما چی برداشت کردین!
من اینجا چهار سال مثل یه معلم بودم و آموزش دادهم. هم ادبیات رو، هم تلاش کردم مثل یک دوست و شاید یه بزرگتر، نکاتی رو گفته باشم که از نظر خودم گفتنی بوده.
الآنم همین بوده.
کما اینکه من خودم اون لحظه معنای درست در خاطرم نبود. از امیر پرسیدم ببینم بلده یا نه. جوابش رو دیدی؟! جوابش اینطور بود که نه بلد نیستم و جواب نداد. حتی اگه بلد بود جواب رو توی دلش قایم کرد. من کی باهاتون اینطور رفتار کردم؟! تاحالا شده سؤالی از من بپرسین جوابشو نگیرین؟! بعد از اینکه دیدم پاسخ نداد هم نکتهای رو بهش گوشزد کردم که احساس کردم بهتره گوشزد کنم.
غرور؟!
بیانصافی جالبی بود و واقعا ناراحت شدم... به خصوص از شخصی مثل تو که هم قدیمیتری نسبت به بقیه هم لااقل میزان گفتگومون با خیلیا از اینجا بیشتر بوده، هم باهمدیگه عملا کلاس داشتیم.
amirmohammad shakeri
ما هم خودمونو مذهبی میدونیم رفیق.
ولی خیلی فرق هست بین مذهب و تعصب...
...
منم با پی نوشتت موافقم.
بیشتر برام این مهمه که حرفمو زدم و چند نفر خوندن️
@m-an
مدیرجان من حرفام رو زدم.
افزایش اعتبار اونم به چهارهزار اصلا کار جالبی نیست
چهار هزار خیلی اعتبار بالاییه
حداقل راه آسونتری برای اعتبار گرفتن پیش پامون میذاشتید تا بتونیم اعتبار بگیریم بعد اعتبارا رو افزایش میدادین!
اون دوستان عزیزی که تا قبل این میرفتن توی قسمت بحث آزاد تاپیک میزدن، درحال حاضر اونقدری اعتبار دارن که همچنان بتونن همونجاها تاپیک بزنن و حرف بزنن!
منی که به شخصه تاحالا یه پیام هم اونجا ندادم اعتبارم به این روزه!
وگرنه اعتبار اون رفقامون هیچ مشکلی نداره!
لااقل یه فکری بکنین برای کسب اعتبار بعد اعتبار رو یهو به این حد عجیب برسونین!
اعتبار چهارهزار کسب کردن اونم یکی یکی اصلا کار شدنی ای نبوده و نیست! خودتون هم میدونین!
من میدونم که شما محض نظم دارین این کارا رو میکنین!
اما یکم تبصره هم نیازمنده این حرکتی که دارین میزنین
لااقل دیگه کف کَفِش برای همیارا باید یه فکر دیگه ای کرد!
من این حد بندی رو قبول دارم برای هدفمندی
ولی به صورت معقول...!
یه بحث دیگه ای هم که دلم میخواد بگم اینه که از نظر بنده هیچوقت با محدود کردن، چیزی حل نمیشه!
از هر طرفی که فشار گذاشته بشه، از یه طرف دیگه درز میکنه!
تا وقتی خود بچه ها نخوان تغییر کنن، هرچی بیشتر محدود بشن هیچ فرقی براشون نداره!
اونایی که از قبل رعایت میکردن، رعایت میکنن، اونایی هم که رعایت نمیکردن رعایت نمیکنن!
مهم اینه که خودشون بخوان...
سقوط
لب درهٔ فکر ایستاده بودم پایم لیز خورد افتادم توی دره غلت غلت غلت خوردم یادم آمد که چقدر دورم شلوغ بود و خوش بود دلم لم لم داده بودم روی مبلِ گوشهٔ حیاط و کتاب تاب تاب تاب عباسی سی سیصد هزار بار گفتم اگر میخواهی بروی اصلا نیا یا یااااااادم هست که چطور قولِ بیخود خود خودم کردم که لعنت بر خودم باد باد بادِ سردی میوزد زد زدم؟ نمیدانم ولی زدی جای خنجرت هنوز نوز نوزده بار زنگ زدم جوابم این نبود بود بودم بودم بودم ولی تو حتی برای یک لحظه کنارم بودی؟ بودی؟ بووودی؟ دی دییییدی گفتم آخرش یک روز خسته میشوی؟ وی ویار حلیم بادمجان زن همسایه چیست دیگر نصفه شبی بی بیست هزار آرزو بود مرا پیش ازین زین زینهار که دارم میمیرم و تو نوش دارو رو روی خوش سکه را ببینم؟ سکهام دو رویش یکیست کیست کیست که به در میکوبد این وقت شب شب شبی باز از آن کوچه گذشتم تم تماااااااام شدهام دیگر اثری از من نیست نیست نیست شدم افتادم گوشهٔ زندگی گی گیر بیخود ندهم؟ من که سکوت کوت کوتهنظری باشد رفتن به گلستانها ها ها میکنم روی شیشه یک قلب قلب قلبم در آمد از پا پا پایم را از زندگیات بیرون بکشم؟ باشد شد شَدهٔ مویت چه میکند با دل غمگینم نم نمِ باران میزند کوچه خیس شده زمین لیز لیز لیز خوردم افتادم توی دره غلت غلت غلت غلت غلت غلت خوردم آنقدر که وقتی بلند شدم سرم سرم سرم چقدر درد میکند از تمام بلند حرفنزدنهای بلندِ مکرر در سرم سرم سرم انگار به سنگ خورده، گیج گیج گیج میرفت تار تار تار میدیدم. تاریک ریک ریک بود و فریاد یاد یاد زدم دم دم. صدا دا دا میپیچید چید چید و انگار گار گار دیگر جز من من من آنجا جا جا هیچ شخص دیگری ری ری نبود بود بود...
نبود بود بود...
نبود؟ بود؟ بود؟...
...سید دانیال حسینی...
10 اسفند 1400
سلام.
راستش دیگه حس کردم که باید برم. فکر نمیکنم بودن یا نبودنم آنچنان برای کسی حائز اهمیت باشه ولی خب در هر صورت ادب حکم میکنه که خداحافظی کنم.
فکر میکنم کمتر از یه سال باشه که عضو اینجام ولی خب توی این مدت دوستای جالب و زیادی پیدا کردیم و گپ زدیم و کمکشون دادیم و گفتیم و خندیدیم و یا حتی گاها دعوا کردیم... سر چیزایی که فکر میکنم ارزششو داشت...
دیگه نمیدونم که چی باید بگم.
خیلی خوشحال شدم که کنارتون بودم.
دلم هم نمیخواد نه تاپیک خدافظی بزنم نه از این لوس بازیا.
میخوام همونجوری که توی خفا از در اومدم تو همونجوری هم بریم بیرون. قشنگتره. بدون تگِ گروهای مختلف!
سروش قادری
یادم نمیره بیخبر رفتی. بیادب!
maryam111
از شما هم عذرمیخوام اگه یه وقت اینجا شلوغ بازیای درآوردم.
موفق باشید بچهها. با خوشحالیتون خوشحالم
خدانگهدار.
«بَشّاش»
یا رب وه از این کاسهٔ وه! داغتر از آش
در پرده بگویم چو بدانی تو خودت فاش
حق کی قد علم کرد که من حقم و من حق
با زور نیاریش به دست ای ید کلّاش
ای کاش در اندیشه نپویی که خدایی
در آینه بینی تو درون دل خود کاش
صورتگر هستی نکشیدهست رخم را
ای کاش که لبخند کشد حضرت نقّاش
زخمی تن خود بیهُده دیدم چو بدیدم
زخمینتنِ من سود، نمک بود به پاداش
هیچم گلهای نیست که قلبم بشکستید
خود جمع کنم تکه به تکه چو به منقاش
با صورتِ خود نقش زمین گشتم و لٰکن
نقشی به زمین است، یکی صورتِ بشّاش
۲۴ آذر ۱۴٠۲
سلام رفقا.
تا اینجاش خیلیاتون نسبت به من محبت داشتین و عید رو تبریک گفتین. چه حالا توی پیوی، چه توی عمومی.
من بازم از تک تکتون ممنونم و آرزوی بهترینا رو براتون دارم
از همینجا به نوبهٔ خودم سال نوی جدید رو به همهتون تبریک میگم.
امیدوارم امسال هم توفیق اینو داشته باشم که کنارتون باشم، چون حالم پیشتون خوبه.
آرزوی بهترینا رو براتون دارم و میخوام که 1401 براتون آنچنان خوب باشه که وقتی داره تموم میشه، غصهتون شه و بگید کاش این سال به این دلچسبی بازم ادامه داشت.
اینجا خیلی خیلی دوستای زیادی دارم. برای همین میترسم اگه یکی یکی تک کنم، کسی وجود داشته باشه که از قلم بیوفته. برای همین کسی رو تگ نمیکنم.
عید تک تکتون مبارک بچهها
دانش-آموزان-آلاء
«بیقدر»
دیوان بنوشتیم و یک واژه که خواندند
گفتند کفافست، کسی قدر ندانست
از خویش نوشتیم و از خویش بگفتیم
گفتند که لافست، کسی قدر ندانست
صد راه نشان داده، دو صد پند نوشتیم
گفتند گزافست، کسی قدر ندانست
گفتیم دو صد پند، به آسان نگرفتیم
سوغاتی قافست، کسی قدر ندانست
ما رقصکنان در حرم شعلهٔ یک شمع
گفتیم طوافست، کسی قدر ندانست
مستانه به رقص آمده بودیم که گفتند
«مستید؟ خلافست»، کسی قدر ندانست
۸ مرداد ۱۴٠۳
سؤال داده، ناهار از نظر املایی درسته یا نهار
:////
دلم میخواد برم ازش بپرسم گه از نظر املایی درسته یا گاه؟
ره یا راه؟!
شه یا شاه؟!
فکر میکنم. دیگه برای اینجا موندن، زیادی بزرگ باشم...
@دختر-بهار
توی جهانبینی من، اگر دوستی سر صحبت رو باهام باز کنه و من بهش بروز بدم که غمگینم... انتظار دارم اگه او هم غمگینه به من بگه. چه بسا همونجا. همون لحظه...
اونوقت اولش من حرف میزنم اون میشه آغوش، بعدش اون حرف میزنه و من میشم مرهم...
و این میشه ارتباط درست... دو سویه...
این توی جهانبینی من این شکلی تعریف میشه.
اگه من حرف بزنم و اون چیزی نگه، یعنی من آدم امنش نیستم. این برام خوش یمن نیست.
اگه اون حرف بزنه و من چیزی نگم، یعنی حرف زدن توی این رابطه برای من سخت شده... و باید بگردم ببینم چرا. کجا چی شنیدم که احساس کردم درک نمیشم.
اتفاقا اینکه دوستی به من حال بدش رو بروز بده، به من این حس رو میده که ما باهمدیگه راحتیم. ما امنیم برای هم... و خلاف این آزارم میده. همیشه.
اگه بنا به اینکه میترسیم ازمون خسته بشن خودمون رو بروز نمیدیم، اصلا به کل داریم اشتباه زندگی میکنیم. تو همون آدم پشت نقابتی.
اگه دکور میچینی برای اینکه تو رو دوست داشته باشن ولی نه اونطوری که هستی، اشتباهه... اشتباه محض.
هرچند که اکثر آدمها همین شکلی زندگی میکنن.
اگه صادق باشی توی روابطت، شاید آدمای زیادی دور و برت نمونن. شاید به قول خودت خیلیا خسته بشن و برن. ولی باز حداقل میفهمی کی «واقعیـ»ـه. واقعیا مهمن... بقیه رو بریز دور!
در هر صورت، دروغ دروغه. حالا چه به خودت، چه به بقیه، چه برای هرچیز دیگهای.
من اگه نخوام راستشو بگم، در کل چیزی نمیگم... و سکوت میکنم. به نظرم این شکلی حداقل دروغ نگفتم.
خب!
میرسیم به ترینهای ۴٠۲.
قبلش یه چیزی بگم... دیگه قدیمیترهاش میدونن که من بعد حذف ادبیات از کنکور، از اینجا رفتم. ولی دلم اینجا بود. تا اینکه یه روز دیدم یکی از بچهها دانشگاهی که میخواسته قبول شده، دلم نیومد بهش تبریک نگم، اومدم و دیگه با اصرار بچهها، بیشتر اومدم!
خلاصه، خوشحالم از برگشتنم پیشتون 🫂
و امیدوارم نه فقط من بلکه هرکسی همینقدر دلنشین، برگرده و دوست داشته باشه موندن رو...
حالا اگه بخوام ترینها بنویسم
officer k
اول از همه با علی شروع میکنم...
دیگه خودت میدونی توی این مدت چقدر من برات غر غر کردم توی پیویت... چیزی جز «گوششنواترین» برات ادای مطلب نمیکنه.
@ABR_DJ
تو باید «ماکارونیترین» باشی ولی خب چون گناه داری، بیا و «موسیقاییترین» باش.
خانوم لوبیا
خانوم لوبیا در ترین های 1402
️
گفته است:
دانیالِ عزیز
مهربون ترین،دلسوز ترین:)،به حرفامون گوش میده ترین،کمکمون میکنه ترررین🤍،از ادبیات بدم میومد باعث شد از ادبیات خوشم بیاد ترررینخلاصه رفیق ترررین
اول که در پاسخ این، ممنونم کلی :))))))
و خوشحالم اگه باعث شدم با ادبیات آشتی کنی...
دوما خیلی ترینهای زیادی توی ذهنم میاد برات، ولی به نظرم ننویسم بهتره. بعد میای دوباره داستان میکنی
ولی به صورت خیلی خلاصه شاید، تو میتونی «حساسترین» باشی. حساس هم به معنی دقیق و نگران بودن، هم زودرنج بودن...
JuDi
تو هم که «دیکتاتورترینـ»ـی 🤌
نمیدونم چه فکری کردن تو رو گذاشتن ناظم.
@Masoumeh-sh
تو هم «هایدترینـ»ـی
Hhh Hh در ترین های 1402
️
گفته است:
ادبیات دوست ترین
از شما هم بابت تگتون ممنونم
درنهایت هم بچهها، امیدوارم هرکدومتون، توی زندگیتون، حتی برای یک نفر هم که شده، «بهترین» باشین