-
نوشتهشده در ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن..
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن..
با تو گفتم
حذر از عشق؟؟ ندانم..
سفر از پیش تو؟؟ هرگز نتوانم -
نوشتهشده در ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی میخوندمش یاد تو افتادم sandiiii -
نوشتهشده در ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۰:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تويی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهره تو خندان استاگر در آتش مهرت گداختيم چه غم
جزای سوختگان در غمت دو چندان استبه احتياج سراغ از غم تو میگيريم
که غم قنوت نياز نيازمندان استاز آن زمان که گرفتی ز مردمان بيعت
جدال عهدشکنها و پاييندان استخوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تويی که نام تو در صدر سربلندان است -
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۰:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنهٔ بزم و بادهجویم کردی
سجادهنشین با وقارم دیدی
بازیچهٔ کودکان کویم کردی
-
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از %(#ff0000)[شراب تلخ] مرد افکن که حافظ گفته بود
ﯾﺎ از آنهایی که تنها خود تو میدانی بریز -
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
به که پیغام دهم؟دست من، دست تو را میطلبد
چشم من، رد تو را میجوید
لب من، نام تو را میخواند
پای من، راه تو را می پوید
به که پیغام دهم؟
بی تو از خویش، تنفر دارم
دل من باز، تو را میخواهد
به که پیغام دهم؟
به که پیغام دهم؟
| شکیبایی لنگرودی |
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
یک شب آتش در نیستانی فتاد_
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد_شعله تا سرگرم کار خویش شد_
هر نی ای شمع مزار خویش شد_نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست؟گفت آتش: بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختمزانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بودبا چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود می ساختی هر نوبهار؟مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است..... -
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۷:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[ای که معمار عبارات منی]
%(#ff0000)[ای که قانون اشارات منی]%(#ff00fb)[ای به طور تن تباتب با تو من]
%(#ff00fb)[وی به لعلستان لبالب با تو من]%(#3aa626)[ای صدای صاف تصنیف صدف]
%(#3aa626)[وی عبور عاج در عصر علف]%(#1408ff)[ای عروج روح در رهبانیان]
%(#1408ff)[وی حلول جسم در روحانیان]%(#ff9d00)[ای نسیم ساز در نهر ندا]
%(#ff9d00)[وی رسوب راز در کوه صدا]%(#ff03ab)[ای تو در لالای لادن لب زده]
%(#ff03ab)[وی تو بر شولای شبنم شب زده]%(#03f2ff)[ای تو در الواح ما میخی ترین]
%(#03f2ff)[وی به جغرافی تو تاریخی ترین]ای فراتر از صفیر تیرها
وی بری از شهوت شمشیرها%(#00f00c)[ای ازل آبادی دشت ابد]
%(#00f00c)[وی رقم زاران سبزت بی عدد]واج آرایی این شعر محشره
-
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۸:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیوانِه تَرین دلبَر
این شَهر تو بودی
ای وای بِه حال
دلِ دیوانِه پَسَندَم...#مولانا
-
نوشتهشده در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۸:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود !
غم و دلتنگی و حسرت همه یک جا با هم...
️ارسلان ملکوتیان
-
نوشتهشده در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صد لطف و عطا دارد
صد مهر و وفا دارد
گر غیرت بگذارد
دل بر دل ما بستیترک دل و جان کردم تا
بیدل و جان گردم
یک دل چه محل دارد
صد دلکده بایستی
#مولانا -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عشق یعنی :
من انتخاب کنم
چه کسی ویرانم کند ...#آرتور_میلر
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده