-
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من -
با تو بودن.....
با تو بودن زیباست...
زیر باران
زیر برف
زیر آسمان شبی پر از اندوه در شهری غریب و دوربا تو بودن زیباست...
در فکر ...
در خیال ...
در تبلور اندیشه های پاک ِغرقِ در ابهام کودکی هایم ...تا کجا بی من می آیی...
تو که در گذرگاه گیج پر پیچ زمان
به دو راهی تقصیر رسیده ایبا تو بودن زیباست...
مثل آیینه ...
مثل گندم ...
مثل سوسوی چراغ کوچه های قدیمی شهرِ بدون عابر ...با تو بودن زیباست...
مثل یک نت در ملودی ...
مثل یک قافیه در شعر ...
مثل اشک های چشم بازیگر تراژدی زیر نور موضعی ...تا کجا بی من می آیی...
تو که در بیابان بی حرف و کلمه من ...
نفس های عمیقت را تقسیم عشق و زندگی کرده ای ...با تو بودن زیباست...
حتی بدون من
حتی بدون تو
حتی در التهابِ این همه دوستت دارم ها ی شبی دراز و بی پایان ...تا کجا بی من می آیی ...
باتو بودن حتی خیالش هم زیباست....... -
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گل ها زشت یا زیبا نکن
خوب بودن شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن پیدا مکن -
از ره تقلید اگر حاصل شود کسب کمال_
هر که گردد خم نشین باید که افلاطون شود!! -
مورم و دانه می برم
دانه به لانه می برمشش پا و دو شاخک دارم
صحرا می رم دون می آرماینجا می رم اونجا می رم
پایین میام بالا میرمتنهایی سخته کار من
سنگینه خیلی بار منجمع می شویم با مورچه ها
صف می کشیم تو باغچه هادنبال هم مثل قطار
با هم می ریم دنبال کارکار می کنیم کار می کنیم
گندمو انبار می کنیمتا وقتی که از آسمان
پایین میاد برف و بارانتو لونه بی دون نباشیم
زار و پریشون نباشیم -
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم،
یا گناهیست که اول، من مسکین کردمتو که از صورت حال دل ما بیخبری؛
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم..ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم!تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردمعهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم.. -
-
-
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
-
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
حافظ جان -
-
صبح خورشید نگاهت به سرش خواب ندارد؟
پس بیا خوب نگهم کن که دلم تاب ندارد -
هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت
شمع میبینم که اشکش میرود بر روی زرد -
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم- چهره ز غم نمیخراشیم
-
آدمی را زبان فضیحه کند_
جوز بی مغز را سبک باری! -
تا چند گویی ما و بس، کوته کن ای رعنا وبس_
نه خود تویی زیبا و بس. ما نیز هم بد نیستیم.(اینجاست که شاعر از دست کارای معشوق خسته است و به کرم پودرش اشاراتی دارد️)
-
-
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
حافظ جان -
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبودبی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره ی کبود اگر عشق نبوداز آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبوددر سینهی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبوداز دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟قیصر امین پور
5675/9234