-
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
محدث ایما لر یاسوجیم
-
-
محدث ایما لر یاسوجیم
-
محدث ایما لر یاسوجیم
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir خوش بوییت
-
-
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شده
وَ آشناییتون خوشبخت ابیم
روزتون خوش -
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@MaryaM-_-sh
-
@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من از بچگی لری حرف میزدم
ب حدی از وقتی با مهدی آشنا شدم هم وقتی راضیه کنارمه لری حرف میزنیم و قول دادیم یادش بدیم
ولی وقتی توی جمع قرار میگیرم و حتی خود راضیه رو گاهی متوجه نمیشملر کجایی؟
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شدهZaraa لربختیاری
ولی خیلی سال پیش اجدادم اومدن نزدیک یاسوج
الان لباس محلی مون شبیه یاسوجی هاست ولی لهجه اونا خیلی غلیظ تراز ماس -
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
yuta ما لریاسوج هستیم
این بود -
وَ آشناییتون خوشبخت ابیم
روزتون خوشنوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir ایمام هینطور
-
Zaraa لربختیاری
ولی خیلی سال پیش اجدادم اومدن نزدیک یاسوج
الان لباس محلی مون شبیه یاسوجی هاست ولی لهجه اونا خیلی غلیظ تراز ماسنوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh لر بختیاری هفت لنگ خیلی غلیظه
-
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیروز یاسوج بودم
کلا یاسوج رو دوست دارم
یاسوجی ها ب هیچ عنوان فارسی صحبت نمیکنن باهمدیگه
حداقل من ندیدم ی مغازه داری صحبت کنه
واسه همینم من گیج میشم واغلب مامانم توضیح میده -
منم ترکم اونم قزوینی
-
Zaraa لربختیاری
ولی خیلی سال پیش اجدادم اومدن نزدیک یاسوج
الان لباس محلی مون شبیه یاسوجی هاست ولی لهجه اونا خیلی غلیظ تراز ماسنوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Zaraa لربختیاری
ولی خیلی سال پیش اجدادم اومدن نزدیک یاسوج
الان لباس محلی مون شبیه یاسوجی هاست ولی لهجه اونا خیلی غلیظ تراز ماسآهااان
اخه منم لرستانیم
یه چیزایی از لری بلدم
ولی زبانم لکیه -
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یزدی هارو کنگم
رفتم دکتر اونجا
پزشک داشت با من صحبت میکرد
منجلو چشماش
+مامانمن نفهمیدم
جلو پزشک داشت برام توضیح میداد
کلا مامانم نبود من داغون میشدم -
اینجا فقط من قزوینیم
-
نوشتهشده در ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۶:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
منم تنها لک اینجام