-
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۷ مرداد ۱۳۹۶، ۸:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از عکس تو و بغض
همین قدر بگویم :" دردا ...
که چه شب ها ...
که چه شب ها ...
که چه شب ها ... "#حامد_عسکری
-
نوشتهشده در ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست«خیام»
-
نوشتهشده در ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۵:۰۱ آخرین ویرایش توسط Dr.Saraaa انجام شده
سر سجاده ام بودم
که گیسوی تو در هم ریخت
نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را ...
%(#f26411)[#فاضل نظری] -
نوشتهشده در ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@m-an در
شعردانه
گفته است:
نکند فکر کنی
در دل من
یاد تو نیست...#مولانا
http://forum.alaatv.com/topic/3909/شعردانه/185#
رزی میخونی اینو؟ -
نوشتهشده در ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شده
قسمتی از نامه ای ب فرزند،سالمندان پدر....
قبلنا میگفتی تو قصه ات یه قهرمانم الان که پیر شدم برجه زهر مارم..؟؟؟
آدم ول میکنه قهرمان قصشو .؟؟نه نه تو خودت نرو فس نشوبهم گفتی چشم بذار من هم به سرعت چشم رو هم گذاشتم فقط شمردم
ده بیست دیگه نشمردم دیدم گلای باغچه همه پژمردن
وقتی برگشتم دیدم که قد کشیدی گفتم چرا نمیای کنار من بشینی
گفتی بینه دردامون یه باری وقت این رسیده دیگه تنهامون بذاری
چه حسی بدی هیچی دوباره نمیشه مثه قدیم
نه بهتره توو بطن قصه نریم سادست یه روحه زخمی یه جسم ضعیف
یعنی من همون که با هزارتا مشغله واسش مهم بود که قلبه تو نشکنه
راه دور نمیره که واسه بچمه زحمت کشیدم بالا باشه پرچمت
بعد این همه سال با این اعصاب خسته ام مهم بود تو باشی عصای دستم
از اون فکرا دیگه هیچی نموند دیگه به هیچکی نمیگم پیر شی جوون... -
نوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با دلآرامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره برد آرام را... -
نوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیزید و خزایید که هنگام خزان است
-
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۲۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رنج تو بر جان ما بادا..
مبادا بر تنت#مولانا
-
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۳:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر بدانی حال من
گریان شوی بی اختیار ! -
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۷:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی
خوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی!
همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی
عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی
فخرالدین عراقی -
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب ِ دو چشم سیاهت همیشه مهتابیست
دلت سپید ، ولی نه ، گمان کنم آبیستتمام ذهن من از این سوال پُر شده است
به چشمهای تو یک می دهد خدا یا بیست؟تملق است؟ نه... تشبیه؟ نه ... مبالغه؟ نه
قمر تویی به خدا قرص ماه، قلابیستو طرح ِ سخت ِ نگاهت دلیل عریانی
برای پیکر دیوارهای بی قابیستهمیشه سهم تو از من چه بود؟ مشتی شعر
و سهم کوچک من از تو نیز بی تابیستاگر که شعر من امشب نبود باب دلت
غزل گناه ندارد! دلیل، بی تابیست ! -
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت!آنقدر می ترسم از بی رحمی پاییز که
ترس من را روز پایانی شهریور نداشت!زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام
ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت!حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول
هیچ کس حالی شبیه من به جز "قیصر" نداشت!#قیصر_امین_پور
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عشق من! بيقرارم! تو اما...
من تو را دوست دارم، تو اما ...
من فراموشي خاطراتم
احتمالاً غبارم، تو اما...
هيچكس اين طرفها ندارد
هيچ كاري به كارم، تو اما...
گوش كن، من رگِ خشكِ باغم
من كجا جويبارم، تو اما...
برگ زردم، بله، ميپذيرم
پوچ و بياعتبارم، تو اما...
چهرة دردناك و تبسم؟
خندهاي مستعارم، تو اما...
بيپناهم، سپر هم ندارم
چشم اسفنديارم، تو اما...
صورتم سرخ ... آري، قشنگ است
از درون هم انارم، تو اما...
فصلها از بهارم گذشتند
خب، تمام است كارم، تو اما...
گفتمت: فصل خوبي است، گفتي:
خستهام، كار دارم، تو اما...-
- *
باز در چشم من خيره ماندي
باز بياختيارم، تو اما...
قلعهاي ماسهام روي ساحل
سخت ناپايدارم، تو اما...
زخم، پاشيده شب را به جانم
مرگ دنبالهدارم، تو اما...
بي تو اي ماه! اي ماه! اي ماه!
ظلمت روزگارم، تو اما...
شيهة اسب من را خريدند
اين هم از افتخارم، تو اما...
ابر در ابر در ابر در ابر
در خودم سوگوارم، تو اما...
آخرين سرفة يك مسافر
سوت سرد قطارم، تو اما...
من خودت را به تو ميسپارم
جز تو چيزي ندارم، تو اما
- *
#محمد_رمضانی
-
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقهای را که خود افروختهام
#فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد...#مولانا
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
مست دریای شرابم کن و بگذار بمیرم..