-
amir ahmadi
با توجه به نزدگیم
بعید میدونم بهش نیاز پیدا کنم
ولی باشه__chakisaldva__ نزدگیم هم با ابنکه اشتباه نوشتی معنی میده
-
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi رو حساب اینکه از قبل بودی اینجا
از Zrex خبر داری ؟؟اصلا میشناسی؟__chakisaldva__ جواب این بنده خدا رو بده
.
.
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شدamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شد
سی سی فاس
بر وزن زی زی گولو
-
خیر ، خبر Zrex رو ندارم
با یه اکانتش اخراج شد فک کنم و دیڭه نیومد تا جایی که میدونم -
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شد
سی سی فاس
بر وزن زی زی گولو
Sharllot مطمئنی..اسمش سخت تر بود
-
__chakisaldva__ نزدگیم هم با ابنکه اشتباه نوشتی معنی میده
amir ahmadi
هوم
همیشه حرفام معنی میده
حتی اگه اشتباه بوده باشن -
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi رو حساب اینکه از قبل بودی اینجا
از Zrex خبر داری ؟؟اصلا میشناسی؟__chakisaldva__ جواب این بنده خدا رو بده
.
.
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شدamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi رو حساب اینکه از قبل بودی اینجا
از Zrex خبر داری ؟؟اصلا میشناسی؟__chakisaldva__ جواب این بنده خدا رو بده
.
.
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شدپرسیدم ازشون قبل خودت
دوست بودن ولی خبر نداره
نه اخراج ک نیست
به هرحال مرسی
و سری دیگه انصافا یه فیلم درست معرفی کن با بدبختی گیرش اوردم -
amir ahmadi
هوم
همیشه حرفام معنی میده
حتی اگه اشتباه بوده باشن -
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi رو حساب اینکه از قبل بودی اینجا
از Zrex خبر داری ؟؟اصلا میشناسی؟__chakisaldva__ جواب این بنده خدا رو بده
.
.
من خودم تنهای چیزی که یادم یه .......sy داشتیم با همین پروف که با دراکولا اخراج شدپرسیدم ازشون قبل خودت
دوست بودن ولی خبر نداره
نه اخراج ک نیست
به هرحال مرسی
و سری دیگه انصافا یه فیلم درست معرفی کن با بدبختی گیرش اوردم@narjes-hashemi گفتم برو تو دیجی موویز گوش نکردی..حقت بود
-
-
Sharllot مطمئنی..اسمش سخت تر بود
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot مطمئنی..اسمش سخت تر بود
عار
سی سی فوس درستشه البته
از خودش پرسیدم یبار .. گف اسم ی دانشمنده چیه -
-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیونکوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزهوجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه
دوووسش دارمواین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون
بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطونکوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی
بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)
خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل
شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیهمون شکلی بود فقط بزرگ شده بود
هنوزم سربه زیر بود
تامنودید گفت به ژنرال!(اونموقع چون توبچه ها رییس من بودم بم میگفت ژنرال البته دادانوید ازهممون4یا5سالی بزرگتر بود)
گفتم سلام
گفت همین نزدیکیایید؟
گفتم آره اینجاییم
گفت آخه الان شقایقم میاد
قرمز شدمهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیونکوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزهوجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه
دوووسش دارمواین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون
بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطونکوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی
بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)
خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل
شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیهمون شکلی بود فقط بزرگ شده بود
هنوزم سربه زیر بود
تامنودید گفت به ژنرال!(اونموقع چون توبچه ها رییس من بودم بم میگفت ژنرال البته دادانوید ازهممون4یا5سالی بزرگتر بود)
گفتم سلام
گفت همین نزدیکیایید؟
گفتم آره اینجاییم
گفت آخه الان شقایقم میاد
قرمز شداینوکه گفت یه لحظه واستادم!شقایق خودمون؟!
شقایقم ازماها بود
تقریبا همسن خود دادانوید
کسیکه دادانوید که البته دیگه باید بگیم آقانوید حسسسابی هواشو داشت
میرفت ازتو زمین خالیا شقایق میچید میریخت روسرشقایق...
بعدم شقایق غش غش میخندید
خنده هاش خیلی زشت بودن
خودشم میدونست
خلاصه مامان آقانویدم اومدوازماهاوخونواده های اطراف خواست یکم فضاروبازتر کنن که الان یه سوپرایزتوراهه -
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot من خودمم به قیمت دستمال کاغذی فکر میکردم ببینم ارزششو داره یا نه
اوه بزرگان
شاید آره شاید نهچه ربطی داشت!؟
من به نیت آشنایی فالو کردما :)) حتی اگ پیوی نباشهسخن احساسی میگی توقع چی داری؟
اومده میگه آسمون آدم داره؟ پ ندارهههههه؟
همین حسو دارم:))حتی اگه پیوی نباشه
به همون دستمال کاغذیت فک کن
خب داشتی میگفتی .. کلاس چندی!؟:))Sharllot دودیقه سکوت
بزار به فکر کردن ادامه بدم
همون که بهت گفتن دیگه همونم -
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot مطمئنی..اسمش سخت تر بود
عار
سی سی فوس درستشه البته
از خودش پرسیدم یبار .. گف اسم ی دانشمنده چیهSharllot اره درسته...الان دراکولا رو تگ کردم رفتم فالو کرده هاشو دیدم...دیدم درست میگی
ویتگنشتاین پروفشه -
فعلا داییا
بریم که داشته باشیم
-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیونکوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزهوجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه
دوووسش دارمواین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون
بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطونکوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی
بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)
خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل
شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیهمون شکلی بود فقط بزرگ شده بود
هنوزم سربه زیر بود
تامنودید گفت به ژنرال!(اونموقع چون توبچه ها رییس من بودم بم میگفت ژنرال البته دادانوید ازهممون4یا5سالی بزرگتر بود)
گفتم سلام
گفت همین نزدیکیایید؟
گفتم آره اینجاییم
گفت آخه الان شقایقم میاد
قرمز شداینوکه گفت یه لحظه واستادم!شقایق خودمون؟!
شقایقم ازماها بود
تقریبا همسن خود دادانوید
کسیکه دادانوید که البته دیگه باید بگیم آقانوید حسسسابی هواشو داشت
میرفت ازتو زمین خالیا شقایق میچید میریخت روسرشقایق...
بعدم شقایق غش غش میخندید
خنده هاش خیلی زشت بودن
خودشم میدونست
خلاصه مامان آقانویدم اومدوازماهاوخونواده های اطراف خواست یکم فضاروبازتر کنن که الان یه سوپرایزتوراههمهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیونکوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزهوجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه
دوووسش دارمواین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون
بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطونکوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی
بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)
خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل
شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیهمون شکلی بود فقط بزرگ شده بود
هنوزم سربه زیر بود
تامنودید گفت به ژنرال!(اونموقع چون توبچه ها رییس من بودم بم میگفت ژنرال البته دادانوید ازهممون4یا5سالی بزرگتر بود)
گفتم سلام
گفت همین نزدیکیایید؟
گفتم آره اینجاییم
گفت آخه الان شقایقم میاد
قرمز شداینوکه گفت یه لحظه واستادم!شقایق خودمون؟!
شقایقم ازماها بود
تقریبا همسن خود دادانوید
کسیکه دادانوید که البته دیگه باید بگیم آقانوید حسسسابی هواشو داشت
میرفت ازتو زمین خالیا شقایق میچید میریخت روسرشقایق...
بعدم شقایق غش غش میخندید
خنده هاش خیلی زشت بودن
خودشم میدونست
خلاصه مامان آقانویدم اومدوازماهاوخونواده های اطراف خواست یکم فضاروبازتر کنن که الان یه سوپرایزتوراههیکم که گذشت شقایق خوش خنده مام رسید
همه منتظربودیم ببینیم این سوپرایزچیه که اینهمه براش تدارک دیدن(البته من که دیگه میدونستم)
-
شارلوت رو دیدی راستی؟
-
Sharllot دودیقه سکوت
بزار به فکر کردن ادامه بدم
همون که بهت گفتن دیگه همونم -
Sharllot
همچنین
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلاام
خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم
میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید
منتظرتون هستیم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دوازدهم @یازدهم @دهم
@تجربیا @ریاضیا @انسانیا
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
سلام بچه ها یکی یه مقدار زیاد شارژ فرستاده رو خط من
اون شماره رو فقط داداشم ومامان و بابام دارن که هیچ کدوم نفرستادن
زنگ زدم همراه اول میگه ممکنه اونی که فرستاده تماس بگیره باهاتون
یه بار میگم بیخیال میخواست اشتباه نکنه
دوباره میگم شاید یه ادم فقیری واسه تحصیل بچش میخواسته
حالا چیکارش کنم؟
تا حالا هم کسی تماس نگرفته باهام
اگه کسی میتونه کمک کنه ممنون میشم
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام روزتون بخیر.
یک کتاب رو باید گروهی تایپ کنیم و جمع بندی مطالب به عهده منه
میخوام بدونم برنامه ای، آموزشی، تجربه ای که بتونه کمکم کنه یه کار تمیز درست کنم وجود داره؟
حتی هوش مصنوعی
ممنون میشم اگه میدونید بگید
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
دیدی دوسداری یه اتفاقی بی افته
یه زندگی متفاوت داشته باشه
یه دوره از زندگیت یه راهی رو انتخاب کردی و الان دوس داری برگردی و انتخابش نکنی
میگی کاش این کارو نکرده بودم!
کاش این تصمیم رو نگرفته بودم
و یا کاش فلان کارو میکردم🫠
و ته ذهنت یه گوشه ای یه رویایی داری یه رویا از یه زندگی ایدهآل
اون زندگی ایده آل همیجوری کشکی نرفته اونجا
هیچ فکری هیچ طرز نگرشی هیچ احساسی همینجوری و بی دلیل بوجود نیومده
برای هر یه چیز خوبی که اون زندگی داره یه بار یه جای از زندگی چیزی رو تجربه کردی که باعث شده اون زیبایی رو بخوای در واقع متوجه اون بشی
و الا تا تجربه نکرده بودی حتی از وجود همچنین چیزی بیخبر بودی
تا بی پولی رو تجربه نکرده باشی قدر پولدار بودن رو نمیدونی
تا خونه حیاط دار داشته باشی توی اون زندگی ایدهآل خونه حیاط دار جایی خاصی نداره
تا حسرت چیزی رو نداشته باشی نمیتونی زندگی بدون اون حسرت رو آرزو کنی
یه چیز بخوام ازت؟
فکر کن وسط اون زندگی ایدهآلی و اونجا تماما برای توعه
فقط یه چیزی که هست اینه که تجربیات و احساسات و افکاری که الان داری رو اونجا نداری
فکر میکنی چه فرقی با الانت داره
خیلی خوشحال تری؟
تویی که تجربه خونه بدون حیاط رو نداشتی بخاطر اینکه الان خونه ای که توشی یه حیاط خیلی زیبایی داره چقدر خوشحالی؟ نمیگم ناراضی هستی احتمالا خیاطتتون رو دوس داری ولی اون شوق داشتنش رو دیگه نداری( البته که این فقط یه مثل خیلی کوچیکیه)
در عوضش رنگ خواسته هات عوض میشه
تا تشنگی رو تجربه نکنیم قدر ابو
تا شکست رو تجربه نکنیم قدر پیروزی رو
و
و
خلاصه قدر چیزایی که میخواییم رو بدونیم چون برای اینکه اینا بوجود بیان کم رنج و سختی و کاستی کشیده نشده
و اینکه کاش اینجوری میشد هم زیاد نگیم
حکمت اینکه اون اتفاق افتاد اینه که الان چیزی واسه خواستن هدفی برای زندگی عیبی برای درست کردن ..دلیلی برای فردا صبح بیدار شدن داری
اون زندگی رویایی یکی دیگه از دلایلی که اونجا.. یه گوشه از ذهن من و تو هست هم اینه که بدستش بیاری.. تلاش کنی تا بدستش بیاری
چیزی که در موردش حرف میزنم ممکنه یه احساس باشه که میخوای داشته باشی
یه زندگی لوکس/ساده ای باشه که میخوای داشته باشی
یه نوع حرف زدن راه رفتن و حتی تفکری باشه که دوس داری ایجادش کنی
باید اون زندگی رو برای خودت درست کنی و نگی ای کاش فلان کارو نمیکردم/یا میکردم
چون هیچ سمانه ای جز اونی الان اینجاست و داره این متن رو مینویسه، لایق زندگی ایدهآلی که الان میخواد داشته باشه، نیست
میفهمی که چی میگم؟
این چیزی بود که من از کتاب کتابخانه نیمه شب یاد گرفتم ♡
البته کامل برداشت شخصی من بود
و چقدر بهش نیاز داشتم...
دوس داشتم این نوشته رو مثل هزاران حرفی که داشتم و بیانش نکردم، پاکش کنم
ولی چون توی ایدهآل من یه دختری هست که کمتر برای کارای خواسته و نکردش پشیمونه.(نه الانی که کلی حرف نزده و پشیمونی بابتشون رو داره) . پس همینجوری که هست میزارم اینجا بمونه
یه قدمِ شده کوچولو ولی رو به جلو برای من:)
شاید برای حتی یه نفر دیگه که گذرش افتاده اینجا و این نوشته رو خونده مفید باشه
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه بچهها
امروز اومدم با یه تاپیک جذاب! برای بچههای جذابتر!
خب امسال هم داره تموم میشه دوستان (واقعا؟!)
کلی اتفاق افتاد امسال برای هرکدوممون .. خوب، بد، زشت، حتی جلف! ️
اینجا قراره از ترینهای سال 403 بنویسیم. دوستاتونو تگ کنین و بگین که هرکسی «چی ترین» بوده ..
از خوبیای همدیگه بگین البته اخلاقای بد رو هم لحاظ کنین که پررو نشن دیگه
سال نو رو هم از همینجا پیشاپیش تبریک میگم بهتون امیدوارم سال خوبی داشته باشین
لایک و کامنت و معرفی به دوستاتون فراموش نشههه
@دانش-آموزان-آلاء
سلام سلام
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام
خلاصه سلام
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد @ma-a بود
خب سوال
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟
اینبار یه کم فرق میکنه
چه فرقی ؟؟
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین
@دانش-آموزان-آلاء ️
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا