فکر های منفی
-
Hhh Hh
سلام
آره منم شنیده بودم تو خونه موندنِ زیاد افسرده تر میکنه آدمو ولی خیلی توجه نمیکردم بهش
فکر کنم هفته ای یکی دو بار بیرون زدن از خونه رو باید بذارم تو برنامه ام
ولی با این حال فکر نکنم قضیه به همینجا ختم بشه...
ممنون که تجربت رو گفتیمحمدرضا درستی
بهتون توصیه میکنم با مشاور هم صحبت کنید. فکر کنم بهتر راهنماییتون کنن.
خواهش میکنم -
سلام
حقیقتش من قبلن ها پر از روحیه بودم و با خودم میگفتم میرم میترکونم کنکور رو و میام بیرون با رتبه خوب و رشته مورد علاقم قبول میشم
ولی این چند وقته اصلا انگیزه سابق رو ندارم
میلم به درس خوندن نمیاد
خیلی اوقات، مخصوصا شب ها به خود کشی فکر میکنم...
شاید بگین همش یه کنکورِ مسخرس چرا باید آدم زندگیش رو ببازه بخاطرش؟ کنکور هم یه بخشی از زندگیه و ...
ولی نه من از همون بچگیم مسیرم رو تعیین کردم و دلم میخواست تو حیطه ی علم یه کسی بشم واسه خودم
و واقعا حاضر بودم بخاطرش از همه چی بگذرم
ولی حالا انگیزه ی سابق رو ندارم
احساس میکنم ته خط رسیدم
یه صدایی تو مخم هست که هی میگه
تو که دیگه قبول نمیشی
و همه زندگیت رو باختی
پس چرا ادامه میدی یه بازی رو که معلومه از حالا بازنده ای توش؟
نمیدونم
بعضی اوقات میگم شاید این مسیر رو اشتباه انتخاب کردم
میرم رشته های دیگه رو یه نگا میکنم
کارگردانی سینما
زبان و ادبیات فارسی
مهندسی هوافضا
فیزیک نظری
و...
با خودم میگم شاید بهتره از صفر شروع کنم و این شکست رو برای همیشه از ذهنم پاک کنم
نمیدونم...
فقط یه چیز رو میدونم
اصلا فکر نمیکردم یه روز تا این حد کم بیارم
بنظر شما از لحاظ روانشناسی( نه دینی) چه راهکار هایی برای خنثی کردن این افکار هست؟
و اینکه
شما هم تجربه های مشابه داشتید..؟محمدرضا درستی
اگه حوصله نداشتید کل متن رو بخونید، خلاصه اش این میشه که:بودن یا نبودن؟
مسئله این است... -
سلام، ایام به کام.
الان که داشتم متن تاپیک رو میخوندم، احساس کردم یکی رفته سر دفتر یادداشت روزانه م، هرچی اونجا نوشتم خونده بعدشم همه رو کپی پیست کرده توی آلا...
افکار منفی که همیشه هستن ولی من خودم وقتایی بیشتر اینجوری میشم که استراحتم کمتر شده، بنظرم یه تفریح رو انتخاب کنید و حتما کنار درس خوندن انجامش بدین، بیشتر با اطرافیان و دوستان صحبت کنید.
ولی بیشترین چیزی که بهم کمک کرده فکر کردن به اینه که خدا یه جایی یه چیزی برام ساخته، که الان فقط بخاطر این که پشت یه کوه خیلییی بلنده نمیتونم ببینمش، وقتایی که حالم بده بیشتر با خدا میشینم، و آرامش میگیرم.
بیشتر مینویسم... بیشتر ورزش میکنم... بنظرم اینجور موقع ها آدم باید یجوری خودش رو آروم کنه، حالا هرجوری که بلده.
البته من خودم نیازمند یاری دوستان هستم... بیاین بگین شما چیکارا میکنید! -
سلام، ایام به کام.
الان که داشتم متن تاپیک رو میخوندم، احساس کردم یکی رفته سر دفتر یادداشت روزانه م، هرچی اونجا نوشتم خونده بعدشم همه رو کپی پیست کرده توی آلا...
افکار منفی که همیشه هستن ولی من خودم وقتایی بیشتر اینجوری میشم که استراحتم کمتر شده، بنظرم یه تفریح رو انتخاب کنید و حتما کنار درس خوندن انجامش بدین، بیشتر با اطرافیان و دوستان صحبت کنید.
ولی بیشترین چیزی که بهم کمک کرده فکر کردن به اینه که خدا یه جایی یه چیزی برام ساخته، که الان فقط بخاطر این که پشت یه کوه خیلییی بلنده نمیتونم ببینمش، وقتایی که حالم بده بیشتر با خدا میشینم، و آرامش میگیرم.
بیشتر مینویسم... بیشتر ورزش میکنم... بنظرم اینجور موقع ها آدم باید یجوری خودش رو آروم کنه، حالا هرجوری که بلده.
البته من خودم نیازمند یاری دوستان هستم... بیاین بگین شما چیکارا میکنید!سلام
عه
پس اون دفتر مال شما بود؟
آره ورزش هم شنیدم روحیه آدم رو تازه میکنه
ولی واقعیتش حس میکنم اینا همش مقطعیه
یعنی همه این کار ها و ترفند ها مثل یه سرپوشی هست که فقط تا یه مدت این حس رو مخفی میکنه و بعدش دوباره بروز پیدا میکنه
احساس میکنم نگرشمون از ریشه باید تغییر کنه
ولی نمیدونم چطور...
ممنون که تجربتون رو گفتید -
سلام
حقیقتش من قبلن ها پر از روحیه بودم و با خودم میگفتم میرم میترکونم کنکور رو و میام بیرون با رتبه خوب و رشته مورد علاقم قبول میشم
ولی این چند وقته اصلا انگیزه سابق رو ندارم
میلم به درس خوندن نمیاد
خیلی اوقات، مخصوصا شب ها به خود کشی فکر میکنم...
شاید بگین همش یه کنکورِ مسخرس چرا باید آدم زندگیش رو ببازه بخاطرش؟ کنکور هم یه بخشی از زندگیه و ...
ولی نه من از همون بچگیم مسیرم رو تعیین کردم و دلم میخواست تو حیطه ی علم یه کسی بشم واسه خودم
و واقعا حاضر بودم بخاطرش از همه چی بگذرم
ولی حالا انگیزه ی سابق رو ندارم
احساس میکنم ته خط رسیدم
یه صدایی تو مخم هست که هی میگه
تو که دیگه قبول نمیشی
و همه زندگیت رو باختی
پس چرا ادامه میدی یه بازی رو که معلومه از حالا بازنده ای توش؟
نمیدونم
بعضی اوقات میگم شاید این مسیر رو اشتباه انتخاب کردم
میرم رشته های دیگه رو یه نگا میکنم
کارگردانی سینما
زبان و ادبیات فارسی
مهندسی هوافضا
فیزیک نظری
و...
با خودم میگم شاید بهتره از صفر شروع کنم و این شکست رو برای همیشه از ذهنم پاک کنم
نمیدونم...
فقط یه چیز رو میدونم
اصلا فکر نمیکردم یه روز تا این حد کم بیارم
بنظر شما از لحاظ روانشناسی( نه دینی) چه راهکار هایی برای خنثی کردن این افکار هست؟
و اینکه
شما هم تجربه های مشابه داشتید..؟محمدرضا درستی اکثر دانش آموزای کنکوری که رویاهای خفنی دارن
تلاششون که کم میشه به این حال وروز دچار میشن
سعی کن تمام تلاشت رو کنی هفته ای یه نیمروز کارهای مورد علاقت رو انجام بده
ترجیحا از فضای خونه و مخصوصا اتاقت که دائم درگیری دور شو
همیشه تلاش بهترین راه حل
امیدورام نتایج کنکور401 که اومد هممون به اندازه ی تلاشامون به رویاهامون نزدیک شده باشیم -
سلام
عه
پس اون دفتر مال شما بود؟
آره ورزش هم شنیدم روحیه آدم رو تازه میکنه
ولی واقعیتش حس میکنم اینا همش مقطعیه
یعنی همه این کار ها و ترفند ها مثل یه سرپوشی هست که فقط تا یه مدت این حس رو مخفی میکنه و بعدش دوباره بروز پیدا میکنه
احساس میکنم نگرشمون از ریشه باید تغییر کنه
ولی نمیدونم چطور...
ممنون که تجربتون رو گفتیدمحمدرضا درستی
موافقم با شما، منم بیشتر حرف نمیزنم که شعار ندم.
ولی تا شقایق هست زندگی باید کرد
پیشنهاد میکنم اهنگ کادو از شایع رو گوش بدین.
با مشاور اگر امکانش هست صحبت کنید که واقعا کمک کننده هستش، تجربش رو دارم که میگم. -
محمدرضا درستی
موافقم با شما، منم بیشتر حرف نمیزنم که شعار ندم.
ولی تا شقایق هست زندگی باید کرد
پیشنهاد میکنم اهنگ کادو از شایع رو گوش بدین.
با مشاور اگر امکانش هست صحبت کنید که واقعا کمک کننده هستش، تجربش رو دارم که میگم.Reyhaneh Moradi
ممنون بابت پیشنهاد آهنگ...قشنگ بود
مشاور قبلا تجربه ی جالبی نداشتم بخاطر همین نمیرم سراغ اون گزینه...
ولی بازم ممنون -
Reyhaneh Moradi
ممنون بابت پیشنهاد آهنگ...قشنگ بود
مشاور قبلا تجربه ی جالبی نداشتم بخاطر همین نمیرم سراغ اون گزینه...
ولی بازم ممنونمحمدرضا درستی
خواهش میکنم کاری نکردم
من خودم حدودا دو هفته هستش که از این وضعیتی که شما توش هستین دراومدم و واقعا سخته، بدترین قسمتش اینه که نمیدونی الان چیکاره ای، هدفت چیه... کلا خودتو گم میکنی.
همش هم به رشته های دیگه فکر میکردم... بعدش به خودم گفتم تو که تا اینجا اومدی، چندماه بیشتر نمونده... اگه قبول شدی که هیچی، اگر هم نه که، همون موقع دربارش فکر کن و تصمیم بگیر، نه الان که وقت تلاش کردنه...
من به شدت آدم کمالگرایی هستم و بخاطرش خیلی اذیت شدم و میشم.
توی دوسال گذشته هم برنامه هایی برای خودم ریخته بودم که همش به دلایلی بهم ریخت، ولی خودمو سرپا کردم اونم نه به آسونی...
امیدوارم شما هم بتونید. -
محمدرضا درستی
خواهش میکنم کاری نکردم
من خودم حدودا دو هفته هستش که از این وضعیتی که شما توش هستین دراومدم و واقعا سخته، بدترین قسمتش اینه که نمیدونی الان چیکاره ای، هدفت چیه... کلا خودتو گم میکنی.
همش هم به رشته های دیگه فکر میکردم... بعدش به خودم گفتم تو که تا اینجا اومدی، چندماه بیشتر نمونده... اگه قبول شدی که هیچی، اگر هم نه که، همون موقع دربارش فکر کن و تصمیم بگیر، نه الان که وقت تلاش کردنه...
من به شدت آدم کمالگرایی هستم و بخاطرش خیلی اذیت شدم و میشم.
توی دوسال گذشته هم برنامه هایی برای خودم ریخته بودم که همش به دلایلی بهم ریخت، ولی خودمو سرپا کردم اونم نه به آسونی...
امیدوارم شما هم بتونید.Reyhaneh Moradi
خیلی ممنون با حرفاتون کاملا موافقم
هر چی میکشیم از کمال گراییه... -
سلام وقتتون بخیر خیلی طولانیه اولش نمیخواستم جواب این تاپیک رو دیدم ولی یه حسی بهم گفت که بگو
قبلش بگم من یه دانش اموز پایه دهم هستم و الان احتمال میدم اولین فکری که بعداز گفتن این جملم به ذهنتون اومده اینه که این یه دانش اموز دهمیه چجوری منی که کنکوری هستم رو میخواد درک کنه چجوری میخواد بفهمه من چی میکشم
ولی
قبل از هرچیزی بستگی داره به نوع تفکرات ادما به شرایط زندگیشون به محیطی که توش زندگی میکنن اینا یا باعث پیشرفت ادما میشن یا پسرفت ادما یا اون ادم لب دره میپره به شوق پرواز یا میپره برای سقوط...
من این حسی که شما میگین رو خییییلی زیاد تجربه کردم خیییلی زیاد
بخصوص که حدود ۳ ۴ سال پیش این اتفاق به اوج خودش رسیده بود یعنی به مرحله ای رسیده بودم که واقعاااا نمیدونستم چرااا دارم زندگی میکنم اصلا درس میخوام بخونم دکتر بشم مهندس بشم هرچیزی بشم که چییی؟؟ اخرش که چی؟
به جامعه بشری خدمت کنم که مثلا اسمم تو تاریخ ثبت بشه اخرش بمیرم و یه سنگ قبر؟
من این اصلا تو کتم نمیرفت
و اینم بگما من اصلا نماز نمیخوندم کلا ادمی بودم که خیلی چیزا واسم مهم نبودن
اما خب واقعا یه روز نشستم با خودم گفتم خب الان تو هیچ کاری نکنی همینجا بشینی زمان بره تو عقب بمونی اینکه بدتره...
یک شب دقیقا وقت نماز مغرب بود رفتم تو اتاقم دوساعت تمام فقط به یه گوشه زل زده بودم و داشتم فکر میکردم
هیچوقت به خودکشی تو زندگیم فکر نکردم حدود ۶ ساله که میگرن عصبی دارم تو ۷ ۸ سالگی مریض شدم و...
ولی هیچ وقت به خودکشی فکرنکردم چون دوست ندارم از چاله بیفتم تو چاه ؛ چون میدونم وقتی خودکشی کنم اونور عذابش صدبرابر سخت تر و بدتره
هیچی من نشستم فکرکردم به خودم گفتم چرا خیلی از ادما خودکشی میکنن؟ چرا خیلی از ادمای ثروتمند خیلی از ادمایی که دانشمند بودن و...
واقعا مغزم داشت میسوخت
رفتم نماز مغرب و عشا رو خوندم بعداز چندین سااال
واقعا خیلی حالم بهتر شده بود
بعد نماز یک برگه برداشتم شروع کردم به سوال پرسیدن از خودم
اینکه چرا درس نمیخونی؟
جوابش بود تا امید شدم
چرا نا امید شدی؟
چون دیگه انگیزه ندارم
چرا انگیزه نداری؟
چون نمیدونم از خودم چی میخوام
بشین فکرکن ببین از زندگیت چی میخوای ببین ۱۰۰ سال اینده چی از خودت میخوای
و خودم روهم ملزم کردم به هیچ کدوم از سوالام نگم نمیدونم...
همه رو باید جواب بدم
خلاصه فهمیدم اقا من اصلا هدف ندارم یعنی به خودم میگفتم دکتر شدم بعدش چی؟؟
خب هر روز برم مطب و...؟
فهمیدم ادمای جهان دارن میرن سمت ربات بودن ربات شدن
بعد نشستم هدفهامو نوشتم
اینکه میخوام تو چه دانشگاهی قبول بشم با چه رتبه ای چکاره بشم؟ بعداینکه به اون شغل دست پیدا کردم چیکارکنم؟
وقتی تماآم اهدافمو نوشتم واسه همشون یه چرا اوردم
مثلا شما میخوان دکتر بشید به خودتون میگید چرا؟
بعد مثلا جوابتون اینه که چون میخوام به بشر خدمت کنم دوباره میپرسید چرا؟
باید ۵ یا بالای ۵ تا چرا برای هر هدفتون بیارید
بعد بلند شدم به خودم گفتم که تو تمام تلاشتو میکنی برای تک تک این اهدافت برای ۲۰ سال بعد برای اینکه ۲۰ سال بعد به خودت افتخار کنی به اینکه امروز بلتد شدی نزاشتی زمان تورو با خودش ببره تو زمان رو تو مشتت گرفتی بعد خودم رو ملزم کردم که تا ۳۰ روز حداااقل مثلا ۵ ساعت درس بخونم مثلا دارم میگم
بعد تو ۳۰ روز بعدی یه ساعت مطالعه بالاتر و تاکید میکنم حداااقل یعنی سنگ از اسمون بباره باید تا ۳۰ روز این کار رو انجام میدادم
یه جاهایی کم میاوردم ولی به خودم میگفتم ۳۰ روزه ۳۰ روز تحمل کن چیزی نمونده میدونم تو میتونی من بهت اطمینان دارم به توانایی هات خدا تورو افریده روحش رو در وجودت دمیده این یعنی تو میتونی بیای بالا بالاتراز اونی که فکرشو بکنی
بعد یواش یواش ساعت بیداریمو اوردم زودترش کردم
۶ بود کردم ۵:۴۵ ؛ بعد کردم ۵:۳۰ تا اومد رو ۴
گهگاهی ۳:۳۰ هم بلند میشم شباهم ساعت ۱۱ میرم میخوابم
ولی بدنم عادت کرده
صبح بلند میشدم میخواستم قرآن حفظ کنم نمیدونم چیشد به دلم افتاده بود قرآن حفظ کنم
صبح بلند میشدم یه ۴۵ دقیقه قران میخوندم نمازمو میخوندم میرفتم رو ایوان و یک نفس عمیق از ته قلبم میکشیدم و اون حس خوب رو خیلی دوست داشتم
یه جاهایی واقعا کم میاوردم همین امسال ۴ ماه پشت هم اتفاقات بد هم برای خودم هم برای بقیه
دیگه ماه قبل یه اتفاقی افتاد من به شخصه نابووود شدم نابووود اومدم خونه رو تختم نشستم فقط نیم ساعت به دیوار زل زدم بعدش بلند شدم دوباره به خودم گفتم اشکالی نداره من که به تو ایمان دارم خدا که تورو قبول داره از این بهتر؟
بشین درستو بخون به هیچی هم فکرنکن
کنکور همه زندگی ادم نیست اون حس خوبه که مهمه ؛ اون احساس ارامشه اون حس شوقه
اون حس شوق خودش نمیاد
شما باید بلند بشی برای بدست اوردن اون حس خوب برای اینکه پیداش بکنی ؛ تو متن تاپیک گفتین دینی نباشه ولی من به این باور رسیدم من وجودم از خداست فقط با خودش اروم میشم چون من ازوجود اونم...
شما یک مقدار ساعت مطالعه حداقل مشخص کن واسه خودت و به اون عمل کن در بدترین شرایط
البته بعداز اینکه واقعا دیدین از خودتون چی میخواین
من شروع از نو آقای پژمان فرد رو دیدم واقعاااا انگیزه گرفتم به شماهم پیشنهاد میکنم ببینید
ببخشید خیییلی طولانی شد -
محمدرضا درستی
اگه حوصله نداشتید کل متن رو بخونید، خلاصه اش این میشه که:بودن یا نبودن؟
مسئله این است...محمدرضا درستی در فکر های منفی گفته است:
محمدرضا درستی
اگه حوصله نداشتید کل متن رو بخونید، خلاصه اش این میشه که:بودن یا نبودن؟
مسئله این است...بودن و به رخ کشیدن توانایی ها به دنیای بی رحم به رخ کشیدن شکستها و موفقیت ها استوار ایستادن و خندیدن به مشکلات در مقابل دنیایی که میخواد ادمارو تو خودش ببلعه
-
سلام وقتتون بخیر خیلی طولانیه اولش نمیخواستم جواب این تاپیک رو دیدم ولی یه حسی بهم گفت که بگو
قبلش بگم من یه دانش اموز پایه دهم هستم و الان احتمال میدم اولین فکری که بعداز گفتن این جملم به ذهنتون اومده اینه که این یه دانش اموز دهمیه چجوری منی که کنکوری هستم رو میخواد درک کنه چجوری میخواد بفهمه من چی میکشم
ولی
قبل از هرچیزی بستگی داره به نوع تفکرات ادما به شرایط زندگیشون به محیطی که توش زندگی میکنن اینا یا باعث پیشرفت ادما میشن یا پسرفت ادما یا اون ادم لب دره میپره به شوق پرواز یا میپره برای سقوط...
من این حسی که شما میگین رو خییییلی زیاد تجربه کردم خیییلی زیاد
بخصوص که حدود ۳ ۴ سال پیش این اتفاق به اوج خودش رسیده بود یعنی به مرحله ای رسیده بودم که واقعاااا نمیدونستم چرااا دارم زندگی میکنم اصلا درس میخوام بخونم دکتر بشم مهندس بشم هرچیزی بشم که چییی؟؟ اخرش که چی؟
به جامعه بشری خدمت کنم که مثلا اسمم تو تاریخ ثبت بشه اخرش بمیرم و یه سنگ قبر؟
من این اصلا تو کتم نمیرفت
و اینم بگما من اصلا نماز نمیخوندم کلا ادمی بودم که خیلی چیزا واسم مهم نبودن
اما خب واقعا یه روز نشستم با خودم گفتم خب الان تو هیچ کاری نکنی همینجا بشینی زمان بره تو عقب بمونی اینکه بدتره...
یک شب دقیقا وقت نماز مغرب بود رفتم تو اتاقم دوساعت تمام فقط به یه گوشه زل زده بودم و داشتم فکر میکردم
هیچوقت به خودکشی تو زندگیم فکر نکردم حدود ۶ ساله که میگرن عصبی دارم تو ۷ ۸ سالگی مریض شدم و...
ولی هیچ وقت به خودکشی فکرنکردم چون دوست ندارم از چاله بیفتم تو چاه ؛ چون میدونم وقتی خودکشی کنم اونور عذابش صدبرابر سخت تر و بدتره
هیچی من نشستم فکرکردم به خودم گفتم چرا خیلی از ادما خودکشی میکنن؟ چرا خیلی از ادمای ثروتمند خیلی از ادمایی که دانشمند بودن و...
واقعا مغزم داشت میسوخت
رفتم نماز مغرب و عشا رو خوندم بعداز چندین سااال
واقعا خیلی حالم بهتر شده بود
بعد نماز یک برگه برداشتم شروع کردم به سوال پرسیدن از خودم
اینکه چرا درس نمیخونی؟
جوابش بود تا امید شدم
چرا نا امید شدی؟
چون دیگه انگیزه ندارم
چرا انگیزه نداری؟
چون نمیدونم از خودم چی میخوام
بشین فکرکن ببین از زندگیت چی میخوای ببین ۱۰۰ سال اینده چی از خودت میخوای
و خودم روهم ملزم کردم به هیچ کدوم از سوالام نگم نمیدونم...
همه رو باید جواب بدم
خلاصه فهمیدم اقا من اصلا هدف ندارم یعنی به خودم میگفتم دکتر شدم بعدش چی؟؟
خب هر روز برم مطب و...؟
فهمیدم ادمای جهان دارن میرن سمت ربات بودن ربات شدن
بعد نشستم هدفهامو نوشتم
اینکه میخوام تو چه دانشگاهی قبول بشم با چه رتبه ای چکاره بشم؟ بعداینکه به اون شغل دست پیدا کردم چیکارکنم؟
وقتی تماآم اهدافمو نوشتم واسه همشون یه چرا اوردم
مثلا شما میخوان دکتر بشید به خودتون میگید چرا؟
بعد مثلا جوابتون اینه که چون میخوام به بشر خدمت کنم دوباره میپرسید چرا؟
باید ۵ یا بالای ۵ تا چرا برای هر هدفتون بیارید
بعد بلند شدم به خودم گفتم که تو تمام تلاشتو میکنی برای تک تک این اهدافت برای ۲۰ سال بعد برای اینکه ۲۰ سال بعد به خودت افتخار کنی به اینکه امروز بلتد شدی نزاشتی زمان تورو با خودش ببره تو زمان رو تو مشتت گرفتی بعد خودم رو ملزم کردم که تا ۳۰ روز حداااقل مثلا ۵ ساعت درس بخونم مثلا دارم میگم
بعد تو ۳۰ روز بعدی یه ساعت مطالعه بالاتر و تاکید میکنم حداااقل یعنی سنگ از اسمون بباره باید تا ۳۰ روز این کار رو انجام میدادم
یه جاهایی کم میاوردم ولی به خودم میگفتم ۳۰ روزه ۳۰ روز تحمل کن چیزی نمونده میدونم تو میتونی من بهت اطمینان دارم به توانایی هات خدا تورو افریده روحش رو در وجودت دمیده این یعنی تو میتونی بیای بالا بالاتراز اونی که فکرشو بکنی
بعد یواش یواش ساعت بیداریمو اوردم زودترش کردم
۶ بود کردم ۵:۴۵ ؛ بعد کردم ۵:۳۰ تا اومد رو ۴
گهگاهی ۳:۳۰ هم بلند میشم شباهم ساعت ۱۱ میرم میخوابم
ولی بدنم عادت کرده
صبح بلند میشدم میخواستم قرآن حفظ کنم نمیدونم چیشد به دلم افتاده بود قرآن حفظ کنم
صبح بلند میشدم یه ۴۵ دقیقه قران میخوندم نمازمو میخوندم میرفتم رو ایوان و یک نفس عمیق از ته قلبم میکشیدم و اون حس خوب رو خیلی دوست داشتم
یه جاهایی واقعا کم میاوردم همین امسال ۴ ماه پشت هم اتفاقات بد هم برای خودم هم برای بقیه
دیگه ماه قبل یه اتفاقی افتاد من به شخصه نابووود شدم نابووود اومدم خونه رو تختم نشستم فقط نیم ساعت به دیوار زل زدم بعدش بلند شدم دوباره به خودم گفتم اشکالی نداره من که به تو ایمان دارم خدا که تورو قبول داره از این بهتر؟
بشین درستو بخون به هیچی هم فکرنکن
کنکور همه زندگی ادم نیست اون حس خوبه که مهمه ؛ اون احساس ارامشه اون حس شوقه
اون حس شوق خودش نمیاد
شما باید بلند بشی برای بدست اوردن اون حس خوب برای اینکه پیداش بکنی ؛ تو متن تاپیک گفتین دینی نباشه ولی من به این باور رسیدم من وجودم از خداست فقط با خودش اروم میشم چون من ازوجود اونم...
شما یک مقدار ساعت مطالعه حداقل مشخص کن واسه خودت و به اون عمل کن در بدترین شرایط
البته بعداز اینکه واقعا دیدین از خودتون چی میخواین
من شروع از نو آقای پژمان فرد رو دیدم واقعاااا انگیزه گرفتم به شماهم پیشنهاد میکنم ببینید
ببخشید خیییلی طولانی شدGharibe Gomnam
سلام
مرسی وقت گذاشتی ...کامل خوندمش
و اصلا هم برام مهم نبود دهمی یا ده سال پشت کنکور
و حرفات به دلم نشست خیلی
با این همه
یکسری ارزش ها هستن که خوبن در جای خودشون و من هم منکرشون نمیشم
برا آدمای مختلف هم ارزش های متفاوتیه
ولی به طور کلی میشه گفت ارزش های ملی دینی خانوادگی و ... رو شامل میشن
با این همه
یسری جاها هست تو زندگیِ آدم
که وقتی به اون نقطه میرسی
دیگه از همه تعلقاتت میبری
اون موقعس که عمیقا کم آوردی...
و دیگه هم برات مهم نیس
چه 50 سال عمرم از دست بره
چه اونور از دست بره
چه اینور از دست بره
چه ...
فقط میخوای تمومش کنی این بازیِ کثیف و
بخاطر همین گفتم که راجب ارزش های شخصی نظر ندین که خب مسلما آدما ارزش هاشون متفاوته و یک ارزش که برای یکی خیلی والاست برای اون یکی لزوما اینطور نیست و ممکنه توسل به اون جواب نده براش
با این همه ممنونم... لطف کردی اینهمه نوشتی -
Gharibe Gomnam
سلام
مرسی وقت گذاشتی ...کامل خوندمش
و اصلا هم برام مهم نبود دهمی یا ده سال پشت کنکور
و حرفات به دلم نشست خیلی
با این همه
یکسری ارزش ها هستن که خوبن در جای خودشون و من هم منکرشون نمیشم
برا آدمای مختلف هم ارزش های متفاوتیه
ولی به طور کلی میشه گفت ارزش های ملی دینی خانوادگی و ... رو شامل میشن
با این همه
یسری جاها هست تو زندگیِ آدم
که وقتی به اون نقطه میرسی
دیگه از همه تعلقاتت میبری
اون موقعس که عمیقا کم آوردی...
و دیگه هم برات مهم نیس
چه 50 سال عمرم از دست بره
چه اونور از دست بره
چه اینور از دست بره
چه ...
فقط میخوای تمومش کنی این بازیِ کثیف و
بخاطر همین گفتم که راجب ارزش های شخصی نظر ندین که خب مسلما آدما ارزش هاشون متفاوته و یک ارزش که برای یکی خیلی والاست برای اون یکی لزوما اینطور نیست و ممکنه توسل به اون جواب نده براش
با این همه ممنونم... لطف کردی اینهمه نوشتیمحمدرضا درستی
میدونم چی میگین واقعا منم به همچین نقطه ای رسیدم
شاید باورتون نشه
ولی رفتم رو ساختمون سه طبقه هی پایین رو نگاه کردم به خودم گفتم بپرم؟ نپرم؟
ولی خودمو قانع کردم که اگه بپری سرنوشت بدتری در انتظارته خواهشا تصمیم های احمقانه نگیر بچه( اینو به خودم گفتم)
البته من فقط تجربه خودمو گفتم
گاهی نگاه میکنم میگم این دهمه ۱۷ ساعت درس میخونه اون دهمه ۱۵ ساعت درس میخونه تو نمیتونی
ولی یه نگاه میکنم
میبینم که اونایی که رتبه یک کنکور شدن خیلیاشون تازه از یازدهم شروع کردن خیلیاشون سقف مطالعشون تو دوازدهم با ۱۲ ساعت مطالعه بود
کلا به نظرم خودتون بشینید با خودتون رو راست روی یه برگع حرف بزنید با خودتون اختلاط کنید -
من گاهی وسط درس خوندن خسته میشم
گاهی وسط درس خوندن به خودم میگم وااای خسته شدم
ولی همیشه یه برگه کنارمه
توش به خودم میگم تنبلی نکن بشین حرف نباشه همینه که هست تو بااااید انجامش بدی میدی خوبشم میدی تنبلی نکن -
محمدرضا درستی
میدونم چی میگین واقعا منم به همچین نقطه ای رسیدم
شاید باورتون نشه
ولی رفتم رو ساختمون سه طبقه هی پایین رو نگاه کردم به خودم گفتم بپرم؟ نپرم؟
ولی خودمو قانع کردم که اگه بپری سرنوشت بدتری در انتظارته خواهشا تصمیم های احمقانه نگیر بچه( اینو به خودم گفتم)
البته من فقط تجربه خودمو گفتم
گاهی نگاه میکنم میگم این دهمه ۱۷ ساعت درس میخونه اون دهمه ۱۵ ساعت درس میخونه تو نمیتونی
ولی یه نگاه میکنم
میبینم که اونایی که رتبه یک کنکور شدن خیلیاشون تازه از یازدهم شروع کردن خیلیاشون سقف مطالعشون تو دوازدهم با ۱۲ ساعت مطالعه بود
کلا به نظرم خودتون بشینید با خودتون رو راست روی یه برگع حرف بزنید با خودتون اختلاط کنیدGharibe Gomnam
چرا باورم میشه
بسوزه پدر تجربه ...
نه بابا چخبره دهم 15 ساعت
کنکوریش هم نمیتونه 15 بخونه هر روز...مگه جنگه؟ (البته از جنگ بدتره)
-
Gharibe Gomnam
چرا باورم میشه
بسوزه پدر تجربه ...
نه بابا چخبره دهم 15 ساعت
کنکوریش هم نمیتونه 15 بخونه هر روز...مگه جنگه؟ (البته از جنگ بدتره)
محمدرضا درستی
چی بگم والا؟
نمیدونم چجوری میخونن روزی ۱۸ ساعت
فکرکنم نمیخوابه -
من گاهی وسط درس خوندن خسته میشم
گاهی وسط درس خوندن به خودم میگم وااای خسته شدم
ولی همیشه یه برگه کنارمه
توش به خودم میگم تنبلی نکن بشین حرف نباشه همینه که هست تو بااااید انجامش بدی میدی خوبشم میدی تنبلی نکنGharibe Gomnam
آره
بنظرم یسری چیزای این مدلی کنار آدم باشه همیشه به آدم انگیزه میده...
تو فکرش باید باشم یه ایده خوب...مثلا یه عکس انگیزه بخشی که همیشه کنارم باشه..یه یه جمله که همیشه همرام باشه... -
محمدرضا درستی
چی بگم والا؟
نمیدونم چجوری میخونن روزی ۱۸ ساعت
فکرکنم نمیخوابهGharibe Gomnam
اونارو ول کن
ابوالحسنی رفیق من بود تو دبیرستان
باهاش حرف زدم میگفت روزی 5 ساعت میخونه دهم
حالا دوازدهم خب طبیعتا بیشتر
رو کیفیت تمرکز کن فقط تو دهم کمیت رو سال کنکور زیاد میکنی خودتو درگیرش نکن -
بعد مثلا وسط درس خوندن یادم میاد عههه باید فلان کار رو انجام بدم عههه...
بعد اینارو مینویسم شب موقع خواب همشونو توی یه برگه مخصوص مینویسم که تو تایمای اضافیم انجامش بدم
ادم سخت گیری بودم هستم ولی خب بهتر شدم -
من خود درگیری ندارما
ولی خب
با خودم دعوا میکنم خودمو تنبیه میکنم به خودم فحش میدم به خودم انگیزه میدم
ولی این حرف زدن با خودم خیلی خوبه
انگار یه ادم دیگه کنارته همیشه بهت انگیزه میده نمیزاره از مسیرت منحرف بشی