Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. ♥شعردانه♥
هرچی تودلته بریز بیرون7
M.anM
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
بویِ امید ✨
S.daniyal hosseinyS
راستش بعد از موضوعِ «قشنگ‌ترین تعریف»، یه‌وقتایی می‌شد که یه‌چیزی رو می‌خواستم درونش بنویسم ولی می‌دیدم این یه «تعریف» نیست. برای همین تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم. ‌ اینجا بیاین از لحظه‌هاتون بنویسین. از یه «آن». از اون لحظه‌ای که انگار همه‌چیز در به‌جاترین شکل ممکن خودش بود. مثل اون لحظه‌ای که دوتا قطعه رو جا می‌زنن و صدای جا رفتنش به جون آدم جلا می‌ده. اینجا از اون لحظه‌ای بنویسین که انگار دنیا حتی برای یک‌لحظه مال شما بود. ‌ از یه‌ خط چشم که امروز درست کشیدی، از اینکه امروز کیک پختی و خوشمزه شده، از اینکه امروز یه لایی تمیز کشیدی و ذوق خودتو کردی، از اینکه توی فیفا رو دستت نیست و امروز همه رو سوسک کردی بگیر، تا کارای گنده‌گنده، تا قبول شدن توی فلان آزمون و گرفتن گواهینامه و اومدن یه رفیق قدیمیِ مهاجرت‌کرده به ایران... و هزارتا اتفاق ریز و درشت دیگه. ‌ دلم می‌خواد این موضوع «بوی امید» بده. همین
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
A
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
دنبال همیار برای خوندن کنکور فرهنگیان
S
پاسخ: هرچی تودلته بریز بیرون7
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
نوشته های با ارزش
AmirbernosiA
درود به دوستان ؛) دیدم جای این تاپیک خالی بین بقیه تاپیکا بریم سر اصل مطلب! تو این تاپیک جملات ارزش مند بزرگان دنیا و حتی جملاتی که خودتون بهش میرسید رو میگین! همین صرفا هم فقط جمله قرار میدیم! اسپمو نقل قول خواهشا نباشه! کمی نظم داشته باشه ؛)
غیر درسی
طبیعت
Matin Mousavi 1M
Topic thumbnail image
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🪕🪗 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
پناه دل 🌱
_
بعضی وقت‌ها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمی‌دونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعه‌ای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیه‌هایی از قرآن که آرامش‌بخشن و همین‌طور فیلم‌ها، عکس‌ها یا جمله‌هایی که می‌تونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظه‌های سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
چالش 20 حقیقت
مهربونم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه . من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن ) پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره.... حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟ این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم. **اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین ! خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید @alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an اخراج نشوم صلوات
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
انتخاب رشته
F
سلام من هنرستان رشته ماشین آلات کشاورزی سبک خوندم و الان مهندسی هوافضا پیام نور قبول شدم و ریاضیم هم ضعیفه بنظرتون میتونم ادامه بدم یا نه یا بنظرتون چه رشته ای باید برم؟
غیر درسی
تست زنی
T
دورود دوستان شما چه منبع تستی رو پیشنهاد میکنید
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
کانال شـــ🌱ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
Sadra00S
داشتم داستان شروع استارتاپ‌های خارجی رو می‌خوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیه‌شون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریع‌تر جلو رفت. مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقه‌ی رشدش. یا Notion یکی از بزرگ‌ترین جهش‌هاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریع‌تر مسیر توسعه رو درست کنن. . اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایده‌ش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟» برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده می‌تونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم. این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا می‌خواست ایده‌ای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من می‌تونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمی‌گرده به شما و فعالیتتون. لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
غیر درسی
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
تک بعدی نبودن !!
_
سلام دوستان عزیز ️ بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ... اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :)) اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ... @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @ریاضیا
غیر درسی
آبرسان
هبیجه
سلام یه آبرسان خیلی خوب برای پوست خشک معرفی کنید قیمتش اصلا مهم نیست
غیر درسی

♥شعردانه♥

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
9.4k دیدگاه‌ها 487 کاربران 419.6k بازدیدها 340 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • S آفلاین
    S آفلاین
    sama0098
    خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #582

    پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی
    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
    دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــی‌مــاند
    دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی…
    🌷

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    5
    • S sama0098

      ما ز یاران چشم یاری داشتیم
      خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
      تا درخت دوستی کی بر دهد
      حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
      گفت و گو آیین درویشی نبود
      ورنه با تو ماجراها داشتیم
      شیوه چشمت فریب جنگ داشت
      ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم

      S آفلاین
      S آفلاین
      sama0098
      خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاء
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #583
      این پست پاک شده!
      1 پاسخ آخرین پاسخ
      0
      • S آفلاین
        S آفلاین
        Sobhan.1999
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #584

        عقل بیهوده سر طرح معما دارد
        بازی عشق مگر شاید و اما دارد
        با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
        سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

        در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
        آینه تازه از امروز تماشا دارد
        بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
        قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

        تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
        چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
        عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
        چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.

        "فاضل نظری"

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        2
        • Z آفلاین
          Z آفلاین
          Zahra M
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zahra M انجام شده
          #585

          صدای پای آب...

          اهل كاشانم
          روزگارم بد نيست.
          تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
          مادري دارم ، بهتر از برگ درخت.
          دوستاني ، بهتر از آب روان.

          و خدايي كه در اين نزديكي است:
          لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
          روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

          من مسلمانم.
          قبله ام يك گل سرخ.
          جانمازم چشمه، مهرم نور.
          دشت سجاده من.
          من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
          در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
          سنگ از پشت نمازم پيداست:
          همه ذرات نمازم متبلور شده است.
          من نمازم را وقتي مي خوانم
          كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
          من نمازم را پي "تكبيره الاحرام" علف مي خوانم،
          پي "قد قامت" موج.

          كعبه ام بر لب آب ،
          كعبه ام زير اقاقي هاست.
          كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

          "حجر الاسود" من روشني باغچه است.

          #سهراب سپهری
          ادامه دارد...

          Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
          7
          • RAHIL_28R آفلاین
            RAHIL_28R آفلاین
            RAHIL_28
            خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاء
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #586

            به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت...
            غصه هم میگذرد

            #سهراب_سپهری

            Do not worry
            ♛God♛
            is paying attention to you

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            4
            • Z Zahra M

              صدای پای آب...

              اهل كاشانم
              روزگارم بد نيست.
              تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
              مادري دارم ، بهتر از برگ درخت.
              دوستاني ، بهتر از آب روان.

              و خدايي كه در اين نزديكي است:
              لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
              روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

              من مسلمانم.
              قبله ام يك گل سرخ.
              جانمازم چشمه، مهرم نور.
              دشت سجاده من.
              من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
              در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
              سنگ از پشت نمازم پيداست:
              همه ذرات نمازم متبلور شده است.
              من نمازم را وقتي مي خوانم
              كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
              من نمازم را پي "تكبيره الاحرام" علف مي خوانم،
              پي "قد قامت" موج.

              كعبه ام بر لب آب ،
              كعبه ام زير اقاقي هاست.
              كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

              "حجر الاسود" من روشني باغچه است.

              #سهراب سپهری
              ادامه دارد...

              Z آفلاین
              Z آفلاین
              Zahra M
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zahra M انجام شده
              #587

              صدای پای آب...

              اهل كاشانم.
              پيشه ام نقاشي است:
              گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
              تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
              دل تنهايي تان تازه شود.
              چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم
              پرده ام بي جان است.
              خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است.

              اهل كاشانم
              نسبم شايد برسد
              به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك "سيلك".
              نسبم شايد، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد.

              پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف،
              پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،
              پدرم پشت زمان ها مرده است.
              پدرم وقتي مرد. آسمان آبي بود،
              مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد.
              پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند.
              مرد بقال از من پرسيد : چند من خربزه مي خواهي ؟
              من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند؟

              پدرم نقاشي مي كرد.
              تار هم مي ساخت، تار هم مي زد.
              خط خوبي هم داشت.

              #سهراب سپهری
              ادامه دارد...

              Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
              7
              • Z Zahra M

                صدای پای آب...

                اهل كاشانم.
                پيشه ام نقاشي است:
                گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
                تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
                دل تنهايي تان تازه شود.
                چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم
                پرده ام بي جان است.
                خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است.

                اهل كاشانم
                نسبم شايد برسد
                به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك "سيلك".
                نسبم شايد، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد.

                پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف،
                پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،
                پدرم پشت زمان ها مرده است.
                پدرم وقتي مرد. آسمان آبي بود،
                مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد.
                پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند.
                مرد بقال از من پرسيد : چند من خربزه مي خواهي ؟
                من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند؟

                پدرم نقاشي مي كرد.
                تار هم مي ساخت، تار هم مي زد.
                خط خوبي هم داشت.

                #سهراب سپهری
                ادامه دارد...

                Z آفلاین
                Z آفلاین
                Zahra M
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zahra M انجام شده
                #588

                صدای پای آب...

                باغ ما در طرف سايه دانايي بود.
                باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه،
                باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آينه بود.
                باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود.
                ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويدم در خواب.
                آب بي فلسفه مي خوردم.
                توت بي دانش مي چيدم.
                تا اناري تركي برميداشت، دست فواره خواهش مي شد.
                تا چلويي مي خواند، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت.
                گاه تنهايي، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد.
                شوق مي آمد، دست در گردن حس مي انداخت.
                فكر ،بازي مي كرد.
                زندگي چيزي بود ، مثل يك بارش عيد، يك چنار پر سار.
                زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود،
                يك بغل آزادي بود.
                زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود.

                طفل ، پاورچين پاورچين، دور شد كم كم در كوچه سنجاقك ها.
                بار خود را بستم ، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون دلم از غربت سنجاقك پر.

                من به مهماني دنيا رفتم:
                من به دشت اندوه،
                من به باغ عرفان،
                من به ايوان چراغاني دانش رفتم.
                رفتم از پله مذهب بالا.
                تا ته كوچه شك ،
                تا هواي خنك استغنا،
                تا شب خيس محبت رفتم.
                من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق.
                رفتم، رفتم تا زن،
                تا چراغ لذت،
                تا سكوت خواهش،
                تا صداي پر تنهايي.

                #سهراب سپهری
                ادامه دارد...

                Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                6
                • MeysaaaaaamM آفلاین
                  MeysaaaaaamM آفلاین
                  Meysaaaaaam
                  خیرین کوچک دریا دل
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #589

                  دل من از نگهت بر تپش افتاد ولی
                  تو نگه بر فلک انداختی و زلزله شد
                  هر چه شد از نگه گرم تو شد، وای به من
                  که تو دل را به زمین باختی و زلزله شد

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  1
                  • RAHIL_28R آفلاین
                    RAHIL_28R آفلاین
                    RAHIL_28
                    خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #590

                    زندگی وزن نگاهی است که در خاطره ها میماند.
                    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری...
                    شعله یِ گرمیِ امید تو را خواهد کشت.
                    زندگی درک همین اکنون است
                    زندگی شوق رسیدن به همان فردایی ایست
                    که نخواهد آمد
                    تو نه در دیروزی و نه در فردایی؟
                    ظرف امروز ، پر از بودن توست
                    شاید این خنده که امروز دریغش کردی
                    آخرین فرصت همراهی ، با امید است
                    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
                    به جا میماند....

                    #سهراب_سپهری

                    Do not worry
                    ♛God♛
                    is paying attention to you

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • Z Zahra M

                      صدای پای آب...

                      باغ ما در طرف سايه دانايي بود.
                      باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه،
                      باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آينه بود.
                      باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود.
                      ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويدم در خواب.
                      آب بي فلسفه مي خوردم.
                      توت بي دانش مي چيدم.
                      تا اناري تركي برميداشت، دست فواره خواهش مي شد.
                      تا چلويي مي خواند، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت.
                      گاه تنهايي، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد.
                      شوق مي آمد، دست در گردن حس مي انداخت.
                      فكر ،بازي مي كرد.
                      زندگي چيزي بود ، مثل يك بارش عيد، يك چنار پر سار.
                      زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود،
                      يك بغل آزادي بود.
                      زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود.

                      طفل ، پاورچين پاورچين، دور شد كم كم در كوچه سنجاقك ها.
                      بار خود را بستم ، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون دلم از غربت سنجاقك پر.

                      من به مهماني دنيا رفتم:
                      من به دشت اندوه،
                      من به باغ عرفان،
                      من به ايوان چراغاني دانش رفتم.
                      رفتم از پله مذهب بالا.
                      تا ته كوچه شك ،
                      تا هواي خنك استغنا،
                      تا شب خيس محبت رفتم.
                      من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق.
                      رفتم، رفتم تا زن،
                      تا چراغ لذت،
                      تا سكوت خواهش،
                      تا صداي پر تنهايي.

                      #سهراب سپهری
                      ادامه دارد...

                      Z آفلاین
                      Z آفلاین
                      Zahra M
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zahra M انجام شده
                      #591

                      صدای پای آب...

                      چيزهايي ديدم در روي زمين:
                      كودكي ديم، ماه را بو مي كرد.
                      قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر مي زد.
                      نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت.
                      من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوفت.
                      ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود، كاسه داغ محبت بود.
                      من گدايي ديدم، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.

                      بره اي ديدم ، بادبادك مي خورد.
                      من الاغي ديدم، ينجه را مي فهميد.
                      در چراگاه " نصيحت" گاوي ديدم سير.

                      شاعري ديدم هنگام خطاب، به گل سوسن مي گفت: "شما"

                      من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور.
                      كاغذي ديدم ، از جنس بهار،
                      موزه اي ديدم دور از سبزه،
                      مسجدي دور از آب.
                      سر بالين فقهي نوميد، كوزه اي ديدم لبريز سوال.

                      قاطري ديدم بارش "انشا"
                      اشتري ديدم بارش سبد خالي " پند و امثال".
                      عارفي ديدم بارش " تننا ها يا هو".

                      من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد.
                      من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت .
                      من قطاري ديدم، كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت.)
                      من قطاري ديدم، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد.
                      و هواپيمايي، كه در آن اوج هزاران پايي

                      #سهراب سپهری
                      ادامه دارد...

                      Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      7
                      • Z Zahra M

                        صدای پای آب...

                        چيزهايي ديدم در روي زمين:
                        كودكي ديم، ماه را بو مي كرد.
                        قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر مي زد.
                        نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت.
                        من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوفت.
                        ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود، كاسه داغ محبت بود.
                        من گدايي ديدم، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.

                        بره اي ديدم ، بادبادك مي خورد.
                        من الاغي ديدم، ينجه را مي فهميد.
                        در چراگاه " نصيحت" گاوي ديدم سير.

                        شاعري ديدم هنگام خطاب، به گل سوسن مي گفت: "شما"

                        من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور.
                        كاغذي ديدم ، از جنس بهار،
                        موزه اي ديدم دور از سبزه،
                        مسجدي دور از آب.
                        سر بالين فقهي نوميد، كوزه اي ديدم لبريز سوال.

                        قاطري ديدم بارش "انشا"
                        اشتري ديدم بارش سبد خالي " پند و امثال".
                        عارفي ديدم بارش " تننا ها يا هو".

                        من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد.
                        من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت .
                        من قطاري ديدم، كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت.)
                        من قطاري ديدم، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد.
                        و هواپيمايي، كه در آن اوج هزاران پايي

                        #سهراب سپهری
                        ادامه دارد...

                        Z آفلاین
                        Z آفلاین
                        Zahra M
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #592

                        صدای پای آب...

                        خاك از شيشه آن پيدا بود:
                        كاكل پوپك ،
                        خال هاي پر پروانه،
                        عكس غوكي در حوض
                        و عبور مگس از كوچه تنهايي.
                        خواهش روشن يك گنجشك، وقتي از روي چناري به زمين مي آيد.
                        و بلوغ خورشيد.
                        و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح.

                        پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت.
                        پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت.
                        پله هايي كه به قانون فساد گل سرخ
                        و به ادراك رياضي حيات،
                        پله هايي كه به بام اشراق،
                        پله هايي كه به سكوي تجلي مي رفت.

                        مادرم آن پايين
                        استكان ها را در خاطره شط مي شست.

                        شهر پيدا بود:
                        رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ.
                        سقف بي كفتر صدها اتوبوس.
                        گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج.
                        در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي مي بست.
                        پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد.
                        كودكي هسته زردآلو را ، روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد.
                        و بزي از "خزر" نقشه جغرافي ، آب مي خورد.

                        بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب.

                        چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب،
                        اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،
                        مرد گاري چي در حسرت مرگ.

                        #سهراب سپهری
                        ادامه دارد...

                        Z MeysaaaaaamM 2 پاسخ آخرین پاسخ
                        3
                        • Z Zahra M

                          صدای پای آب...

                          خاك از شيشه آن پيدا بود:
                          كاكل پوپك ،
                          خال هاي پر پروانه،
                          عكس غوكي در حوض
                          و عبور مگس از كوچه تنهايي.
                          خواهش روشن يك گنجشك، وقتي از روي چناري به زمين مي آيد.
                          و بلوغ خورشيد.
                          و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح.

                          پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت.
                          پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت.
                          پله هايي كه به قانون فساد گل سرخ
                          و به ادراك رياضي حيات،
                          پله هايي كه به بام اشراق،
                          پله هايي كه به سكوي تجلي مي رفت.

                          مادرم آن پايين
                          استكان ها را در خاطره شط مي شست.

                          شهر پيدا بود:
                          رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ.
                          سقف بي كفتر صدها اتوبوس.
                          گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج.
                          در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي مي بست.
                          پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد.
                          كودكي هسته زردآلو را ، روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد.
                          و بزي از "خزر" نقشه جغرافي ، آب مي خورد.

                          بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب.

                          چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب،
                          اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،
                          مرد گاري چي در حسرت مرگ.

                          #سهراب سپهری
                          ادامه دارد...

                          Z آفلاین
                          Z آفلاین
                          Zahra M
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #593

                          صدای پای آب...

                          عشق پيدا بود ، موج پيدا بود.
                          برف پيدا بود ، دوستي پيدا بود.
                          كلمه پيدا بود.
                          آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب.
                          سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون.
                          سمت مرطوب حيات.
                          شرق اندوه نهاد بشري.
                          فصل ول گردي در كوچه زن.
                          بوي تنهايي در كوچه فصل.

                          دست تابستان يك بادبزن پيدا بود.

                          سفر دانه به گل .
                          سفر پيچك اين خانه به آن خانه.
                          سفر ماه به حوض.
                          فوران گل حسرت از خاك.
                          ريزش تاك جوان از ديوار.
                          بارش شبنم روي پل خواب.
                          پرش شادي از خندق مرگ.
                          گذر حادثه از پشت كلام.

                          جنگ يك روزنه با خواهش نور.
                          جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد.
                          جنگ تنهايي با يك آواز:
                          جنگ زيبايي گلابي ها با خالي يك زنبيل.
                          جنگ خونين انار و دندان.
                          جنگ "نازي" ها با ساقه ناز.
                          جنگ طوطي و فصاحت با هم.
                          جنگ پيشاني با سردي مهر.

                          حمله كاشي مسجد به سجود.
                          حمله باد به معراج حباب صابون.
                          حمله لشگر پروانه به برنامه " دفع آفات".
                          حمله دسته سنجاقك، به صف كارگر " لوله كشي".
                          حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي.
                          حمله واژه به فك شاعر.

                          #سهراب سپهری
                          ادامه دارد...

                          Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          4
                          • Z Zahra M

                            صدای پای آب...

                            خاك از شيشه آن پيدا بود:
                            كاكل پوپك ،
                            خال هاي پر پروانه،
                            عكس غوكي در حوض
                            و عبور مگس از كوچه تنهايي.
                            خواهش روشن يك گنجشك، وقتي از روي چناري به زمين مي آيد.
                            و بلوغ خورشيد.
                            و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح.

                            پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت.
                            پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت.
                            پله هايي كه به قانون فساد گل سرخ
                            و به ادراك رياضي حيات،
                            پله هايي كه به بام اشراق،
                            پله هايي كه به سكوي تجلي مي رفت.

                            مادرم آن پايين
                            استكان ها را در خاطره شط مي شست.

                            شهر پيدا بود:
                            رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ.
                            سقف بي كفتر صدها اتوبوس.
                            گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج.
                            در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي مي بست.
                            پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد.
                            كودكي هسته زردآلو را ، روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد.
                            و بزي از "خزر" نقشه جغرافي ، آب مي خورد.

                            بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب.

                            چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب،
                            اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،
                            مرد گاري چي در حسرت مرگ.

                            #سهراب سپهری
                            ادامه دارد...

                            MeysaaaaaamM آفلاین
                            MeysaaaaaamM آفلاین
                            Meysaaaaaam
                            خیرین کوچک دریا دل
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #594
                            این پست پاک شده!
                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            0
                            • Z Zahra M

                              صدای پای آب...

                              عشق پيدا بود ، موج پيدا بود.
                              برف پيدا بود ، دوستي پيدا بود.
                              كلمه پيدا بود.
                              آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب.
                              سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون.
                              سمت مرطوب حيات.
                              شرق اندوه نهاد بشري.
                              فصل ول گردي در كوچه زن.
                              بوي تنهايي در كوچه فصل.

                              دست تابستان يك بادبزن پيدا بود.

                              سفر دانه به گل .
                              سفر پيچك اين خانه به آن خانه.
                              سفر ماه به حوض.
                              فوران گل حسرت از خاك.
                              ريزش تاك جوان از ديوار.
                              بارش شبنم روي پل خواب.
                              پرش شادي از خندق مرگ.
                              گذر حادثه از پشت كلام.

                              جنگ يك روزنه با خواهش نور.
                              جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد.
                              جنگ تنهايي با يك آواز:
                              جنگ زيبايي گلابي ها با خالي يك زنبيل.
                              جنگ خونين انار و دندان.
                              جنگ "نازي" ها با ساقه ناز.
                              جنگ طوطي و فصاحت با هم.
                              جنگ پيشاني با سردي مهر.

                              حمله كاشي مسجد به سجود.
                              حمله باد به معراج حباب صابون.
                              حمله لشگر پروانه به برنامه " دفع آفات".
                              حمله دسته سنجاقك، به صف كارگر " لوله كشي".
                              حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي.
                              حمله واژه به فك شاعر.

                              #سهراب سپهری
                              ادامه دارد...

                              Z آفلاین
                              Z آفلاین
                              Zahra M
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #595

                              صدای پای آب...

                              فتح يك قرن به دست يك شعر.
                              فتح يك باغ به دست يك سار.
                              فتح يك كوچه به دست دو سلام.
                              فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سواري چوبي.
                              فتح يك عيد به دست دو عروسك ، يك توپ.

                              قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر.
                              قتل يك قصه سر كوچه خواب .
                              قتل يك غصه به دستور سرود.
                              قتل يك مهتاب به فرمان نئون.
                              قتل يك بيد به دست "دولت".
                              قتل يك شاعر افسرده به دست گل يخ.

                              همه روي زمين پيدا بود:
                              نظم در كوچه يونان مي رفت.
                              جغد در "باغ معلق " مي خواند.
                              باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به خاور مي راند.
                              روي درياچه آرام "نگين" ، قايقي گل مي برد.
                              در بنارس سر هر كرچه چراغي ابدي روشن بود.

                              مردمان را ديدم.
                              شهرها را ديدم.
                              دشت ها را، كوه ها را ديدم.
                              آب را ديدم ، خاك را ديدم.
                              نور و ظلمت را ديدم.
                              و گياهان را در نور، و گياهان را در ظلمت ديدم.
                              جانور را در نور ، جانور را در ظلمت ديدم.
                              و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت ديدم.

                              #سهراب سپهری
                              ادامه دارد...

                              Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                              6
                              • Z Zahra M

                                صدای پای آب...

                                فتح يك قرن به دست يك شعر.
                                فتح يك باغ به دست يك سار.
                                فتح يك كوچه به دست دو سلام.
                                فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سواري چوبي.
                                فتح يك عيد به دست دو عروسك ، يك توپ.

                                قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر.
                                قتل يك قصه سر كوچه خواب .
                                قتل يك غصه به دستور سرود.
                                قتل يك مهتاب به فرمان نئون.
                                قتل يك بيد به دست "دولت".
                                قتل يك شاعر افسرده به دست گل يخ.

                                همه روي زمين پيدا بود:
                                نظم در كوچه يونان مي رفت.
                                جغد در "باغ معلق " مي خواند.
                                باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به خاور مي راند.
                                روي درياچه آرام "نگين" ، قايقي گل مي برد.
                                در بنارس سر هر كرچه چراغي ابدي روشن بود.

                                مردمان را ديدم.
                                شهرها را ديدم.
                                دشت ها را، كوه ها را ديدم.
                                آب را ديدم ، خاك را ديدم.
                                نور و ظلمت را ديدم.
                                و گياهان را در نور، و گياهان را در ظلمت ديدم.
                                جانور را در نور ، جانور را در ظلمت ديدم.
                                و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت ديدم.

                                #سهراب سپهری
                                ادامه دارد...

                                Z آفلاین
                                Z آفلاین
                                Zahra M
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #596

                                صدای پای آب...

                                اهل كاشانم، اما
                                شهر من كاشان نيست.
                                شهر من گم شده است.
                                من با تاب ، من با تب
                                خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام.
                                من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم.
                                من صداي نفس باغچه را مي شنوم.
                                و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد.
                                و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت،
                                عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
                                چكچك چلچله از سقف بهار.
                                و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي.
                                و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،
                                متراكم شدن ذوق پريدن در بال
                                و ترك خوردن خودداري روح.
                                من صداي قدم خواهش را مي شنوم
                                و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ،
                                ضربان سحر چاه كبوترها،
                                تپش قلب شب آدينه،
                                جريان گل ميخك در فكر،
                                شيهه پاك حقيقت از دور.
                                من صداي وزش ماده را مي شنوم
                                و صداي ، كفش ايمان را در كوچه شوق.
                                و صداي باران را، روي پلك تر عشق،
                                روي موسيقي غمناك بلوغ،
                                روي آواز انارستان ها.
                                و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب،
                                پاره پاره شدن كاغذ زيبايي،
                                پر و خالي شدن كاسه غربت از باد.

                                #سهراب سپهری
                                ادامه دارد...

                                Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                4
                                • Z Zahra M

                                  صدای پای آب...

                                  اهل كاشانم، اما
                                  شهر من كاشان نيست.
                                  شهر من گم شده است.
                                  من با تاب ، من با تب
                                  خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام.
                                  من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم.
                                  من صداي نفس باغچه را مي شنوم.
                                  و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد.
                                  و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت،
                                  عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
                                  چكچك چلچله از سقف بهار.
                                  و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي.
                                  و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،
                                  متراكم شدن ذوق پريدن در بال
                                  و ترك خوردن خودداري روح.
                                  من صداي قدم خواهش را مي شنوم
                                  و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ،
                                  ضربان سحر چاه كبوترها،
                                  تپش قلب شب آدينه،
                                  جريان گل ميخك در فكر،
                                  شيهه پاك حقيقت از دور.
                                  من صداي وزش ماده را مي شنوم
                                  و صداي ، كفش ايمان را در كوچه شوق.
                                  و صداي باران را، روي پلك تر عشق،
                                  روي موسيقي غمناك بلوغ،
                                  روي آواز انارستان ها.
                                  و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب،
                                  پاره پاره شدن كاغذ زيبايي،
                                  پر و خالي شدن كاسه غربت از باد.

                                  #سهراب سپهری
                                  ادامه دارد...

                                  Z آفلاین
                                  Z آفلاین
                                  Zahra M
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #597

                                  صدای پای آب...

                                  من به آغاز زمين نزديكم.
                                  نبض گل ها را مي گيرم.
                                  آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.

                                  روح من در جهت تازه اشيا جاري است .
                                  روح من كم سال است.
                                  روح من گاهي از شوق ، سرفه اش مي گيرد.
                                  روح من بيكار است:
                                  قطره هاي باران را، درز آجرها را، مي شمارد.
                                  روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد.

                                  من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن.
                                  من نديدن بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين.
                                  رايگان مي بخشد، نارون شاخه خود را به كلاغ.
                                  هر كجا برگي هست ، شور من مي شكفد.
                                  بوته خشخاشي، شست و شو داده مرا در سيلان بودن.

                                  مثل بال حشره وزن سحر را مي دانم.
                                  مثل يك گلدان ، مي دهم گوش به موسيقي روييدن.
                                  مثل زنبيل پر از ميوه تب تند رسيدن دارم.
                                  مثل يك ميكده در مرز كسالت هستم.
                                  مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كشش هاي بلند ابدي.

                                  تا بخواهي خورشيد ، تا بخواهي پيوند، تا بخواهي تكثير.

                                  من به سيبي خوشنودم
                                  و به بوييدن يك بوته بابونه.
                                  من به يك آينه، يك بستگي پاك قناعت دارم.
                                  من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد.
                                  و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند.
                                  من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم،
                                  رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را.
                                  خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد،
                                  سار كي مي آيد، كبك كي مي خواند، باز كي مي ميرد،
                                  ماه در خواب بيابان چيست ،
                                  مرگ در ساقه خواهش
                                  و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي.

                                  #سهراب سپهری
                                  ادامه دارد...

                                  Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  3
                                  • Z Zahra M

                                    صدای پای آب...

                                    من به آغاز زمين نزديكم.
                                    نبض گل ها را مي گيرم.
                                    آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.

                                    روح من در جهت تازه اشيا جاري است .
                                    روح من كم سال است.
                                    روح من گاهي از شوق ، سرفه اش مي گيرد.
                                    روح من بيكار است:
                                    قطره هاي باران را، درز آجرها را، مي شمارد.
                                    روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد.

                                    من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن.
                                    من نديدن بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين.
                                    رايگان مي بخشد، نارون شاخه خود را به كلاغ.
                                    هر كجا برگي هست ، شور من مي شكفد.
                                    بوته خشخاشي، شست و شو داده مرا در سيلان بودن.

                                    مثل بال حشره وزن سحر را مي دانم.
                                    مثل يك گلدان ، مي دهم گوش به موسيقي روييدن.
                                    مثل زنبيل پر از ميوه تب تند رسيدن دارم.
                                    مثل يك ميكده در مرز كسالت هستم.
                                    مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كشش هاي بلند ابدي.

                                    تا بخواهي خورشيد ، تا بخواهي پيوند، تا بخواهي تكثير.

                                    من به سيبي خوشنودم
                                    و به بوييدن يك بوته بابونه.
                                    من به يك آينه، يك بستگي پاك قناعت دارم.
                                    من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد.
                                    و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند.
                                    من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم،
                                    رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را.
                                    خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد،
                                    سار كي مي آيد، كبك كي مي خواند، باز كي مي ميرد،
                                    ماه در خواب بيابان چيست ،
                                    مرگ در ساقه خواهش
                                    و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي.

                                    #سهراب سپهری
                                    ادامه دارد...

                                    Z آفلاین
                                    Z آفلاین
                                    Zahra M
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zahra M انجام شده
                                    #598

                                    صدای پای آب...

                                    زندگي رسم خوشايندي است.
                                    زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ،
                                    پرشي دارد اندازه عشق.
                                    زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
                                    زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.
                                    زندگي نوبر انجير سياه ، كه در دهان گس تابستان است.
                                    زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره.
                                    زندگي تجربه شب پره در تاريكي است.
                                    زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
                                    زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
                                    زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست.
                                    خبر رفتن موشك به فضا،
                                    لمس تنهايي "ماه"، فكر بوييدن گل در كره اي ديگر.

                                    زندگي شستن يك بشقاب است.

                                    زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است.
                                    زندگي "مجذور" آينه است.
                                    زندگي گل به "توان" ابديت،
                                    زندگي "ضرب" زمين در ضربان دل ما،
                                    زندگي "هندسه" ساده و يكسان نفسهاست.

                                    #سهراب سپهری

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    4
                                    • EHSAN75E آفلاین
                                      EHSAN75E آفلاین
                                      EHSAN75
                                      اخراج شده
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #599

                                      زلزله که شد...
                                      دلت نلرزید برای من؟
                                      نگرانم شدی؟
                                      قلبت برایم نریخت؟
                                      کاسه ی صبرت از طاقچه ی دلتنگی نیوفتاد؟
                                      "امداد" لازم نیست؟!
                                      یک "بوسه"!
                                      میخواهم دگرگونت کنم!
                                      کاش میشد!

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      4
                                      • T آفلاین
                                        T آفلاین
                                        tamom
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #600

                                        قسمتی از غزلخوانی مجنون نزد لیلی (نظامی)
                                        ایا تو کجا و ماکجاییم
                                        تو زان که ای و ما ترائیم

                                        ماییم و نوای بی نوایی
                                        بسم الله اگر حریف مایی

                                        افلاس خران جان فروشیم
                                        خز پاره کن و پلاس پوشیم

                                        از بندگی زمانه آزاد
                                        غم شاد به ما و ما به غم شاد

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        2
                                        • J آفلاین
                                          J آفلاین
                                          javad.m328
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #601

                                          طبال بزن، بزن که نابود شدم

                                          بر "تار" غروب زندگی "پود" شدم

                                          عمرم همه رفت در کورهٔ مرگ

                                          آتش زده استخوان بی دود شدم

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          0
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 28
                                          • 29
                                          • 30
                                          • 31
                                          • 32
                                          • 468
                                          • 469
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع