-
Mahan Xodayi 2
قصه رنجور و رنجوی بخواند
بعد از آن در پیش رنجورش نشاندنوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMehrsa 14
دردناک است که در دام شغال افتد شیر
یا که محتاج فرومایه شود مرد کریم -
Mahan Xodayi 2
قصه رنجور و رنجوی بخواند
بعد از آن در پیش رنجورش نشاندMehrsa 14
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Zeinab-Evazi
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست -
Sadegh Abbasian
میفرستم به تو پیغام پس از هر پیغام!
پاسخت مثل نجاتِ پسری از اعدام!این پست پاک شده! -
@Zeinab-Evazi
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ی ایمان شد تا باد چنین بادانوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
اگر چون رود می خواهد که با دریا درآمیزد.
بگو چون چشمه بر زانو، گذارد دست و برخیزد. -
Mehrsa 14
دردناک است که در دام شغال افتد شیر
یا که محتاج فرومایه شود مرد کریمنوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم -
Mehrsa 14
مثل یه خاطره که وقتی مرورم نکنی میمیرم…
مثل یه قاصدکم مشتتو که وا کنی از دست میرم! -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
نبض او بر حال خود بُد بی گزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند -
@Zeinab-Evazi
در کشور عشق امن و آسایش نیست
آنجا همه کاهش است افزایش نیست -
Mahan Xodayi 2
اگر چون رود می خواهد که با دریا درآمیزد.
بگو چون چشمه بر زانو، گذارد دست و برخیزد.نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Zeinab-Evazi
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست..... -
Mahan Xodayi 2
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدمنوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMehrsa 14
ماه ماهانی ببین ای نور چشم / آن او باشی چو با ماهان شوی -
Mehrsa 14
دلم میگه بیام پیشت عقل من هی مانع میشه!
طفلکی این دلم که مثل بچه ها قانع نمیشه! -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند،
در سر کار خرابات کنند ایمان را. -
Mehrsa 14
ماه ماهانی ببین ای نور چشم / آن او باشی چو با ماهان شویMahan Xodayi 2
یه جوری تو رفتی نذاشتی واسه جدایی آماده شم!
میگی بری آروم میشم رسیده بهم آمارشم! -
Sadegh Abbasian
میفرستم به تو پیغام پس از هر پیغام!
پاسخت مثل نجاتِ پسری از اعدام!نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
میخورد خونِ دلم مردمکِ دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم! -
@Zeinab-Evazi
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست.....نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تا جهان باقي و آیین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا وِرد زبان خواهد بود. -
Mahan Xodayi 2
یه جوری تو رفتی نذاشتی واسه جدایی آماده شم!
میگی بری آروم میشم رسیده بهم آمارشم!نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟!
صدبار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه -
Mehrsa 14
مثل یه خاطره که وقتی مرورم نکنی میمیرم…
مثل یه قاصدکم مشتتو که وا کنی از دست میرم!نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم -
@Zeinab-Evazi
آن الم را بر کرم ها فضل داد
وان جفا را از وفاها برگزید -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۵:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حامد-صباحی
هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما