-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت، دانستم
که عشق از پرده عصمت، برون آرد زلیخا را -
@fatemeh-Ma
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنمسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنمنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
میشود با تو به ما بودنمان فکر کنیم ...
دل به این جملهءمن سخت تر ایمان دارد! -
@حامد-صباحی
میشود با تو به ما بودنمان فکر کنیم ...
دل به این جملهءمن سخت تر ایمان دارد!@fatemeh-Ma
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درتجرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت -
@Zeinab-Evazi
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منیدیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنینوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را، جانان پسندد. -
-
@حمید-صباحی
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت، دانستم
که عشق از پرده عصمت، برون آرد زلیخا را@Zeinab-Evazi
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند -
@fatemeh-Ma
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درتجرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برتنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
تو منی،ماهِ منی،دور،ولی ماه! ببین!
به خدا پیش کسی غیر خودم ما نشوی! -
@حامد-صباحی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را، جانان پسندد.@Zeinab-Evazi
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل استکه با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم. -
@حامد-صباحی
به ترانه های شیرین به بهانه های رنگین
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا -
@Zeinab-Evazi
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آنجاست -
@حامد-صباحی
تو منی،ماهِ منی،دور،ولی ماه! ببین!
به خدا پیش کسی غیر خودم ما نشوی!@fatemeh-Ma
یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــاپا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
تا کِی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه -
@Zeinab-Evazi
ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو
چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی -
@حمید-صباحی
این همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنمسعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم -
@Zeinab-Evazi
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرابی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا -
@fatemeh-Ma
یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــاپا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!
پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد! -
@حامد-صباحی
آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!
پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد!@fatemeh-Ma
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدمتا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم -
@fatemeh-Ma
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدمتا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدمنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
من کجا باید بگردم تا تو را پیدا کنم؟
باز پاییز است و دنیا میدهد بوی تو را ...