هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
پایین مجسمه کولپترا یک سری از اعداد پشت عکس را دیدم
روی سر بندش هم دقیقا همون تصاویری و اشکال پشت عکس من حک شده بود
ماتم برد.او که مرا نجات داد پس این اعداد و اشکال دیگر چیست؟
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-128
حس میکنکم کسی نیست
-
اره دیگه رفتند احتمال 99 درصد
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-128
تا نیستن یکم خودم ببرم جلو داستانو
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
_MILAD_ مننن میگممم
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ی پارت میگم میرم هیم
-
_MILAD_ مننن میگممم
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMichael Vey
باشه شما بگید
-
پایین مجسمه کولپترا یک سری از اعداد پشت عکس را دیدم
روی سر بندش هم دقیقا همون تصاویری و اشکال پشت عکس من حک شده بود
ماتم برد.او که مرا نجات داد پس این اعداد و اشکال دیگر چیست؟
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-128 درحال تجزیه تحلیل اتفاقات بودم ک سرم گیج گرف. سمت پیتر چرخیدم تا بهش بگم ی لیوان اب برام بیاره ولی با نگاه خیرش ب من و پوزخند کجش متوجه شدم ی جای کار میلنگه.. صب کن ببینم.. اون بستنی؟...
تعادلمو از دست دادم و رو زانوم افتادم. پیتر لگدی ب پهلوم زد و پخش زمین شدم.. چونمو گرفت و ب چشمام خیره شد:
همین الانشم زیادی کاراگاه بازی دراوردی کوچولوی فوضول.. -
@jahad-128 درحال تجزیه تحلیل اتفاقات بودم ک سرم گیج گرف. سمت پیتر چرخیدم تا بهش بگم ی لیوان اب برام بیاره ولی با نگاه خیرش ب من و پوزخند کجش متوجه شدم ی جای کار میلنگه.. صب کن ببینم.. اون بستنی؟...
تعادلمو از دست دادم و رو زانوم افتادم. پیتر لگدی ب پهلوم زد و پخش زمین شدم.. چونمو گرفت و ب چشمام خیره شد:
همین الانشم زیادی کاراگاه بازی دراوردی کوچولوی فوضول..نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۳۷ آخرین ویرایش توسط Michael Vey انجام شدهMichael Vey ببینم میخوای چیکارش کنی
_MILAD_
-
Michael Vey ببینم میخوای چیکارش کنی
_MILAD_
اصلا بهبه چطور دست اوردید داخلش
خفن شد -
اصلا بهبه چطور دست اوردید داخلش
خفن شدنوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-128 هه هه خاارجه دیگ
-
@F-Seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری اره اره…
️
زهر مار و اره :|
انرژی مثبتات کو؟نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری ندارم
ته کشیدن
️
-
@jahad-128 درحال تجزیه تحلیل اتفاقات بودم ک سرم گیج گرف. سمت پیتر چرخیدم تا بهش بگم ی لیوان اب برام بیاره ولی با نگاه خیرش ب من و پوزخند کجش متوجه شدم ی جای کار میلنگه.. صب کن ببینم.. اون بستنی؟...
تعادلمو از دست دادم و رو زانوم افتادم. پیتر لگدی ب پهلوم زد و پخش زمین شدم.. چونمو گرفت و ب چشمام خیره شد:
همین الانشم زیادی کاراگاه بازی دراوردی کوچولوی فوضول..نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMichael Vey
بابا تو چقدر نامردی من اصلا میخواستم پیتر آدم خوبی باشه
-
Michael Vey
بابا تو چقدر نامردی من اصلا میخواستم پیتر آدم خوبی باشه
-
Michael Vey
بابا تو چقدر نامردی من اصلا میخواستم پیتر آدم خوبی باشه
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده_MILAD_ حالا برعکس من میخواستم اون ادم بده خوب از اب دراد
-
_MILAD_ حالا برعکس من میخواستم اون ادم بده خوب از اب دراد
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMichael Vey
اینجا نظر من مهمه y
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرکی داستانو خونده دوس داره پیتر آدم خوبی باشه
لایک کنه اگه دوس داره ادم بدی باشه منفی بده تا من بدونم چیکارش کنم
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
_MILAD_ نکننننن باحالههه مورد اعتماد ترین فردت بهت خیانت کنههه :>>>
پ.ن: چیزی ک الان دارم تجربه میکنم و... ن اصلا باحال نیس..
-
Michael Vey
اینجا نظر من مهمه y
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده_MILAD_ گگگگ
-
هرکی داستانو خونده دوس داره پیتر آدم خوبی باشه
لایک کنه اگه دوس داره ادم بدی باشه منفی بده تا من بدونم چیکارش کنم
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۴:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده_MILAD_ هه هه
-