-
@Ozan-hs یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ -
nazanin.mirzai
گر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم -
@Farhadd
من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
-
nazanin.mirzai
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی
آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد
در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی -
@Ozan-hs یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور -
nazanin.mirzai
ریاست به دست کسانی خطاست
که از دستشان دست ها برخداست -
ma.a
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانا یا جان زتن بر آید -
@R-Nil-par
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را -
-Dr_Ugger-
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآیی -
-Dr_Ugger-
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد -
ma.a در " مشاعره " گفته است:
-Dr_Ugger-
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمددوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!