-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط Ainoor انجام شده
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
#حافظ
-
دلتنگتر از عاشقِ بیصبر کجاست؟!
#مولانا -
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی '!
#سعدی -
ظاهرِ شیرین نمیپوشد نهانِ تلخ را '!
#طالبآملی -
ز خاطرها فراموشم، سبکبار اینچنین باید '!
#بیدلدهلوی -
از یاد تو برنداشتم دست هنوز'!
#شهریار -
که مرا طاقتِ نادیدنِ دیدارِ تو نیست'!
#سعدی
- توچناندردلمنرفتهکهجاندربدنی'!
#سعدی
-
تویی آنکه در برِ من تهی از من است؛ جایت!
#بیدلدهلوی -
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
#مولانا -
که سوزِ عشق سخنهای دلنواز آرَد'!
#سعدی -
هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی '!
#صائبتبریزی -
غیرِ رویت هر چه بینم نورِ چشمم کم شود'!
#مولانا -
تو خود بهانهی خویشی! پیِ بهانه مگرد '!
#هوشنگابتهاج -
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست'!
#مرتضیلطفی -
دست و پا گم کردهی شوقِ تماشای توام'!
#بیدلدهلوی -
خوشا چشمی که خواند حرف دل را '!
#امیرخسرودهلوی -
ناگهان حوصله از دست دل افتاد شکست '!
#امیراخوان -
دلم در دست او گیر است، خودم از دست او دلگیر'!
#حسینمنزوی -
باعث رنجش ما یک سخن سرد بس است '!
#صائبتبریزی -
اكنون تو ز من دل زدهای، من ز تو دلتنگ '!
#فاضلنظری -
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده '!
#مجیدتال -
نیست از کس شکوه ام از خود زیان آید مرا '!
#فیضکاشانی -
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده '!
#محموددرویش
(شاید بعضی هاش شعر نباشه نمیدونم ولی برای یه مصراع زیباست...)
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط _____ انجام شده
خدایا این غم را کجای دلم پنهان کنم؟!
تک تک سلول های بدنم پخشی از آن را در دل خود گم کرده اند...
اما باز هم اضافه آمده.....
(ماه بانو) -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
كه در اين دامگه حادثه چون افتادمحافظ
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۵:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تموم آدمارو بعد تو بخشیدم
همه رو بخشیدم اما تورو نه
دلیل دردامو بعد تو فهمیدم
همه رو فهمیدم اما تورو نه -
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم.....فروغ فرخزاد
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۲۰:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من...#سهراب_سپهری
هرچند دلایلم برای ادامه زندگی ته کشیده ولی اشعار اونا بهمون میگن هنوز هم انسان هایی وجود دارن که ذره ای احساس در وجودشون هست -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشویگاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی!گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی..گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم آغوش زلیخا بشوی...#فروغ_فرخزاد
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۴:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی ،عشق ،اسارت همه بی معنا بود ... -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نور خواهی.!؟
مستعدِ نور شو..- مولانا
-
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارمفروغ فرخزاد
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه کنم
با غم خویش ؟!
گه گهی ،
بغض دلم میترکد ..
دل تنگم ز عطش می سوزد !
شانه ای میخواهم ؛
که گذارم
سر خود بر رویش ،
و کنم گریه که شاید ،
کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست ..
#هوشنگابتهاج -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط Ansel انجام شده
صد طبیب آمد ندانست درد این شوریدہ دل
کیستی تا آمدی صد دردِ ما درمان بشد...!راحم تبریزی
-
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۷:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتیم که عقل
از همه کاری به در آید
بیچاره فرو ماند
چو عشقش به سر افتاد...#جناب_سعدی
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند
با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند!#علی_صفری
-
نوشتهشده در ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شده
مردکی غرقه بود در جیحون
در سمرقند بود پندارمبانگ میکرد و زار مینالید
که دریغا کلاه و دستارم !(سعدی)
-
تاريخ تولدت مهم نيست،
تاريخ تحولت مهمه.اهل کجا بودنت مهم نيست،
اهل و بجا بودنت مهمه.منطقه زندگيت مهم نيست،
منطق زندگيت مهمه.درود برکسانی که
دعا دارندو ادعا ندارند
نيايش دارند و نمايش ندارند.حيا دارند و ريا ندارند.
رسم دارند و اسم ندارند. -
در آب های جهان قایقی است
و من،مسافر قایق ،
هزار ها سال است
سرود زندهٔ دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های
فصول می خوانم
و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد...؟سهراب سپهری
-
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو را گُم میکنم هر روز
و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را
با تو زیبا میکنم هر شب- محمدعلی بهمنی
-
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۶:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد- شمس تبریزی
-
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۶:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
تا جنون فاصلهای نیست
از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهات
ورنه دیگر به چهکار آیم من ...!- مهدی اخوان ثالث