هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیتونم اهمیت ندم(:
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط میتونم بگم اینکه خانما مجبور میشن برن سمت یه سری تفکرات که با روحیاتشون سازگار نیست حق دارن...
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هنوز صداش تو گوشمه...
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاهی یه حرف یه رفتار یه تفکر از یه عده
تو رو یاد تمام دردایی که کشیدی میندازه... -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تمام حالِ بد و روزایِ سختی که داشتی...
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و آدمایی که از ادعا پر شدن...
هرکی اونجا بیشتر من من میکنه بدتره... -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی...
-
هوففففف.
-
این مغزم داره می ترکه.
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط Hhh Hh انجام شده
خدایا شکرت
️
بابت شد و نشد هر چیزی️
-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Miss-Joker در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
تا حالا به این فکر کردین چی باعث شده که مسیر کنکور و روزای سختش براتون هموارتر شه!؟
من امروز فکر کردم
و دیدم به وضوح، بودنِ یه رفیق که پا به پایِ خودم، درس خوندنام، نخوندنام و غر زدنام بود
روزامو قشنگ تر میکرد
شاید اگه بعضی از آدما، توی اون زمان و اون لحظه، اون حرفو بهت نمیزدن، تو کم آوردی بودی و الان اینجا نبودی، اینارو گفتم که بگم
عمیقا ممنونم ازت 0-0ftm
جدا از اینکه هیچ وقت پرستیژ نداری، ولی بهترین رفیقی هستی و بودی که میتونستی باشیدر جواب همشون میتونم بگم منم همینطور🫂
️میخواستم کلاس بزارم دو سه روز دیگه جواب بدم و بگم اوه مای گاد اند مای هارت دیدم نچ نمیشه
ممنونم ازت جدا .ی وقتایی ک حالت خوب نبود نگران حال بد بقیه بودی و هستی
میگن خوبی آدما ب خودشون برمیگرده
و قطعا وجود من در زندگیت هدیه ای در جواب خوبیاته
دمت خیلی گرمه.خیلی خیلی
و اینکه
ی وقتایی همه چی بد میگذره
ولی میشه همیشه چرت و پرت گفت و خندید نه؟
امیدوارم ی روز ذوقتو بابت اینکه «دقیقا» همون چیزی ک میخواستی شده ببینیم 🫂
در جواب تعریفات هم : میدونم میدونم برو سجده شکر ب جا بیارعب نداره من جا تو دو سه روز دیرتر جواب دادم که بیام بگم او مای گاد اند مای هارت
مرسی ازت
امیدوارم همینطوری پیش بره برایِ هردومون0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Miss-Joker کم کم راهمون نزدیکم میشه
بیتربیت بیشخصیت
غارتگر!؟
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker
بیشعوری دیگه
هوم ایشالابله .لباساتو و وسایلتو کم کم جمع کن ک باید بری خوابگاه من میام اتاقتو مصادره میکنم
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نیمه راست سر و گردنمو دارم از دست میدم از درد
-
استرس دارم
-
نگرانی،دلشوره.. چرا آخه
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم قراره تهش چی بشه ولی اگه سوال پرسید
اوضاع رو بدتر از چیزی که هست جلوه میدم
اگه میخواد بره زودتر... -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تنفرمم به جا بود...
-
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی مطمئنم یه چی بود که اینو با من مطرح کرد
فاطمه عمرا همینطوری قضیه رو فاش میکرد برام... -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوست دارم دغدغه ام رو باهاش مطرح کنم ولی خب...
-
دیونه شدم امروز هی تو این مترو های شیراز.
از این آزمایشگاه به اون ازماشگاه هی بیا و برو مطب دکتر.
خودم دیگه بغض گرفته بود گلمو چشامو بستم مامانم اشم حمع سده تو چشامو نبینه.
چشای مامانم از بس گریه کرده بود قرمز شده بود.
بعد
بیاییی طرف با پرو تمام طلب کارمه انگارنمی تونم باهات بخون می فهمییی؟؟ تو که فقط با من خوندنو به خاطر کتاب هام می خوایی.
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهjahad_121 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دیونه شدم امروز هی تو این مترو های شیراز.
از این آزمایشگاه به اون ازماشگاه هی بیا و برو مطب دکتر.
خودم دیگه بغض گرفته بود گلمو چشامو بستم مامانم اشم حمع سده تو چشامو نبینه.
چشای مامانم از بس گریه کرده بود قرمز شده بود.چی شده؟
بعد
بیاییی طرف با پرو تمام طلب کارمه انگارنمی تونم باهات بخون می فهمییی؟؟ تو که فقط با من خوندنو به خاطر کتاب هام می خوایی.
منم همینطور...
منم همینطور...
خیلی بده:)) -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۸:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب نتونستم جلوی سوالمو بگیرم