هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
یادمه واسه تنها رفتن تو شهر
یا کوچیک ترین سفرا
خلاصه با خیلی چیزا مخالف بودن
البته که شاید حق داشتن...
اون تایمی که من میخواستم تنها برم
حتی یه تاکسی گرفتنِ ساده هم بلد نبودم!
چون روستا بزرگ شده بودم و جایی هم میرفتیم خونواده بودن همیشه
ولی کم کم میرفتم!
مثلا یهویی تنها از اون مدرسه برمیگشتم
یا تنها میرفتم کافی نت و این چیزا
با این مسئله کنار اومدن
بهتره بگم نگرانیشون کمتر شد...
باز با سفرای دانشجوییم مشکل داشتن
که اونم به لطف شهدا و آقای قاسمی حل شد...
خودمم صبر به خرج دادم
️
الان دیگه نگرانیهای قبل رو ندارن
میگفتن جاده خطرناکه
مقصد امن نیست
تایم طولانی خسته میشید
من:قرار بر مردن باشه همین جاهم ماشین هست...مثل فلانیا...
الحمدالله این دوتا مسئله حل شده...
و چون جوری برخورد کردم که بگم نظر شما هم برام مهمه
مامانم گفت من به تو اعتماد دارم...
من :از کجا؟!
مامانم:دیدم رفتاراتو
و خب این خیلی حس قشنگی بود...
درسته سختیاشو تحمل کردم و اذیت شدم!
ولی دوستانه حل شد... -
Sachli
گذشتیم و گذشت انچه با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران=) -
زهرا بنده خدا 2
نمیدونم کی جا میوفته
گوشی مسواک آدمه@khanoomi
اوهوم...
البته که گوشیِ بچه فرق داره
حالا به طور کلی من به شخصه معتقدم بچه نبایدگوشی داشته باشه
ولی یه آدم بالغ فرق داره -
@khanoomi
سلام
دقیقا منم عین تو ام(که اجازه ندارم تنها برم بیرون و... (حتی شاید سخت گیر تر))
اول اینکه بهشون تا حدی حق بده: مطمئن باش بدت رو نمیخوان.... اینطور خیلی بهتر میتونی باهاش کنار بیای.
اطراف و موقعیت رو ببین(کلا کشور خودمون).... این خلاف و بی امنی های زیادی که اطرافمون کم و بیش خبراش رو میشنویم .....
پس اینکه میگن از ی ساعتی از شب به بعد نری بیرون بخاطر همین هاست ....
یا تنها نری و...
(تو این قضایا دختر آسیب پذیر تره.... پس معمولا سخت گیری ها تو این مورد ممکنه براشون بیشتر باشه)
راه حل هایی که به ذهنم میرسه:
. سعی کن اگه میتونی کسی همراهت باشه
. ی بازه یا ساعتی رو مشخص کنی. که مثلا از این ساعت تا فعلان ساعت میرم بیرون
. جایی که میری رو هم بهشون اطلاع بده
مطمئن باش بعد از ی مدت ، کم کم ترس و نگرانیشون کمتر میشه و این محدودیت ها کمتر میشه(تجربه کردم که میگم)
موفق باشی=)))
Hhh Hh
خب مشکل اینه وقتی میگم فلان جا سریع مامانم میگه با داداشت برو یا میگه خودم میام
وگرنه میدونم ک وقتی میخام برم بیرون بهشون بگم
قبول دارم واسه خودمه ولی اخه مگ من همیشه قراره تو این خوبه بمونم؟ باید ی جوری بار بیام ک حداقل دستوپاچلفتی نشم تو جامعه بتونم تعامل داشته باشم اینقد هر چی خواستم زود اومده زیر دستم که واقعن میخام برم بیرون مثه بقیه
اول سال گفتم میخام برم کلاس ریاضی بابام گفت خصوصی میگیرم برات همکار خودمه منم دیگ اینو گف قاطی کردم اومدم آنلاین ثبت نام کردم
دیگ بعضی چیزا از حدش بگذره قشنگ نیس -
@khanoomi
اوهوم...
البته که گوشیِ بچه فرق داره
حالا به طور کلی من به شخصه معتقدم بچه نبایدگوشی داشته باشه
ولی یه آدم بالغ فرق دارهزهرا بنده خدا 2
زیر 15 رو نگا کنن مشکلی نیس ولی دیگ بزرگتر بی احترامیه -
Hhh Hh
خب مشکل اینه وقتی میگم فلان جا سریع مامانم میگه با داداشت برو یا میگه خودم میام
وگرنه میدونم ک وقتی میخام برم بیرون بهشون بگم
قبول دارم واسه خودمه ولی اخه مگ من همیشه قراره تو این خوبه بمونم؟ باید ی جوری بار بیام ک حداقل دستوپاچلفتی نشم تو جامعه بتونم تعامل داشته باشم اینقد هر چی خواستم زود اومده زیر دستم که واقعن میخام برم بیرون مثه بقیه
اول سال گفتم میخام برم کلاس ریاضی بابام گفت خصوصی میگیرم برات همکار خودمه منم دیگ اینو گف قاطی کردم اومدم آنلاین ثبت نام کردم
دیگ بعضی چیزا از حدش بگذره قشنگ نیس -
Sachli
من یک چنار پیرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست... -
او هرگز صادق نبود و من نیز دیوانه وار به دنبال فرار از واقعیت ها میدویدم! چه میتوان گفت؟ دوست نداشتم باور کنم آنچه را که میدیدم. بیشترین درد خود را زمانی چشیدم که دوستانم در مقام مواخذه گفتند:«براستی اگر او تورا دوست داشت, هیچکدام از این وقایع برای تو اتفاق نمیافتاد.» سکوت کردم و تمام آنچه را میدانستم سرانجام پذیرفتم. در نهایت تمام آنچه سهم من بود برای دیگری بردی. شاید روزی بپذیرم که مرا دوست نداشتی اما هرگز برای آنکه با صداقت رهایم نکردی و با نقش بازی کردن مرا به دنبال خود کشاندی تو را نخواهم بخشید!
-
او هرگز صادق نبود و من نیز دیوانه وار به دنبال فرار از واقعیت ها میدویدم! چه میتوان گفت؟ دوست نداشتم باور کنم آنچه را که میدیدم. بیشترین درد خود را زمانی چشیدم که دوستانم در مقام مواخذه گفتند:«براستی اگر او تورا دوست داشت, هیچکدام از این وقایع برای تو اتفاق نمیافتاد.» سکوت کردم و تمام آنچه را میدانستم سرانجام پذیرفتم. در نهایت تمام آنچه سهم من بود برای دیگری بردی. شاید روزی بپذیرم که مرا دوست نداشتی اما هرگز برای آنکه با صداقت رهایم نکردی و با نقش بازی کردن مرا به دنبال خود کشاندی تو را نخواهم بخشید!
-
Sachli متشکرم. خودت چطوری؟
-
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
moBn منم که نگفتم من باب غریبه بودنه، اشاره ام به دوتا حالت متفاوت تو یه جملت بود
تازه، جمله بالاییه رو کلا جمع گفتم/ کلا این مدت رو زیاد بهم سخت نگیر تا وقتی کنکورا تموم میشه
هاااا جالبه
اصلا هم جالب نیست
خبرکه درگیری، زندگی نگرانی
نگرانی های عادی یا نگرانی های غیر عادی؟(و خب قطعا امیدوارم که دومی نباشه)
حقیقتا تنها خبری که ندارم خبرای مربوط به درسهکنکوری محسوب میشی دیگه؟
تو چه خبر؟
مننننننننن خبرای جالبی دارم
مثلا اینکه با نوشیدن آب، تازگیا بیشتر لذت میبرم
یا اینکه توان دویدن بیشتر از اندازه یه پادری رو ندارم
و اینکه مدت تقریبا زیادیه که از خونه بیرون نرفتم
و جالبتر اینکه چاق هم نشدم(اینجا میتونی فشار بخوری)
همینا تقریباmoBn در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
moBn منم که نگفتم من باب غریبه بودنه، اشاره ام به دوتا حالت متفاوت تو یه جملت بود
تازه، جمله بالاییه رو کلا جمع گفتم/ کلا این مدت رو زیاد بهم سخت نگیر تا وقتی کنکورا تموم میشه
عجب
باشه چون خیلی رعوف و با گذشتم، میگذرم
هاااا جالبه
اصلا هم جالب نیست
برای آرامش روانت نگرانم
خبرکه درگیری، زندگی نگرانی
نگرانی های عادی یا نگرانی های غیر عادی؟(و خب قطعا امیدوارم که دومی نباشه)متاسفانه ترکیبی از هردو
و تقریبا لا به لای این نگرانی ها دارم به دست فراموشی سپرده میشمحقیقتا تنها خبری که ندارم خبرای مربوط به درسه
کنکوری محسوب میشی دیگه؟
آره متاسفانه
تو چه خبر؟
مننننننننن خبرای جالبی دارم
مثلا اینکه با نوشیدن آب، تازگیا بیشتر لذت میبرم
یا اینکه توان دویدن بیشتر از اندازه یه پادری رو ندارم
و اینکه مدت تقریبا زیادیه که از خونه بیرون نرفتم
و جالبتر اینکه چاق هم نشدم(اینجا میتونی فشار بخوری)
همینا تقریباعهههه تبریک میگم
روی این یکی کارکن، مثلا روزا فکرکن یه دزد دنبالته و نیم ساعت ازش فرار کن تا تو موقعیت واقعی غافلگیر نشی
چرا بیرون نمیری؟
اینجارو تو میتونی فشار بخوری چون من هرچی بخورم چاق نمیشم:)
خوبه راضیم -
Sachli متشکرم. خودت چطوری؟