-
نقطه
یا نمیباید ز آزادی زدن چون سرو لاف
یا گـره از بیبری در دل نمیباید گرفت -
نوشتهشده در ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم -
نقطه
مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگـت آیو
چو فردا نامهخوانان نامه خوانند
تو وینی نامـهٔ خود ننگـت آیــونوشتهشده در ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@z-e
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم؟ =)) -
نقطه
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم -
نقطه
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانهٔ مجنونِ به لیلی نرسیده -
یک بیابان، تشنگی میخواهم و شوق و جنون
قدرِ لب تر کردنی، ادراک میخواهم؛ که هست -
نقطه
یا نمیباید ز آزادی زدن چون سرو لاف
یا گـره از بیبری در دل نمیباید گرفت -
نقطه
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب راسکندر ش
ایهام تناسب داره فکر کنم -
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۵:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب راسکندر ش
ایهام تناسب داره فکر کنمjahad_121
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا -
@ma-a
این چنین پای مزن
بر من افتاده به خاک
من همان برگ بهارم
که غمت مرگم داد