یه کلمه ، هزار جمله
-
سلام به همهی زباندوستهای باهوش و باحال
تو این تاپیک قراره با همدیگه دنیای زبان رو کشف کنیم، ولی نه خشک و خستهکننده، بلکه با تصویر، جملهسازی و اشتراک تجربه واقعی یادگیری!
قانون اصلی تاپیک:
هرکسی یه کلمه جدید یاد گرفت، بیاد پست بزنه و این موارد رو بنویسه
-
تصویر یا گیف مرتبط با کلمه
-
لغت جدید + معنی
-
خانوادهی لغت:
فعل، اسم، صفت، قید (اگه وجود داشته باشن)
-
️ یه جمله نمونه با اون کلمه
-
(اختیاری) بقیه هم میتونن با همون کلمه جمله بسازن، خلاقیت به خرج بدن و تمرین کنن
مثال پست:

astonished (adj)
به معنی: شگفتزده، متعجبخانوادهی لغت:
فعل: astonish (متعجب کردن)
اسم: astonishment (شگفتی)
قید: astonishingly (به طرز شگفتانگیزی)
️ جمله:
I was astonished when I heard the news.
(وقتی خبر رو شنیدم، شگفتزده شدم)
لطفاً حواسمون باشه:
این تاپیک فقط مخصوص یادگیری فعاله، لطفاً از پستهای نامربوط، اسپم، چت شخصی یا بحثهای خارج از موضوع خودداری کنید،
تا محیط منظم، مفید و کاربردی باقی بمونه
️ هدفمون:
با هم یاد بگیریم، از هم ایده بگیریم، جملهسازیمون قوی بشه، و تصویرسازی ذهنیمون برای لغات بهتر شه!
بیاین دستبهکار بشیم، منتظرم ببینم اولین کلمهها چیان
#کلمهسازها -
-
-
سلام به همهی زباندوستهای باهوش و باحال
تو این تاپیک قراره با همدیگه دنیای زبان رو کشف کنیم، ولی نه خشک و خستهکننده، بلکه با تصویر، جملهسازی و اشتراک تجربه واقعی یادگیری!
قانون اصلی تاپیک:
هرکسی یه کلمه جدید یاد گرفت، بیاد پست بزنه و این موارد رو بنویسه
-
تصویر یا گیف مرتبط با کلمه
-
لغت جدید + معنی
-
خانوادهی لغت:
فعل، اسم، صفت، قید (اگه وجود داشته باشن)
-
️ یه جمله نمونه با اون کلمه
-
(اختیاری) بقیه هم میتونن با همون کلمه جمله بسازن، خلاقیت به خرج بدن و تمرین کنن
مثال پست:

astonished (adj)
به معنی: شگفتزده، متعجبخانوادهی لغت:
فعل: astonish (متعجب کردن)
اسم: astonishment (شگفتی)
قید: astonishingly (به طرز شگفتانگیزی)
️ جمله:
I was astonished when I heard the news.
(وقتی خبر رو شنیدم، شگفتزده شدم)
لطفاً حواسمون باشه:
این تاپیک فقط مخصوص یادگیری فعاله، لطفاً از پستهای نامربوط، اسپم، چت شخصی یا بحثهای خارج از موضوع خودداری کنید،
تا محیط منظم، مفید و کاربردی باقی بمونه
️ هدفمون:
با هم یاد بگیریم، از هم ایده بگیریم، جملهسازیمون قوی بشه، و تصویرسازی ذهنیمون برای لغات بهتر شه!
بیاین دستبهکار بشیم، منتظرم ببینم اولین کلمهها چیان
#کلمهسازهاهویججج
deprive (v)
یعنی محروم کردن
خانواده
deprivation (noun)
deprived (adj)
depriving (هم میتونه صفت باشه، هم میتونه فعل باشه، بستگی داره کجا بیاد)
جمله
It is very damaging to deprive a child of affection
محروم کردن کودک از محبت بسیار آسیبزا است -
-
هویججج
deprive (v)
یعنی محروم کردن
خانواده
deprivation (noun)
deprived (adj)
depriving (هم میتونه صفت باشه، هم میتونه فعل باشه، بستگی داره کجا بیاد)
جمله
It is very damaging to deprive a child of affection
محروم کردن کودک از محبت بسیار آسیبزا است -
واژهی اصلی: humidify
معنی: مرطوب کردن، رطوبت دادن
نوع کلمه: فعل (verb)همخانوادهها:
واژه نوع کلمه معنی
humid صفت (adjective) مرطوب، نمناک
humidity اسم (noun) رطوبت، میزان نم
humidifier اسم (noun) دستگاه بخور / دستگاه رطوبتساز
humidified صفت (adjective) مرطوبشده
humidifying اسم/صفت (noun/adj) مرطوبسازی / در حال مرطوبسازیمثالها:
️ The weather is very humid today.
امروز هوا خیلی مرطوبه.Humidity levels are high in summer.
میزان رطوبت در تابستون بالاست.We use a humidifier in winter to avoid dry skin.
زمستونها برای جلوگیری از خشکی پوست از دستگاه بخور استفاده میکنیم.The room was humidified for the plants.
اتاق برای گیاهها مرطوب شده بود. -
معنی obvious: آشکار، واضح ، بدیهیخانوادهی واژهی "obvious"
نوع کلمه شکل واژه معنی
صفت (Adjective) obvious واضح، روشن، بدیهی
قید (Adverb) obviously بهطور واضح، مشخصاً
اسم (Noun) obviousness وضوح، آشکاری
جمله : obviously you can not do the project in 4 days
-
Encourage : تشویق کردن ، دلگرم کردنهم خانوادهی واژهی encourage
فعل (Verb) encourage تشویق کردن
اسم (Noun) encouragement تشویق
صفت (Adjective) encouraging دلگرمکنندهقید (Adverb) encouragingly به طور دلگرمکننده
نکتهی باحال:
کلمهی encourage از دو بخش ساخته شده:
en-: یعنی وارد کردن یا ایجاد کردن
courage: یعنی شجاعت
پس "encourage" یعنی: «ایجاد شجاعت در کسی»️
جمله : my parents always encourage me to follow my dreams
-
Frustrating : دلسرد کننده, کلافه کنندههم خوانواده های Frustrating
فعل (Verb) frustrate ناامید کردن، کلافه کردن، بیاثر کردن
اسم (Noun) frustration ناامیدی، عصبانیت، ناکامی
صفت (Adjective) frustrating اعصابخردکن، ناامیدکننده
صفت (Adjective) frustrated کلافه، ناامید (کسی که این احساسو داره)
جمله اول :
The long delays at the airport were incredibly frustrating for the passengersجمله دوم :
It is very frustrating when the wifi stop working -
Keen : مشتاق ، علاقه مندصفت (Adjective) keen مشتاق، تیز، شدید
قید (Adverb) keenly با اشتیاق / بهطور دقیق / با شدت
اسم (Noun) keenness اشتیاق، تیزی، دقت، علاقه زیاد
جمله اول : His keenness for science impressed
the teacher.جمله دوم : I am keen to learn English
-
Define : مشخص کردن ، تعیین کردن ، تعریف کردن ، معلوم کردن ، محدود کردنخانواده کلمه define
define فعل (verb) تعریف کردن، مشخص
definition اسم (noun) تعریف، معنای دقیق
definable صفت (adjective) قابل تعریف
جمله اول :Please define the term clearly
The definition of happiness varies for جمله دوم : everyone.
-
Be aware of : یعنی آگاه بودن از چیزی، یعنی چشم و گوش باز داشته باشی، بفهمی چه خبره دور و برت.خانواده :
aware صفت (adj) آگاه، مطلع
awareness اسم (noun) آگاهی، اطلاع
unaware صفت (adj) ناآگاه
جمله اول :You should be aware of the deadlines
جمله دوم :Many people are unaware of the new rules.
جمله سوم : Are you aware of the problem
-
Pour : ریختن ( معمولا ریختن مایع از ظرفی به ظرف دیگه )جمله اول : Can you pour me a glass of water, ؟؟please
جمله دوم : She poured the milk into the bowl
جمله سوم : He poured his heart out in the letter.
توی اون نامه دلشو حسابی خالی کرد.
(یعنی احساساتشو بیپرده گفت) -
fold
تا کردن، تا خوردن
جمع کردن (لباس، دست، بازو...)
بسته شدن (مثل در یا دستها)هم خوانواده های fold :
فعل (Verb) fold تا کردن / خم شدن / جمع کردن
اسم (Noun) fold تا، چین، خم
صفت (Adjective) folded تا شده، جمعشده
اسم مرکب folder پوشه (چیزی برای نگهداری کاغذهای تا شده)
فعل مرکب unfold باز کردن، گشوده شدن (داستان، نقشه...)
صفت foldable تا شدنی، قابلتا شدن