|
شعردانه
ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
هرچی تودلته بریز بیرون7
-
بابونــــه
منم از اینا :
Anzw 18 -
Blue28 اهم اهم قربوووونت برم
اتفاقا قمو قبل سمنان زدم
نمی دونم تا چه رتبه ای قم برداره ولی اگه قرار بر اومدنه که پیش تو اومدن بالاتره تو لیست انتخاب رشته‌م تا فرزام
-
من یاد گرفته‌ام زوال یک رؤیا درست از جایی شروع می‌شود که آدم‌ها به جای حرف‌زدن با دیگری، شروع به گفتگوهای درونی طولانی می‌کنند؛
آن سنگ خودخوری که در دلت نگه میداری، عاقبت سنگین می‌شود و تو را به قعر تاریک دریای تنهایی بازمی‌گرداند. -
S.daniyal hosseiny اشکال نداره
مسخره‌س ولی خب از ماهی خیلی می ترسم و ترسم مدلش جوریه که مامان میگه احتمالا قبلا یه اتفاقی افتاده که این شکلی ازشون می ترسی. درحالی که ترسیه که مثلا از اول نبوده (بچه بودم تنگو می ذاشتم جلوم دستمو می‌نداختم داخلش ماهیا رو دنبال می کردم
)
حتیییی من کلا چندبار بیشتر برام پیش نیومده که با خواب دیدن از خواب "بپرم" ولی اون ۵-۶ باری که شده، ۳-۴ بارش برای لحظه ای بود که تو خواب دیدم ماهی پرید روم و از اینکه این اتفاق تو واقعیت بیوفته هم خیلی می ترسم بعضا به این فکر می کنم اگه مثلا کنارم یه آکواریومی تنگی چیزی بشکنه یا یه جوری ماهی بیوفته زمین و در حال مردن باشه، احتمالا هیچ کمکی نتونم بهش کنم و برش دارم آخ آخ اون حرکتای قبل مردنشون، اون دهن دائما بازشون، اون چشمای مسخره‌شون خیلی بده -
شما از چه چیزی می‌ترسین که شاید ترس مرسومی نیست؟
S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
شما از چه چیزی می‌ترسین که شاید ترس مرسومی نیست؟
از گوی خیلی بزرگ آهنی
تا حالا از نزدیک اتفاق نیوافتاده
ولی از بچگی خیلی وقتا خوابشو می‌دیدم که می فته دنبالم و فرار میکنم ازش -
فرزام چه خبر داری از اتوبوس که تصادف کرده ؟
f.nalistnazanin.mirzai
اوضاع دانشگاه به شدت آشفته شده دانشجویان ناراحت عصبانی
خوابگاه سمنان بوده
دانشکده یه شهر نزدیک به سمنان
و تصادف رخ داده
راننده صلاحیت نداشته چندبار به دانشگاه گزارش دادند توجه نکرده و...
حیف که اتفاقی که نباید افتاد... -
این پست پاک شده!
-
jahad_121
این رو تقریبا همه دارن. پیش‌برنده نیست... به شخصه خیلی وقته به مغزم اجازه نمی‌دم از این کارا بکنه.S.daniyal hosseiny
دقیقا -
jahad_121 در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
S.daniyal hosseiny گاهی وقتا رخ داد ها ناگواری که احتمال شون خیلی کمه یا اگر هم بیفته راه چاره داره اما من تو ذهن جلو جلو بهشون فکر می کنم و تصور اینکه ممکنه رخ بدن رو توذهنم می سازم از شون می ترسم
یعنی از تصورات ساختگی ذهنم می ترسم
شاید تو عمل اصلا اتفاق نیفتد یا وجود پیدا نکرده باشند و...الان سر صبحی نمونه دقیق کم به ذهنم میاد
GAD
Infinitie. A اگر نتونم کنترل کنم اضطراب ناشی از این فکر ها رو دچار میشه فرد بهش
ولی من در حد که بعضی مواقع تصور می کنم هست و..
این طوری -
jahad_121 مرسی از لطفت واقعا خیلی کامل و جامع بود استفاده بردیم
من واقعا انگار یه موتور دیزلیم تو این شرایط یعنی کل کل این اتفاق برام توی مثلا ۱۰ ثانیه اتفاق میفته بعدش با یه سوال پرسیدن از مخاطب و صحبت کردن اون یه خرده زمان میخرم و بعدش دیگه عالی میشم
️
