-
گفتم ای دل، نَروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوینکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در بَرت ساز زند، رقص کند،
کافر و بی عار شوی؟نکند مست شوی؟
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی،
کَر شوی، شاعر و بیمار شوی؟نکُنَد دل نَکَنی،
دل بِکَنَد،
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری،
صبح که بیدار شوی؟؟!#مولانا
گفتم ای دل، نَروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوینکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در بَرت ساز زند، رقص کند،
کافر و بی عار شوی؟نکند مست شوی؟
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی،
کَر شوی، شاعر و بیمار شوی؟نکُنَد دل نَکَنی،
دل بِکَنَد،
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری،
صبح که بیدار شوی؟؟!#مولانا
من عاشق این شعرم. خیلی خوبه.
-
شاید بعضیا ندونن شعر هفتاد من، منظور شعریه که توش هفتاد بار کلمه ی من به کار رفته!
من خودم قبلا فکر می کردم هفتاد من یعنی خیلی پر مفهوم و از این جور چیزا:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
ولی خب اشتباه بود!
مثنوی هفتاد "من" مولوی
:
مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترینمَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن استمَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ایهیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکردای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قویمَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیستکیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیستراستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من -
بهار آمد
پريشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته
ماهي مرده بود اما
زمستان رفت ، برفش آب شد ، خورشيد بازآمد
كبوتر بچه ها را سوز سرما برده بود اما
بشويد خاك قاب پنجره باران پاييزي
به پشت شيشه در تنگي گلم پژمرده بود اما
هزاران نوشدارو ميرسيد از بهر سهرابم
به سهرابم هزاران ضرب چاقو خورده بود اما
خلاصه گشت ماه و مهر تا آن سال آخر شد
بهار آمد دوباره! باغ من افسرده بود اما...م.امید
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۳:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ata1214 بینظیر بود
-
خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۳:۴۰ آخرین ویرایش توسط shima31 انجام شده
@ata1214
صدای خودتونه؟
از کجا اومد؟!خودتون ساختین؟ -
@ata1214
بهره ها بردیم :)))) -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۳:۵۳ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شده
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
-
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۴:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany در
شعردانه
گفته است:
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
علی آقا باز اومدی ؟
شما که رفته بودی ؟ -
alisoltany در
شعردانه
گفته است:
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
علی آقا باز اومدی ؟
شما که رفته بودی ؟نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۴:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
alisoltany در
شعردانه
گفته است:
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
علی آقا باز اومدی ؟
شما که رفته بودی ؟من دائم میام و میرم این طبیعیه همه میدونن
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۴:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
alisoltany در
شعردانه
گفته است:
najafiali78 در
شعردانه
گفته است:
alisoltany در
شعردانه
گفته است:
@ata1214
«دل ما گرفته بود»ِ اولش خیلی قشنگ بودصدات خیلی حوزوی شده
علی آقا باز اومدی ؟
شما که رفته بودی ؟من دائم میام و میرم این طبیعیه همه میدونن
نه جوری رفتی که گفتم داره کتابت رو جر میده
-
عطا جان شعر میگه منم شعر بی چشم
نمیدونم چرا یاد شهریار افتادم ؟!
الان فقط دلم میخواد سرم رو بکوبم تو یه ستون که فقط گوشام قابل شناسایی باشه
#صعب_العلاج :// -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۴:۲۵ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شده
@ata1214
من اون پیام املت بعد استخرتو اخه یادمهalinajafi
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:اقا بریم تو دلی
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۵:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
#خیام -
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فااطمه
بســـــــــــــــــــــــــــــــیارعــــــــــــــــــــــــالی .....
احســــــــــــــــــــــــــــــنت
کاش ادامه داشت...
بااون کلمه "تموم شد " زدین توذوقمون -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد
نتوان سر سری از معنی پیچیده گذشت -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط jupiter انجام شده
به نظرم شما ک شعر های مورد علاقتون رو میزارید سعی کنید زیرش تفسیری ک خودتون ازش دارید هم بنویسید ک طبع شعریتونم قوی شه
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط یه زمانی آلایی انجام شده
لم أكُنْ يوماً ملِكاً
ولم أنحدر من سلالات الملوكْ
غير أن الإحساسَ بأنّكِ لي
يعطيني الشعورَ
بأنني أبسط سلطتي على القارات الخمسْ
وأسيطر على نزوات المطر، وعَرَبات الريح
وأمتلك آلافَ الفدادين فوق الشمسهیچ روزی خود را پادشاه جهان نشمردم
مگر آنکه احساس تملکت شعوری به من دهد
تا بر پنج قاره جهان فرمان دهم
بر ریزش باران ، بر ارابه های باد
بر فراز خورشیدوأحكم شعوباً .. لم يحكمها أحدٌ قبلي
وألعب بكواكب المجموعة الشمسيةكما يلعب طفلٌ بأصداف البحر
لم أكنْ يوماً مَلِكاً ولا أريدُ أن أكونه
غيرَ أن مُجرَّدَ إحساسي بأنّكِ تنامين في جوف يدي
كلؤلؤة كبيرة في جوف يدي يجعلني أتوهَّم
بأنّني قيصر من قياصرة روسيا أو أنّني كسرى أنو شروانْبه مردمی فرمان دهم که هرگز
پیش از من از کسی دستور نگرفته باشند
با ستاره های منظومه ی شمسی بازی کنم
بازی کودکی با صدف های دریایی
اما هیچگاه احساس پادشاهی نخواهم کرد
بدون اینکه حس که خوابیدنت بر دست هایم
مثل مرواریدی کف دستم باشد
که اجازه دهد خیال کنم پادشاه روسم
یا انوشیروانیکی ازاشعار نــــــــــــــــزارقبــــــــــانی
معنیشم گذاشتم که رز خانم
اعتراض نکنند@M-an -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کــسی را کــه برنــجاند تو را هرگز نمی بخشم
تــو با مــن آشتی کردی ولی من با خودم قهرم