-
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی ،بوالعجب کاری،پریشان عالمی -
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم... -
@negin7881
من همی دانم و آن ستّار من
جرم ها و زشتی کردار من -
hamed137999 ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟
-
این پست پاک شده!
-
(من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
شادی ات را با عذاب آلوده میسازم.) -
من کتابی دیدم،واژه هایش همه از جنس بلور
کاغذی دیدم از جنس بهار. -
تپیدی:شیره ی گل بگردش آمد
بیدار شدی:جهان راسر برداشت،جوی از جا جهید. -
Leily joon در مشاعره... گفته است:
تپیدی:شیره ی گل بگردش آمد
بیدار شدی:جهان راسر برداشت،جوی از جا جهید.در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست
-
هر چه اید به سرم باز بگویم گذرد. حیف این عمر که با میگذرد میگذرد
-
توسنی کردم نداستم همی--------از کشیدن تنگ تر گردد کمند
-
hamed137999 در مشاعره... گفته است:
توسنی کردم نداستم همی--------از کشیدن تنگ تر گردد کمند
دلم تنهاست ماتم دارم امشب . . . . .دلي سرشار از غم دارم امشب