-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۴:۵۰ آخرین ویرایش توسط مبیناااااا انجام شده
پاییزِ برگ ریز
مانند یک مسافر ِغمگین
از کوچه های ابریِ آذر
عبور کرد
و کوله بار ِ رنگیِ خود را
بر دوشِ خُشکِ درختان نهاد
پاییز برگریز
با گامهای ریز
از روی سنگفرشِ زردِ خیابان گذشت
با مهرِ مهربان وداع کرد
و دستِ آبیِ آبان را
با خود گرفت و بُرد
پاییز برگریز گذر کرد و بعد از آن
باران
در بُهت ِسردِ پنجره ها یخ زد
صحرا
در چشمِ سبزِ درختان
سپید شد !
پاییز رفته بود
وَ یلدا
با چشم هایی از بلور و بنفشه
می گریست !
دکتریدالله گودرزی
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۴:۵۳ آخرین ویرایش توسط مبیناااااا انجام شده
%(#ff5100)[پاییز که بیاید]
%(#ff5100)[خورشید که کم رنگ بتابد]
%(#ff5100)[ابرهای سیاه باز برانند]
%(#ff4400)[برگ ها که ببارند]
%(#ff4400)[جغدی که از ته دل،باز بخواند]
%(#ff4400)[فاخته ایی که آواره بگردد]
%(#ff4400)[زاغ ها که بیایند]
%(#ff4400)[دل که بی تاب بگردد]
%(#ff4400)[چه بخواهم چه نخواهم]
%(#ff4400)[دل من باز سرگشته و حیران شود]
%(#ff4400)[و در پی یار بگردد.در پی یار بگردد]
مریم صالحی -
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۷، ۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای اوار
از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من... -
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۳۹۷، ۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
-
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۳۹۷، ۸:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zedtwo در
شعردانه
گفته است:
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
عالیه !!!
-
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نفست از جای گرم بلند میشود
اه شب های سرد من ... -
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭِ ﺧﻮﺩ ،
ﯾﮏ ﺩﯾﻮﺍﺭِ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﺸﯿﺪ !
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﯽ !
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ؛
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... -
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۹:۳۰ آخرین ویرایش توسط Marzieh.m انجام شده
- کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچهای
نشست:
هنوز در سفرم
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من-مسافر قایق-هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم..
مرا سفر به کجا برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن، و پهن کردن یک فرش
و بیخیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
و در کدام بهار
درنگ خواهی کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
#سهراب سپهری
- کنار پنجره رفت
-
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون شمع درین انجمن از راستی خویش
غیر از سر انگشت ندامت نگزیدیم -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانیصد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانیگر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانیبازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانیای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانیهم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانیچند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانینور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانیهر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانیاز عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانیمولانا
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#07bd0d)[هر که در عاشقی قدم نزده است]
%(#07bd0d)[بر دل از خون دیده نم نزده است]%(#07bd0d)[او چه داند که چیست حالت عشق]
%(#07bd0d)[که بر او عشق، تیر غم نزده است]%(#0c800f)[خاقانی]
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#bd0707)[دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید]
%(#bd0707)[دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید]%(#bd0707)[ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح]
%(#bd0707)[نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید]%(#bd0707)[مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی]
%(#bd0707)[که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید]%(#bd0707)[بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را]
%(#bd0707)[نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید]%(#8c2323)[شیخ بهایی]
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با مناگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با منبیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص و دریا کردنش با منبه من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی مهیا کردنش با منبیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع ، منها کردنش با منچو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با منبه قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با مناگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آنانکه اسیر عقل و تمییز شدند،
در حسرتِ هستونیست ناچیز شدند؛رو با خبرا، تو آب انگور گُزین،
کان بیخبران به غوره مِیْویز شدند! -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکتبر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تستای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام استبزمیست که وامانده صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است