سلام سلام 😍
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام🤩
خلاصه سلام 🤭
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد ma.a 🌺 بود
خب سوال 🙃
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟😶
اینبار یه کم فرق میکنه 🙂
چه فرقی ؟؟ 🧐
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم 😁😋
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین 🤩
@دانش-آموزان-آلاء ♥️
@فارغ-التحصیلان-آلاء 💜
@ریاضیا 💙
@تجربیا 💚
@انسانیا 💛
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام دوستان وقت شما به خیر
برای اینکه یه کلاس خلاق و پویا باشه اساتیدتون چه کاری انجام میدن؟
یه کار خلاقانه که کلاس رو سرگرم کنه چه کاری هست به نظر شما ؟
سوال پرسیدن و بحث کردن و ... منظورم نیست
مثلا درس دادن از روی پاور
درس دادن از روی فیلم
مصاحبه کردن و مستند ساختن
بازی کردن سر کلاس
خلاصه کنم یه چیز خیلی خلاقانه واسه ارائه درس گردشگری اسلامی میخوام
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام و درود به همه 🌻❤
لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه
این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون
رو با هم به اشتراک بذاریم
و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم
و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی
پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید
و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین
دعوت میکنم از:
@soniaaa
Anzw 18
Gharibe Gomnam
@roghayeh-eftekhari
chichak am
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
m.hmt
@sania-Andiravan
z Gheibi
🌻🌻
و بقیه دوستان
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
توضیحات کامل درباره خوابگاه در این تاپیک !
.
42718713-37c0-4561-8704-99f1d29c2726-image.png
درود بر شما دوستان نازنین 🖐
امیداورم پاینده و تن درست باشید 🍃
در این تاپیک دعوت میکنم از دوستانی که در حال حاضر خوابگاهی هستند یا خوابگاهی بودند یا خوابگاهی خواهند شد ! تا اگر میشه این لطف بزرگ رو بکنن و تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک بزارن. 🏡
خودم خیلی دوست دارم بدونم چی باید ببریم چی نباید ببریم ! و یکی از دغدغه هام اینه که خوابگاه اتو داره یا نه 😂 ! و اینکه کلا اگه نکته ای میدونن بگن.
سپاس فراوان 🙏 💙 💐
پانوشت : اگه این تاپیک پین بشه یا چیزی که به بیشتر دیدنش کمک کنه خیلی عالی میشه .
@ناظم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@رتبه-های-انجمن-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
سلام خدمت همگی👋🏻
قبلا هم چندتا تاپیک مشابه داشتیم، ولی از اونجایی که خیلی قدیمی بودن، گفتم شاید بد نباشه یه تاپیک جدید در این باره بزنم
خب همونطور که از اسم تاپیک پیداست، اینجا قراره اخباری از تکنولوژی که بنظرمون جالب میان رو به اشتراک بذاریم
به دو دلیل این کار بنظرم جالبه:
۱- میتونیم از اخبار روز مطلع بشیم و به قولی به روز باشیم، رفته رفته به همین واسطه میتونیم اطلاعات خودمونو گسترش بدینم🤝
۲- ممکنه بعد از چند سال بیایم و مطالب قدیمی تاپیک رو بخونیم و از پیشرفت تکنولوژی و اینکه کدوم شایعه ها حقیقت داشته یا کدوم پیشبینی ها رخ داده لذت ببریم و حیرت کنیم
🛑تنها قانونی اینجا داریم اسپم ممنوعه
لطفا اگه چیزی براتون جالب هست یا لینک مقاله و کانال میخواین داخل تودلی نقل قول بزنید
ممنون و مچکر از همگی👍🏻
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
هفته های خوشحالی
-
سلام اول از همه از اسم قشنگ فروم تشکر میکنم. M.an مرسی رز عزیزم
هوممم من اولین باره وارد این تاپیک میشم و دقیقا نمیدونم باید از کدوم خوشحالی هایی ک داشتم باید تعریف کنم
خب برا همینم هر جی اومد تو ذهنم رو میگم
آشفته رفتم خونه داییم و یک راست رفتم سر کتابخونه دختر داییم خخخ
بعد دخترداییم خوشحال اومد گفت کتاب مغازه خودکشی رو بخون و کاملا فانتزی بودو منم عاشق این چیزای تخیلی ام بعدش هم باز ی کتاب بهم داد به اسم مردی به نام اوه
بعد رفتم تو پارکینگشون اسکیت بازی کردم و کلشون اومدن باند وصل کردن با صدای بلند اهنگ گذاشتیمو بالا پایین پریدم و یه جوری دور همی ما جوونا بود.
بعد تا حدودی حالم بهتر شدو برگشتم خونه.
روز اعلام نتایج سراسر استرس بودمو پشیمون بودمو نگران
وقتی نتایج اومد دیدم با یکی از نزدیکان افتادم و کلی با هم قراره با هم باشیم و کلی هم از دانشگاهم خوشحال شدم
و از جمله باحالی هاش اینه که کل دانشگاهو شهر رو میتونه بهم نشون بده و تنها نیستم
بعدشش از همه جالب تربودو گروه فامیلی رفت رو هوا
بعدشم داداشی بهم زنگ زد و تا فهمید خونه نیستم دیگه صداش کم شدو گفت کار دارم خدافظ
بعدش از پچ پچ افتاد تو خونه که بیاید اتنا رو سورپرایزش کنیم و هنوز نکردن ولی خب طبق گوش هام نزدیک...
بعد بعد یه سال دوری از دوست شفیق و صمیمیم فردا میخوام برم ببینمش
خب از همه قشنگ تر این بود که خانوادم تصمیم دارن یه سورپزایر حسابی برای دانشگاهم کنند و جوونای فامیلم دعوتن
خب یکی از خوشحالی های دیگم اینه ک نشستم باز شرلوکو دیدم تا موقغ دانشگاه دلم تنگ نشه
ولی خب حسابی اون روز خونه داییم حس خوشحالی داشتم تا نصف شب فیلم و کلیپ بامزه میدیدم با دختر داییم و کلی حالمو بهتر کرد یه عالمه فیلم و کلیپ بچه سگ گربه
خب خلاصه مرسی که منو دعوت کردید ایشالله همیشه دلتون شاد باشه
جالبه بدونید تو عکسی که رز جونم گذاشته از اون مکعب ها دارم الان دیدم کلی ذوق کردم ... مکعب آینه ای عکسرم سیو کردم عزیزم -
سلام گلا
امروزم خداروشکر همینکه اونایی که دوسشون دارم حالشون خوبه منم خوبم و خوشحال
چند جمله هرچند کوتاه از یک دوست خوب و مهربونِ انجمن که اسمشو نمیگم امروز حالمو خیلی خوب کرد
خوشحالی بعدیم اینه که الان کنار خانواده نشستم و دارم چایی میخورم
خوشحالی بعدیم اینه که مهدی رفته مشهد و گفتم برای منم دعا کنه البته بی معرفت هنوز جواب پی ویمو ندادهباهات کار دارممممم دکی -
روز سوم
خب همش دیر میشه بخاطر اینکه دیه گوشی ندارم و شبا مجبورم برم ب وطن:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: تقریبا 20 دقیه از اینجا تا اونجا راهه .. و صبا برمیگردنم خونه دیروز صب یادم نبود ازمون دارم و تا 10 صب خوابیدم چون شب قبلش مریض شدم بعدش بیدار شدم دیدم دیره صداشو در نیاوردم چون اگه اجیم میفهمید دعوام مکرد ساعت 2 بازم خابیدم فکک کنم نزدیکاری 5 بود شاید ساعتا اینور انور شه معمولا نگا ساعت نمکنم خیلی خوب بود تا میتونستم خابیدم ساعت 9 بود رفتم خونه مادر بزرگ بعدش هیتت شهرمون ک خلیییییییییییی دوسش دارم همبازی های بچه گیامو دونه دونه میدیمشون و تعجب مکردم چرا انقد هرکول شدن هم دخترا هم پسرا اونوقت من ریزه اصلاا انصاف نیس اونا حق منو خوردن شب وقت خواب چرت بود تا صب نتونستم بخوابم چون من از خونه مادربزرگم بدم میاد و انگار رو تیغ بودم خلاصه فقط اونجا ک رفتم هیتت و خیلی خوابیدم خوب بود بقیش مزخرف -
انگار دوباره روز دلخواه رسید
سلام دوستای خوب آلایی
امیدوارم حالتون خوب باشه و هر روز خوشحالی هاتون رو بیشتر و بیشتر کنید و بخندید
خب بازم تاپیک رو استارت میزنیم
دوستای خوبی که تو چالش بودن باز برامون بنویسن
و امروز دعوت می کنم از @m-bahrami1378 -
سلام به همه(روز اول)
ممنون از اینکه دعوتم کردین
با این دعوت چنان ذوقی زدم که زمان پیدا کردن قره قروتایی که مامانم توی هفتا سوراخ قایمشون میکنه نزده بودم
خب چی باید بگم الان؟
اها یادم اومد امروز با اجازتون هیچی نخوندم و میدونم که شرمنده ی خانوم دکترمون هم میشم romisa
امروز یه بازیگوشی های مخصوص خودمو داشتم یکیش این بود که فلفل قرمز دادم به داداشم بهش گفتم زیاد تیز نیست زیاد بریز تو غذات اونم یه عالمه ریخت و الان هنوزم که هنوزه داره سرفه میکنه و هرچی دمپایی تو خونه بوده به سمتم پرتاب شده
ویه چیز دیگه این بود که امروز جاتون خالی تو روستامون مسابقه ی دو بود 5 گروه بودن که به نفر اول هر گروه یک میلیون داده میشد البته درسته که من فقط تماشاچی بودم ولی یه نقش دیگم هم این بود که دوندگان محترم رو کمی مسخره بنمایم اخه یکی نیست به اینا بگه با وزن 200 کیلویی کی به تو اجازه ی شرکت تو مسابقه رو داده که الان توی جمعیت مثه ماست پهن زمین شی و بقیه ی دوندگان دو بامانع و خنده رو پشت سر بزارن
اینقدر ذوق زده بودم که نزاشتم یکم بیشتر از روزم بگذره و اتفاقای جالبتری بهم بیفته و ایتجا بگم
البته میدونم که دیگه تا اخر شب توی اتاقمم و کسی هم نمیبینم
زیرا داداشم با یه دمپایی اضافه پشت در اتاق داره سرفه میزنه و تهدید میکنه
اها یه اتفاق دیگه هم این بود که یدونه انار از درخت تو حیاطمون چیدم شاید با خودتونید بگید اخه این حرف الان چه ربطی داشت خب الان ربطشو بهتون میگم
ربطش اینه که مامانمم به داداشم که پشت در اتاق ایستاده بود اضافه شده و داره غرغر میکنه که چرا اون اناری رو چیدم که توی دید بوده والان جلوه ی حیاط با نبودن اون انار زشت شده
من الان به مامانم چی بگم؟؟ خب انار برا خوردنه دیگهخب من برم تازمانی که بابام به جمعیت پشت در اضافه نشده
-
فردارو می خوام خیلی توپ شروع کنم
یه جمله ای هست که می گه:اگر میخواهی مثل خورشید بدرخشی، اول باید مثل خورشید بسوزی
منم می خوام همین کارو بکنم.
راستی وقتی که حداقل دارین درس می خونین،یه قرآن کنارتون باشه.به امید موفقیت هر تکتکتون. -
سلاام-)
ممنون ا خانوم مدیر ک اینقد خوبن .
امم کلن امرو روز خنده داری بود نمیدونم چیاشو بگم اهان روز اول رو یادم رف.
امم امرو دلم برا باورن تنگ شده بود رفتم حیاط شبیه سازی کردمش :/شیر آبو باز کردم گرفتمش رو گل یاسمون شبنما روش خیلی بامزه میشن. یکمم ا آب ریخت روم یخ کردم:/ایشالا ک سرما میخورم دیگ ا این خل بازیا نمیکنم.
رفتم اتاق حدی اینقد چرت و پرت گفتیم و خندیدیم ک احساس کردم الاناس ک خفه شم برم اون دنیا:/کلن دست برا نمونده بود اینقد کوبیدمش اینور اونور.
امم آها امرو تونستم HP و Speedاژدهامو ارتقا بدم .خیلی قوی شد:/
امم باز امرو ی بچه خوشگل رو دیدم حیف ک دیر ب من رسید وگرنه ی لقمه چپش میکردم . ولی خو چیکار کنم ی بچه میاد خونمون باید دست سه نفر دیگ بگرده تا برسه ب من .تا بچه رو ا بابا بگیرم ی ساعت طول میکشه بعدش حدی ک اخرشم باید سرش دعوا کنیم .نمیزارن ادم فیض ببره ک.
امم ی تی شرتم بنفش خرریدم اینقد زیادن شدن ی کلیکسیونی شدن برا خودشون. یکی ا چیزایی ک خوشحالم میکنه تی شرت خریدنه .نمیدونم چرا....واقعن نمیدونم .تازه این یکی خیلی خاص تر بود با رگهای صورتم ست بود.خیلی باکلاس شده لامذهب:/
از همه مهم تر غذا خوردم.-___-
اهان داش یادم مییرف دوستم برام ی پیکسل خریده بود ...خیلی خوشحال شدم... ولی متن روش داغونم کرد...نگین هنو تو شوکم..
با تشکر ا خوانندگان عزیز^^ -
روز دوم
سلام
خداروشکر امروز روز خوبی رو داشتم
فقط اینکه صبح از خواب بیدار که شدم هوا ابری بود
ساعت حدودای 8 بود که داشتم زیست میخوندم بارون نم نم شروع شد
ولی هنوز چند دقیقه ای از بارون نگذشته بود که زلزله هم گرفت
وما همگی از قضای الهی که همان زلزله است به قدر الهی که باران است پناه بردیم
و چند لحظه پیش به خانوم دکتر گزارش دادم@romisa romisa
خداروشکر ازم راضی بود
والانم باید برم عربی بخونم
درکل روز خوبی بود
خدانگهدار -
سلام روز چهارم مال دیروزه
روز خوبیث بودد خودمو برای مبارزه با معلم ریاضیمم اماده میکردمم کل روزم صرف خوندن ریاضی شد اخرشممم با سر درد خوابیدم وو کارکاتور معلممو چسبوندم روی دیوار رو به رویمم همین ک میبینمششش یادم میفته باید تلاش کنم و بهترین باشم زیرشم نوشتم پیری میکشمت و چند تا شعر سرودم براش ک زشته اینجا بگم و کلیی دیروز اهنگ شاد باز کردمم و ب خودم امیدوارم دادم و اخرشمم پیروز میدان من شدم ببخشید دیه چرتو پرت شده -
روز سوم
امروز هم روز به نسبت خوبی بود اگه یه خورده کسالت رو نادیده بگیریم
و امروز چیزی که خیلی باعث خوشحالیم شد این بود که اتفاقی افتاد که باعث شد قدر خونوادمو بیشتر از روزای دیگه بدونم
و من خوشحالم از داشتن چنین خوانواده ای
همیشه شاد باشید -
روز اخر
فک کنم این روز اخر از دو سه ماه پیش مونده خب امروز رو روز خوبی دیدم گفتم بزار امروز بنویسم البته چون اخرین فرصته دو روزه مینویسم که بریدو راضی باشیدانصافا بعدا نیاید نگید طولانی شدامن کل اتفاقاتو مینویسم
همه چی از مدرسه شروع شد به طرز وحشتناک و عجیبی استرس نداشتم:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: والا سه شب بخاطر یه موضوع داشتم خود خوری میکردم ولی همینکه رفتم مدرسه همه چی ریست شد دوباره مسخره بازیا شروع شد
البته موضوع بخیرم گذشت و الانم تو شوکم که چیشد انتن(جاسوس)کلاس منو لو ندادولی بگذریم زنگ اول که گذشت زنگ دوم امتحان داشتیم که متاسفانه توی کلاس بهم خبر دادند و باز هم به طرز عجیبی استرس نداشتمبلاخره زودتر از همه هم تموم کردم رفتم بیرون و نیم ساعتی والیبال بازی کردیم
توی مدرسه ما زنگ اول زنگ صبحانس که فطیر و پنیر و چای میفروشن(الان یه عده دهه هفتادی میان میگن که ما بدبخت بودیم و فلان)زنگ تفریح دوم خیطب میفروشن(خیطب:یه نوع غذاس که لای خمیر سیبزمینی میزارن میپزن البته گوشت هم میزارن ولی مال ما فقط سیب زمینیه)بلاخره اونو خوردیم با جمعی از نزدیکان گفتیم بیاین امروز دو تا دوغ هم بخوریمدوغ رو که خوردیم اثراتش کم کم نمایان شد چشا داشت میرفت رو هم که زنگ خورد زنگ سوم رو با اثرات خفیف گزروندیم ولی زنگ اخر (زنگ انشا)منم انشا ننوشته بودم ولی بازم به طرز عجیبی استرس نداشتمکلا میگم من خیلی تو این موارد راحتمصندلیه من دورترین نقطه به معلمه و گوشه کلاسه با حالت نیمه دراز کش خوابیدم و سه نفرم کنارم خواب بودن(البته معلم نمیبینه چطوری نشستیم)یهو معلمه داد زد:عادلی امروز نظر نمیدیا راجب انشا
منم دیدم هیچی نفهمیدم از انشای طرف گفتم آقا ما از اونا نیستم که راجب انشای بقیه نظر بدیم(به سبک کتاب مردی به نام اوه)همونجوری مستحضریدتوی مدرسه حتی ترک دیوار هم خنده دارهکلاس نیز ترکید و معلم فهمید که ما از اوناش نیستیم و دوباره به خواب مشغول گشتیم(کلا تو خونه چیز باحالی رخ نمیده واس همین مدرسه رو میگم:این روز شنبه بود)
امروز که دیگه غوغا بود ما رو بخاطر کاری که بنده مرتکب شدم یه ماه از زنگ ورزش و فوتبال دستی(الان باز همون عده دهه هفتادی دوباره اعتراض میکنن)محروم کردن و منم همه روزه بخاطر این مورد عنایت و رحمت دوستان قرار میگیرمامروز گفتن بخاطر اینکه 4 تا توپ گم شده کل کلاس ها محرومنتوی صف کلاس ما داشتن بندری میزدنبلاخره زنگ اول شیمی داشتیم البته که شیمی چه عرض کنم بیشتر زنگ املاست معلم کتابو باز میکنه میخونه ما هم مینویسیم البته من بازم نمینویسمبلاخره زنگ اول با پرسیدن درصد های درخشان قلم چی به پایان رسیدزنگ دوم دینی داشتیمبازم همونجور که مستحضرید دینی برای اونایی که ردیف عقب و دور از معلم میشینن بهترین زنگ مدرسه اس ما هم اون عقب دوباره به تحلیل فیلم های جدید و اندکی خواب مشغول شدیمزنگ سوم دوباره همون بساط دیروز بر پا بود دوغ رو که وارد معده کردیم خمیازه ها شروع شدو دیگه اخرای کلاس سه نفری که کنار من بودن از شدت خستگی ناله میکردنتازه عجیب اینجاست سه نفری که کنار همیم و اصلا به درس کاری نداریم رتبه های یک تا سوم شهر رو تشکیل میدیمزنگ رو که زدن پران پران به پایین رفتیم و توی سایه نشسته و ادامه فیلم های جدید رو تحلیل کردیمزنگ اخر دیگه واویلا بود آمادگی دفاعی داشتیم با همون معلم دینی اونم انصافا کلشو منگ بودیماینم از امروز
باید یه تاپیک بزنم خاطرات مدرسه رو توش بنویسمندید پدید خودتونید وگرنه من که هر روز به همچین تاپیکایی دعوت میشم -
روز ۴ ام
امروز یه سری داروهای گیاهی به شدت تلخ رو خوردم. اینجوری که اول کلی نبات داخلش حل میکردم. بعدش بینیمو میگیرفتم که نفس نکشم. همه لیوانو یه دفعه میدادم بالا.بعدشم دوتا آب نبات مینداختم تو دهنم .خیلیییی تلخ بود
روز خوبی بود خداروشکر
هفته های خوشحالیه دیگه بخندین عههه
negaarin
گلنار
خیلی وقته رفتین.. -
سلام-)
روز دوم . میخواستم دیشب بنویسم نشد .
امم دیرو هم روز باحالی بود سر صبح رفتم حیاط بعد ی دفه ای گفتم اعع چطوری پسر چقد خوشتیپ شدی امرو .مامانم میگ کیو میگی "//گفتم این گل حسن یوسف دیگ.چن رو بود پژمرده شده بود امرو خیلی خوب شده.مامانم میگ حالا چرا اسمشو گذاشتی پسر .منم گفتم اول از همه اسمش پسرونس بعدشم هر جوری حساب کردم گلش از هیچ لحاظی شبیه دختر نبود دیگ.:/ ی ساعت داشتم گل رو نیگا میکردم و میگفتم نیگا اینجوری و میخندیدم خلاصه گل خوبیه ازش راضیم:///////چ گل مظلومیه .
امم اها سر صبح تلویزیون فیلم مورد علاقمو نشون داد خیلی خوشحال شدم .ندیدمش ولی حس خوبی بود.
امم رادیو امرو هم خیلی جالب بود مجری رادیو ی ساعت داشتن در مورد ی موضوع حرف میزدن و اطلاعات میدادن ک هند اینجوریه نمدونم کلی چیزای دیگ بعدش اخر صحبتاشون برداشتن گفتن حالا میتونین تماس بگیرین و بگین ک این اطلاعات درست بود یا ن://کم مونده بود گوشی رو بکوبم ب کلم خخ والا ا:/ بعدش یکم وایستادن هیشکی زنگ نزد خخخ اخرش یه نفر زنگ زد گفت درست بود:/منم گفتم ن پس اشتباه بود اخه این چ سوالیه ک میپرسین مگ میشه ادم ی ساعت توضیح بده بد بگه غلطه://///سر صبحی داستان داشتیما البته هنو صبح نشده بود.کلیم ب این داستان خندیدیم.
امم عصر هم خیلی خوب بود منو مامانو و حدی و ماشینو ا همه مهم تر .اره همون...موزیک^^
دیرو همش دمبال اهنگای شاد بودم دلم پوکید اینقد اهنگ شاد گوش نکردم://
اهنگ دل دیوونه احمد سعیدی هم ک دیگ جای خودش و خوندن حدیم ی طرف دیگ . احساس میکرد ا خواننده هم بهتر میخونه ولی نمیدونس صداش داره اذیت میکنه ما رو خخخخخ صداش جز اینکه ب اهنگ خطو خش بندازه چیزی نداشت همه اهنگا رو هم میخوند .اخرش مامانم گف من بخونم بهتر میخونم .ی ساعت داشتیم میخندیدیم خخ.
شب هم اتفاقات امرو رو مینویسم .~_~
و همچنان تشکر میکنم ا همه ی خوانندگان بهتر ا گل-)))) -
روز پنجمو شیشمو باهم مینویسمم
تقریبا روزای خوبیی بود یعنی همش تو مدرسه خلاصه میشهه شلوغیو شیطنتتو تیکه پروندن و اینا اما دیروز مجبورم بود از خواهر زادم نگه داری کنم باهم خونه تنهااا بودیمم خوابیده بوددیم دو تاا ی بیدار شدم من زودتر گفتم برم اتاقمو جمع کنمم پشت سرم اونم بیدار شد باهام امدد طبق معمول رفت سراغ کتاباو دفترام همشونو پخش پلا کرد منم براش اهنگ شاد باز کردم یکم قر داد و اینا منم مشغول جمع کردن کتابام شدم بعدشش امدم جارو برقی بکشم خاهر زادم رفت سمت گلدونایی اتاقمم منم بهش اخم کردم گفتم دست نزن امد رو ب روم وایساد شپلخ یکی خوابوند تو صورتمم خودم ی لحظهه هنگ کردمم منم خندم گرفته بود ب زور جلوو خندمو گرفتم بهش اخم کردمم خودش فهمید کار بدی کرده کلییییی خودشو لوس کرد تا بخشیدمشش واقعاا این دهه نودیا ما هشتادیا رو میزارن تو جیبشون لنتیااا خیلیییی شلوغنننننننننننن .. پاراساا 1سالو هشت ماهششه و فوق العاده شلوغ گودزیلایی برای خودش
-
روز :raised_hand_with_fingers_splayed_dark_skin_tone:
:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: امروز با یکی از گلای فروم درحد دوجمله حرف زدم، خیلی خوشحال شدم از برخوردش
یکی از زیباترین قسمتهای سریال واکینگ دد(6 از فصل 9 ) رو امروز دیدم. خیلی حس خوبی بهم داد
خانواده و سلامتی از بزرگترین نعمتهای خدان. خداروشکر .. برای همین خیلی خوشحالم مثه همیشه
رااااستی متن ماتان رو خوندم خیلی باحال بود خخ:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: (خدایا منو دوباره بخوابون خیلی فرق کرده دنیا (اصحاب کهف،شووووخی ))