-
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم..نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۵، ۸:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Phenomenon در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم.. -
سرکلاس عربی دوم برای تقلب برگه ریز میکریم جواب توش می نوشتیم جالب اینجا بود فردی که با مداد مینوشت مگفت غلط گیر تو بده خودکار منوشت پاکن میگرفت ازبحث کلاس سرصدا میشد معلم مگفت چه خبرتونه بعد مگفتیم غلط گیر یا پاکن می خواهیم
-
یک روز با بچه از طرف مدرسه رفته بودیم راهیان نور .....
سوله ی کناری بچه های اصفهان بودن ما هم تصمیم گرفتیم یک درگیری با بچه های اصفهان راه بندازیم ........
خلاصه منتظر موندیم تا بچه های اصفهان از بالای کوه (محل نمایش) برگشتن ما زود تر رسیده بودیم ...... بعد درگیری رو شروع کردیم 2 -3 نفر
شون رو زدیم و خیلی خوشحال بودیم که یک دفعه سرو کله ی سرهنگ مسئول بچه های اصفهان پیدا شد چنان زدمون که .............
تا یک ماه نمی تونستیم درست راه بریم !!! ((البته من زود تر فرار کردم و خوشبختانه آسیب زیادی ندیدم )) ...راستی داستان دروغ نبود من هم اون موقع کلاس 8 بودم ...........
-
یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸
هنوزم یادم میوفته خندم میگیرهنوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۵، ۹:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@پروفسور
این یکی از اون مورداس که واقعا ادم میسوزه -
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم..نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Phenomenon منم متوجه نشدم چی شد...
-
واااااااااای خعلییییییییییییی باحال بوود.......
-
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط Professor انجام شده
سلام
دوم دبیرستان بودیم با معلم ریاضیمون زیاد حال نمیکردیم ازش خوشمون نمیومد درسشم نمیخوندیم دبیر حواس پرتی هم بود . زیاد خوب هم نمیتونست ببینه . درسشم که هیشکی گوش نمیداد . هرچقد به مدیر اصرار کردیم که عوضش کنه قبول نمیکرد .
بچه های کلاس ماهم که زیاد سر به سرش میزاشتن
یه بار دیگه جدی جدی تصمیم گرفتیم یه کاری کنیم از دلش دربیاریم خخخ با بچه ها تو زنگ هماهنگ شدیم
یکی از بچه ها رفت اتاقی که یه بسته پونز اونجا بود اونو کش رفت اورد ما هم پونز ها رو برعکس گذاشتیم روی صندکی استاداقا جونم براتون بگه لحظه ی نشتنش روی پونز ها هنوز یادمه
وقتی نشت بیچاره سرخ سرخ شد
بعدش اصلا جرغت نکرد تو کلاسمون پاشو بزاره
از اون به بعد همه ی دبیرا قبل نشستن یه نگاه دقیقی به صندلیشون میکردن بعد میشستن
http://forum.alaatv.com/plugins/nodebb-plugin-emoji-apple/static/images/joy.png -
سلام
دوم دبیرستان بودیم با معلم ریاضیمون زیاد حال نمیکردیم ازش خوشمون نمیومد درسشم نمیخوندیم دبیر حواس پرتی هم بود . زیاد خوب هم نمیتونست ببینه . درسشم که هیشکی گوش نمیداد . هرچقد به مدیر اصرار کردیم که عوضش کنه قبول نمیکرد .
بچه های کلاس ماهم که زیاد سر به سرش میزاشتن
یه بار دیگه جدی جدی تصمیم گرفتیم یه کاری کنیم از دلش دربیاریم خخخ با بچه ها تو زنگ هماهنگ شدیم
یکی از بچه ها رفت اتاقی که یه بسته پونز اونجا بود اونو کش رفت اورد ما هم پونز ها رو برعکس گذاشتیم روی صندکی استاداقا جونم براتون بگه لحظه ی نشتنش روی پونز ها هنوز یادمه
وقتی نشت بیچاره سرخ سرخ شد
بعدش اصلا جرغت نکرد تو کلاسمون پاشو بزاره
از اون به بعد همه ی دبیرا قبل نشستن یه نگاه دقیقی به صندلیشون میکردن بعد میشستن
http://forum.alaatv.com/plugins/nodebb-plugin-emoji-apple/static/images/joy.pngنوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط عااطفه انجام شده@پروفسور
یا خداااااااا
خوبه اخراج نشدین
ما به معلم تو میگفتیم
فرداش اداره بودیم پرونده زیر بغل -
@پروفسور
یا خداااااااا
خوبه اخراج نشدین
ما به معلم تو میگفتیم
فرداش اداره بودیم پرونده زیر بغل -
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یا خاطره هام تموم شده یا یادم رفتن !!!
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یادمه یه سری معلم دینیمون یه فلشی به یکی از دوستام دادش که واسش اپ اندروید بریزه...رفیقمم اومد فلش رو داد به من واسش اپ اندروید بریزم...فلش رو بردم خونه..خیلی نو بودش...وصل کردم به پی سی ..یخورده سیستم باهاش ور رفت..یهو فلش نیم سوز شدش
منم ترسیدم بدجور...16 گیگ فلش...یکم با فلش ور رفتم که درست شدش..ولی نگو تو کامپیوتر من درس کار میکردش...فرداش دادم به رفیقم گفتم چیزی نداشتم بریزم...برد داد به یکی از دوستایه دیگم ! اونم فرداش اورد فلش رو با یه سی دی...برگشت گفتش که حال نداشتم تو فلش بریزم واست سی دیشو اوردمنگو فلش کلن تموم کرده بوده..اینم واسه اینکه سوختنش رو به گردن نگیره برگشت گفته که تو فلش نریختم سی دیشو برات اوردم ! خلاصه ای دیگ اش نخورده و فلش سوخته !
معلممون فهمیدا..ولی چیزی به رومون نیاورد ! -
یادمه یه سری معلم دینیمون یه فلشی به یکی از دوستام دادش که واسش اپ اندروید بریزه...رفیقمم اومد فلش رو داد به من واسش اپ اندروید بریزم...فلش رو بردم خونه..خیلی نو بودش...وصل کردم به پی سی ..یخورده سیستم باهاش ور رفت..یهو فلش نیم سوز شدش
منم ترسیدم بدجور...16 گیگ فلش...یکم با فلش ور رفتم که درست شدش..ولی نگو تو کامپیوتر من درس کار میکردش...فرداش دادم به رفیقم گفتم چیزی نداشتم بریزم...برد داد به یکی از دوستایه دیگم ! اونم فرداش اورد فلش رو با یه سی دی...برگشت گفتش که حال نداشتم تو فلش بریزم واست سی دیشو اوردمنگو فلش کلن تموم کرده بوده..اینم واسه اینکه سوختنش رو به گردن نگیره برگشت گفته که تو فلش نریختم سی دیشو برات اوردم ! خلاصه ای دیگ اش نخورده و فلش سوخته !
معلممون فهمیدا..ولی چیزی به رومون نیاورد !نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Phenomenon در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
نگو فلش کلن تموم کرده بوده
فلش تموم کرده بود
وااااای رضا ترکیدم -
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه خاطره میگم دیدم اینجا اثری ازش نیس
.....
مارو یه بار از طرف مدرسه بردن اردو شمال .....
پاییز بودش
رفتیم لب دریا ......مدیر گف کسی نباید بره تو اب ....
اما مگه میشه ادم اروم قرار داشته باشه ....
هیچی دیگه مام 5 6 نفر بودیم شلوووووووووغ ...
دستای همو گرفتیم کفشامون در اوردیم بدو بدو تا تو اب .....
هیچی دیگه یکم شلوارامون خیس شد دیگه گفتیم مهم نیس ما که خیس شدیم حداقل بزار یکم خوش بگذرونیم
هی این کار تکرار کردیم تا اخر کل لباسامون خیس شده بود ..شدیم موش اب کشیده .....اونم لباسای مدرسه ......
هیچی مدیر اومد ....عصبانی......سرزبون دارشونم فقط من بودم .....هرچی زبون ریختم که حالا عب نداره و یه بار اردو اصلن ...از نمره انضباط همه 2 نمره کم کرد از من 4 نمره .....
رفتیم چن تا بسته مشنبا فریزر خریدیم جورابامون انداختیم توش
مشنبا ها رو پاره کردیم مث جوراب کردیم پامون بعد از روش کفش پوشیدیم
اتوبوسم ماشین بابای دوستم بودش برا اینکه اونم عصبانی نشه ....
رفتیم از نونوایی مشنبای بزرگ گرفتیم تیکه کردیم انداختیم روی صندلی ماشین نشستیم روش ......تا قزوین .....لباس و بدنمون پر ررررررررررررررر از شن . ماسه
رسیدیم قزوین اخر سر راننده اتوبوس اومد سراغ ما دید تمام شن شده
یه دونه سطل اب و دسمال نفری داد بهمون کل اتوبوس شستیم تحویل دادیم بهش .....
اخ اخ داغون شدیم اما خیلی خوش گذشت -
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۹:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیم -
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیممارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
-
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط عااطفه انجام شدهDR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیم