-
-
درس کمال خود گیر, از ناله سر کشیدن
تا برنیایی از خویش, نتوان به خود رسیدنخوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع
ابروی نازگردد شاخ گل از خمیدنتا گوش میتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نمیفروشد سرمایهٔ شنیدناز تیغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گیرند چون ناخن از بریدنجز عجز سعی ناقص چیزی نمیبرد پیش
افتادن است چون اشک اطفال را دویدن....
(اگر زنده بود هرجای دنیا بود همین لحظه همه چی رها میکردم میرفتم ببینمش:/
کجا میشه این همه حسس های نزدیک پیدا کرد:درس کمال خودگیر....
کجا میشه این همه تفکر عمیق پیدا کرد:ابروی ناز گردد...
کجا میشه ایین همه ارایه ی پرمغر پیدا کرد: از تیغ مرگ عشاق رنگ بقا....
کجا میشه این همه رسایی مطلب توی کوتاهترین جملات یافت:نگاه اسلوبش کنید خودش دوتاس:افتادن است چون اشک اطفال را....) -
@لیلی79 ممنون گلی
-
به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
فرو رود به زمین هر که در هوای تو نیست
مگر تو خود به خموشی ثنای خودگویی
وگرنه هیچ زبان در خور ثنای تو نیست
شکوه بحر چه سازد به تنگنای حباب؟
سپهر بی سر و پا ظرف کبریای تو نیست
سپرد جا به تو هر کس ز بزم بیرون رفت
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست
مگر ز نعمت دیدار سیر چشم شود
وگرنه هر دو جهان در خور گدای تو نیست
مگر قبول تو آبی به روی کار آرد
وگرنه بندگی چون منی سزای تو نیست
بساز از دل سنگین خویش آینه ای
که هیچ آینه را طاقت لقای تو نیست
جواب آن غزل است این که گفت مرشد روم
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
صائب تبریزی