-
-
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر
پ.ن: -
درس کمال خود گیر, از ناله سر کشیدن
تا برنیایی از خویش, نتوان به خود رسیدنخوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع
ابروی نازگردد شاخ گل از خمیدنتا گوش میتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نمیفروشد سرمایهٔ شنیدناز تیغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گیرند چون ناخن از بریدنجز عجز سعی ناقص چیزی نمیبرد پیش
افتادن است چون اشک اطفال را دویدن....
(اگر زنده بود هرجای دنیا بود همین لحظه همه چی رها میکردم میرفتم ببینمش:/
کجا میشه این همه حسس های نزدیک پیدا کرد:درس کمال خودگیر....
کجا میشه این همه تفکر عمیق پیدا کرد:ابروی ناز گردد...
کجا میشه ایین همه ارایه ی پرمغر پیدا کرد: از تیغ مرگ عشاق رنگ بقا....
کجا میشه این همه رسایی مطلب توی کوتاهترین جملات یافت:نگاه اسلوبش کنید خودش دوتاس:افتادن است چون اشک اطفال را....) -
@لیلی79 ممنون گلی
-
گرفتهاست جــهان را غُبارِ بیدردے..!
کجا رویم از این عالَمِ خراب,
کــجا..؟؟#صائب
-
بد خواه کسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش،صد نرسدمن نیک تو خواهم و تو خواهی بد من
تو نیک نبینی و به من بد نرسد...!#خیام
-
بداندیش ِمردم به جز بد ندید
بیفتاد و عاجـزتـر از خود ندیدتو هرگز رسیدی به فریاد کس
که میخواهی امروز فریادرساگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد ، گـز انگور بار ...#سعدی
-
اجازه میدی که بگم حرف ترانه هام تویی ؟
دلیل زنده بودنم ٬ درد بهانه هام تویی ؟
اجازه میدی که شبا همش بیام تو خواب تو ؟
اون عکسی که با هم داریم جا بدمش تو قاب تو ؟
-
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرد تاوان از که جویددریغا نیست همدردی موافق
که بر بخت بدم خوش خوش بموید -
علی ای همای رحمت توچه آیتی خدا را؟
که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را -
با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
گر کشته شدی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خون بهای تو منم
-
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
سعدی -
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند -
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم -
خداحافظ ای ماه غفران و رحمت
خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها
خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه
خداحافظ ای بهترین ماه الله -
من سجده به خاک جمکران میخواهم
از یوسف گمگشته نشان میخواهم
فریاد و فغان، از غم تنها بودن
من مهدی صاحب الزمان میخواهم
اللهم عجل لولیک الفرج
-
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
سعدی جان -
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ -
به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
فرو رود به زمین هر که در هوای تو نیست
مگر تو خود به خموشی ثنای خودگویی
وگرنه هیچ زبان در خور ثنای تو نیست
شکوه بحر چه سازد به تنگنای حباب؟
سپهر بی سر و پا ظرف کبریای تو نیست
سپرد جا به تو هر کس ز بزم بیرون رفت
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست
مگر ز نعمت دیدار سیر چشم شود
وگرنه هر دو جهان در خور گدای تو نیست
مگر قبول تو آبی به روی کار آرد
وگرنه بندگی چون منی سزای تو نیست
بساز از دل سنگین خویش آینه ای
که هیچ آینه را طاقت لقای تو نیست
جواب آن غزل است این که گفت مرشد روم
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
صائب تبریزی
4072/9243