Your browser does not seem to support JavaScript. As a result, your viewing experience will be diminished, and you have been placed in read-only mode.
Please download a browser that supports JavaScript, or enable it if it's disabled (i.e. NoScript).
19735 از دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم که ان درد به صد هزار درمان ندهم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت sandiii
@Saahaar تا یار برفت صبر از من برمید وز هر مژه ام هزار خونابه چکید
@نازی-79 دلی دیرم چو مرغ پا شکسته چو کشتی بر لب دریا نشسته تو گویی طاهرا چون تار بنواز صدا چون میدهد تار گسسته
هر که گفتار نرم پيش آرد همه دل ها به قيد خويش آرد saraa.66
@Saahaar دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارا دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
saraa.66 از این پنج شین روی رغبت متاب شب و شاهد و شمع و شهد و شراب
sandiii بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
@نازی-79 تا نگاهی نکند سوی تو پنهان از من
در پی دیده چو دل، دوش کمین می کردم
sandiii ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
19735 تو مرا یاد کنی یا نکنی , باورت گر بشود یا نشود, حرفی نیست ... اما نفسم میگیرد ,درهوایی که نفس های تو نیست
@نازی-79 تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها من و چون غنچه از دست، تو پیراهن دریدنها
sandiii ادما باهمو تنهان هرکدوم ی جور معمان..
@Fre-que-nce نشود فاش کسی آنچه میان من و توست..
sandiii تا ت نباشی رازی نیست در میان
@Fre-que-nce نغز گفت آن بت ترسا بچه باده فروش شادی روی کسی خور که صفایی دارد
19735 درد بی عشقی زجانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
@نازی-79 من عاشقم و دلم بدو گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
sandiii همه کارم زخود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها