-
عاشقم..اهل همین کوچه ی بن بست کناری..
ک تو از پنجره اش پای ب قلب من دیوانه نهادی..
بنشستیم تو در قلب و من خسته ب چاهی...
تو کجا ؟کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟
من کجا؟ عشق کجا؟ طاقت اغاز کجا؟
گنه از کیست؟از ان پنجره ی باز؟از ان لحظه ی اغاز؟از ان چشم گنهکار؟
کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت همه ببر دوش بگیرم... -
من رویایی دارم ،
رویای آزادی
رویای یک رقصِ بی وقفه از شادی
من رویایی دارم ،
از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری
درد جهانی که از عشق تهی میشه
دردِ درختی که میخشکه از ریشه
درد زنِایی که محکوم آزارن
تعبیرِ این رویا درمون دردامه
درمون این دردا تعبیر رویامه
رویای من اینه دنیای بی کینه
دنیای بی کینه رویای من اینه
من رویایی دارم ، رویای رنگارنگ
رویای دنیایی سبزو بدون جنگ
من رویایی دارم که غیرممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که بمبو موشک نمیسازه
موشک روی خواب کودک نمیندازه
دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدمها به جرم پرسش نمی میرنمتن اهنگ شادمهر و ابی
-
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هرمرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری است که از بهت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه دست تبری داشته باشد سخت پیمبر شده باشی و ببینی ...
که فرزند تو دین دیگری داشته باشد!!
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی آنکه دری داشته باشد.
سردر گمی ام داد گره در گره اندوه ..
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد.. -
نشد بدم
دنیامو برا خنده هات
نشد بیای
فرش کنم کوچرو برات
نشد زمین برقصه با ساز ما
نشد نری نبری قلبمو همرات
تو میری ولی شعر میشی
تو کتابم
یه رویای محال
توی خوابم
من لای ابرا دنبالت میگردم
تا شاید یه روز یه جا با بارون بیای بازم
تو اگه بی من بهتری
ترجیح میدم بری
ولی قبل رفتنت
بیا دستمو بگیر
من قول میدم بهت
یه جا شاید بهشت
ما بازم باهمیم
: )) -
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزندعالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
سعدی -
بابا این شعرا چیه میگید بخدا ب جای این شعرا بحث درسی
-
همش که درس نمیشه
-
ولی شعر هم نمیشه
-
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
**هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان**
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
موسی و شبان_مولانا -
ﮔﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ،
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ؛
ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ،
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ:
ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ،
ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ!
ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺗﻮ " ﺧﺪﺍ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ...
ﻭ " ﺧﺪﺍ "
ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخر ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ...
#سهراب سپهری -
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست!
بوسه نمیخواهم،چیزی بگو ...
* احمد شاملو
-
گُل فرستادی مرا، ای خوشتر از گُل روی تو
گُل نباشد در لطافت، چون بهشتی خویِ تو
جز دلی رنجور و غیر از نیمه جانی دردمند
من چه دارم تا به جای گُل فرستم سوی تو؟