-
چندسالی هس
ن چند سال ن
اسفند سال سوم دبیرستانم
دیگه ب وجودت شک کردم
راستش دیگه باوری نداشتم...
همه بهم گفتن کفر نگو دختر
اون بزرگه...
میدونی من ابوالفضلم رو ازتو هم بیشتر دوس دارم
توک خدای منی و من نفسام رو از تو بیشتر دوس دارم..
میدونی من چقدر دوسش دارم
من واسه هیچ چیز التماس ب کسی نکردم حتی تو
اما واسه ابوالفضلم التماست کردم
اشک ریختم
ی سال نذاشتی دلخوش بمونیم
ولعنت ب امیدی ک ناامید شه
+،اجی نوشته مریض جسمی خاصی دارید بزنم آره دیگه
_اره آجی:-)
مگه توچندسال داری آجی
مگه چندسالته ک باید درد بکشی ابوالفضلم
آجی ب قربون تک تک نفسات
....
ببخش نباید تورو وارد زندگیم میکردم
نباید کاری میکردم دوسم داشته باشی درحالی ک خودم حتی ب نفس کشیدنم راضی نیستم
نباید میذاشتم...
فقط میدونم خیلی وقته نخندیدم واقعی
ببخش اگه کنارت ب تظاهر خندیدم
ببخش ک ب ظاهر نشون دادم سختم
اما درواقعیت خستم خیلی خسته
زندگی من:
ساعت7:15ابوالفضل رو محکم بغل کردن ورفتنش ب مدرسه
تو اتاق تا ظهر
12:35اومدن زندگیم ازمدرسه
رفتن تو اتاقی
اتاقی ک فقط ابوالفضل حق اومدن داخلش رو داره...
تو دلی
کاش میمیردم و نمیدیدم ابوالفضل من داره درد میکشه
تودلی نفس کشیدن برام سخته...
تودلی ب خدات بگو
هیچ وقت نمیبخشمت
و دیگه هیچ باوری ندارم ن ب خودت ن ب مهربونی هات...
خداحافظنوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
چندسالی هس
ن چند سال ن
اسفند سال سوم دبیرستانم
دیگه ب وجودت شک کردم
راستش دیگه باوری نداشتم...
همه بهم گفتن کفر نگو دختر
اون بزرگه...
میدونی من ابوالفضلم رو ازتو هم بیشتر دوس دارم
توک خدای منی و من نفسام رو از تو بیشتر دوس دارم..
میدونی من چقدر دوسش دارم
من واسه هیچ چیز التماس ب کسی نکردم حتی تو
اما واسه ابوالفضلم التماست کردم
اشک ریختم
ی سال نذاشتی دلخوش بمونیم
ولعنت ب امیدی ک ناامید شه
+،اجی نوشته مریض جسمی خاصی دارید بزنم آره دیگه
_اره آجی:-)
مگه توچندسال داری آجی
مگه چندسالته ک باید درد بکشی ابوالفضلم
آجی ب قربون تک تک نفسات
....
ببخش نباید تورو وارد زندگیم میکردم
نباید کاری میکردم دوسم داشته باشی درحالی ک خودم حتی ب نفس کشیدنم راضی نیستم
نباید میذاشتم...
فقط میدونم خیلی وقته نخندیدم واقعی
ببخش اگه کنارت ب تظاهر خندیدم
ببخش ک ب ظاهر نشون دادم سختم
اما درواقعیت خستم خیلی خسته
زندگی من:
ساعت7:15ابوالفضل رو محکم بغل کردن ورفتنش ب مدرسه
تو اتاق تا ظهر
12:35اومدن زندگیم ازمدرسه
رفتن تو اتاقی
اتاقی ک فقط ابوالفضل حق اومدن داخلش رو داره...
تو دلی
کاش میمیردم و نمیدیدم ابوالفضل من داره درد میکشه
تودلی نفس کشیدن برام سخته...
تودلی ب خدات بگو
هیچ وقت نمیبخشمت
و دیگه هیچ باوری ندارم ن ب خودت ن ب مهربونی هات...
خداحافظباور کن مریم هر چقد گلایه کنی بدتر میشع هر چقد اصرار کنی بدتر میشه
دیه گلایه نمیکنم
گلایع نکن انتظار نداشته باش
من دیگ میترسم چیزی بگم بقیه ادمای ک موندن هم ازم بگیرع همینی ک دارم مینویسم رو با ترس مینویسم چشم بد ترسیده.
گلایه نکن تاوانش خیلی سنگینه -
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@meliiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس
خداروشکر :)))
آخه گفتی ... اخ زندگی ... خسته
گفتم شاید ناراحتین
-
@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
چندسالی هس
ن چند سال ن
اسفند سال سوم دبیرستانم
دیگه ب وجودت شک کردم
راستش دیگه باوری نداشتم...
همه بهم گفتن کفر نگو دختر
اون بزرگه...
میدونی من ابوالفضلم رو ازتو هم بیشتر دوس دارم
توک خدای منی و من نفسام رو از تو بیشتر دوس دارم..
میدونی من چقدر دوسش دارم
من واسه هیچ چیز التماس ب کسی نکردم حتی تو
اما واسه ابوالفضلم التماست کردم
اشک ریختم
ی سال نذاشتی دلخوش بمونیم
ولعنت ب امیدی ک ناامید شه
+،اجی نوشته مریض جسمی خاصی دارید بزنم آره دیگه
_اره آجی:-)
مگه توچندسال داری آجی
مگه چندسالته ک باید درد بکشی ابوالفضلم
آجی ب قربون تک تک نفسات
....
ببخش نباید تورو وارد زندگیم میکردم
نباید کاری میکردم دوسم داشته باشی درحالی ک خودم حتی ب نفس کشیدنم راضی نیستم
نباید میذاشتم...
فقط میدونم خیلی وقته نخندیدم واقعی
ببخش اگه کنارت ب تظاهر خندیدم
ببخش ک ب ظاهر نشون دادم سختم
اما درواقعیت خستم خیلی خسته
زندگی من:
ساعت7:15ابوالفضل رو محکم بغل کردن ورفتنش ب مدرسه
تو اتاق تا ظهر
12:35اومدن زندگیم ازمدرسه
رفتن تو اتاقی
اتاقی ک فقط ابوالفضل حق اومدن داخلش رو داره...
تو دلی
کاش میمیردم و نمیدیدم ابوالفضل من داره درد میکشه
تودلی نفس کشیدن برام سخته...
تودلی ب خدات بگو
هیچ وقت نمیبخشمت
و دیگه هیچ باوری ندارم ن ب خودت ن ب مهربونی هات...
خداحافظباور کن مریم هر چقد گلایه کنی بدتر میشع هر چقد اصرار کنی بدتر میشه
دیه گلایه نمیکنم
گلایع نکن انتظار نداشته باش
من دیگ میترسم چیزی بگم بقیه ادمای ک موندن هم ازم بگیرع همینی ک دارم مینویسم رو با ترس مینویسم چشم بد ترسیده.
گلایه نکن تاوانش خیلی سنگینهنوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شدهققنوس سخته
چهارساله اشک میریزم
حتی نگام نمی کنه
بدترین قسمت زندگیم اینجاس
من نفسام بنده ب نفساش
نمیتونم ببینم
معده ش درد داره چون کبدش بزرگ شده
چرا کبدش بزرگ شده
چون قلبش مشکل داره
فاطمه فقط14سالشه
لعنت ب من و زندگیم -
ققنوس سخته
چهارساله اشک میریزم
حتی نگام نمی کنه
بدترین قسمت زندگیم اینجاس
من نفسام بنده ب نفساش
نمیتونم ببینم
معده ش درد داره چون کبدش بزرگ شده
چرا کبدش بزرگ شده
چون قلبش مشکل داره
فاطمه فقط14سالشه
لعنت ب من و زندگیمنوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس سخته
چهارساله اشک میریزم
حتی نگام نمی کنه
بدترین قسمت زندگیم اینجاس
من نفسام بنده ب نفساش
نمیتونم ببینم
معده ش درد داره چون کبدش بزرگ شده
چرا مبدش بزرگ شده
چون قلبش مشکل داره
فاطمه فقط14سالشه
لعنت ب من و زندگیمنمیدونم چی بگم.
ولی فقط گلایع نکن هر چی گلایه کنی بدترهعجیب درک میکنم ولی چ فایدع دارع
میدونم حست چیه ولی کازی نمیشع کرد بازم هر چی بشه برمیگردیم پیش خودش هر چی بشه -
@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس سخته
چهارساله اشک میریزم
حتی نگام نمی کنه
بدترین قسمت زندگیم اینجاس
من نفسام بنده ب نفساش
نمیتونم ببینم
معده ش درد داره چون کبدش بزرگ شده
چرا مبدش بزرگ شده
چون قلبش مشکل داره
فاطمه فقط14سالشه
لعنت ب من و زندگیمنمیدونم چی بگم.
ولی فقط گلایع نکن هر چی گلایه کنی بدترهعجیب درک میکنم ولی چ فایدع دارع
میدونم حست چیه ولی کازی نمیشع کرد بازم هر چی بشه برمیگردیم پیش خودش هر چی بشهنوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهققنوس:-)
-
ققنوس:-)
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس:-)
با تموم وجودم دلخور بودم ولی بازم برگشتم پیش خودش کسی ک صداش میزدم ت سینه قبرستون باز خود خدا بود ما همیشه نیاز داریم بهش هر کاریم بکنیم
ولی فقط بت میگم گلایه نکن هیچی نگو بدتر میشه -
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ی روزی شکایت خودت رو از خودت میکنم
بابت روزایی ک باید جونی میکردم مث همسن هام
و تو بیمارستان اشک ریختم
بابت دردای ابوالفضلم
بابت نوجوانی ها ابوالفضلم ک شد درد
و دکتر
بیمارستان
بذار همه بگن کفر...
اما نمی گذرم.... -
@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس:-)
با تموم وجودم دلخور بودم ولی بازم برگشتم پیش خودش کسی ک صداش میزدم ت سینه قبرستون باز خود خدا بود ما همیشه نیاز داریم بهش هر کاریم بکنیم
ولی فقط بت میگم گلایه نکن هیچی نگو بدتر میشهنوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهققنوس اره دیگه کاری بهش ندارم
ن گلایه میکنم
ن شکایتی:-) -
ققنوس اره دیگه کاری بهش ندارم
ن گلایه میکنم
ن شکایتی:-)نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@MaryaM-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس اره دیگه کاری بهش ندارم
ن گلایه میکنم
ن شکایتی:-) -
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر می دانستم که آخرین باری است که تو را می بینم ، به تو می گفتم که دوستت دارم و مانند احمق ها
فرض نمی کردم که تو همین الانش هم این را می دانی و نیازی به گفتنش نیست -
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۴۰ آخرین ویرایش توسط اکالیپتوس انجام شده
دلم گرفت
زیادی شبه -
-
-
سلامتی رفیقایی که روز قیامت فقط زمین از دستشون شاکیه !
اونم به خاطر سنگینیه مرام شون . . .
-
سم ریختم ی لانه مورچه کلهم ب فنا رفت:/نمیدونم چند میلیون جمعیت داشت:/ ولی حس هیتلر دارم الان :|
-
سم ریختم ی لانه مورچه کلهم ب فنا رفت:/نمیدونم چند میلیون جمعیت داشت:/ ولی حس هیتلر دارم الان :|
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ali_soltany
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۲۰:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده