کافــه میـــم♡
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آشنا میشوی و عادت میکنی؛
تغییر میکنند و غریبه میشوند.
تغییر میکنی و دیگر نه آشنا میشوی
و نه عادت میکنی؛
با تمام جهان غریبه میشوی. -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۴:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مردم وقتی که شما تنهایید بهتون اهمیت نمیدن،
اونا فقط وقتی اهمیت میدن که خودشون تنهان -
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۹:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- من فقط مهربانی که میکنم، حس میکنم بیهوده نزیستهام. من فقط لبخند که به لبی مینشانم، ویرانهای را که آباد میکنم، دستی را که میگیرم، قلبی را که لمس میکنم...
من آدمِ به سختی رسیدن و جا زدن نیستم، آدمِ ساختنم، آدمِ نگران نباش باهم درستش میکنیم، آدمِ پا به پای هم دویدن و باهم رسیدن، آدمِ توقع نداشتن!
من عمیقترین لذتها را وقتهایی تجربه کردهام که مهربان بودهام و بانیِ حال خوبی شدهام و میدانم که آدمها گاهی مهربانند فقط به این دلیل که نیاز دارند مهربان باشند و مهربان بودن قبل از هر چیزی، حال خودشان را بهتر میکند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
- من فقط مهربانی که میکنم، حس میکنم بیهوده نزیستهام. من فقط لبخند که به لبی مینشانم، ویرانهای را که آباد میکنم، دستی را که میگیرم، قلبی را که لمس میکنم...
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۴:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قبل از اینکه حرف بزنی مطمئن شو که زبونت درست به مغزت وصل شده باشه .
-
نوشتهشده در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۵:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خانهات سرد است؟
خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم.
ستارهی کوچکی در کلمهای بگذار و به آسمانم روانه کن، بسیار تاریکم.- منوچهر آتشی
-
نوشتهشده در ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتـــم این آغـــاز پایــان ندارد
عشق اگر عشق است آسـان ندارد
گفتی از پاییــز باید ســفر کـــرد
گرچــه گل، تاب طوفــان نــدارد
آنچه لیــلا شد در چشم مجنــون
همنشینـــی جز بـــاران نــدارد... -
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۷:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سخته نه؟
همونایی که قول دادن تو سخت ترین لحظه ها کنارت باشن، همونا سخت ترین لحظه ها رو برات رقم میزنن. -
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بعضی موقعها، خودمون دوست نداریم حالمون خوب شه؛ چون «درد»، آخرین حلقهی اتصالمون به چیزیه که از دست دادیم..
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینم
ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُل
بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم
جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی
که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق میبینم
اگر بر جایِ من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینم
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا میکند در سر خیالِ خوابِ دوشینم
شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین
اگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینم
حدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد، که حافظ داد تلقینم
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۴:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- جایی دورتر از خودم ایستاده ام...
به تماشای کسی که جای من زندگی میکند، چه بی رحمانه تنهاست...
و چه به ناچار قوی...
- جایی دورتر از خودم ایستاده ام...
-
نوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۸:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با سنگدلان یار مشو، میشکنندت...
- فریدون مشیری
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- گفت: دنبال بهانهای که گریه کنی!
- گفتم: آره، چون دنیا کلا گریه داره...
نیست؟!
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نهایت انــدوه؟!
حسی نداشتن به چیزهایی که قبلاً
به شوقت میآوردند... -
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بعضی روزها انسان فقط خسته است
نه تنهاست،
نه غمگین،
و نه عاشق،
فقط خسته است...- ایلهان برک
-
نوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شازده کوچولو پرسید :
غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت : بری و کسی متوجه نشه
-
نوشتهشده در ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۸:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از جهان به تو دل بستهام
که جان منی️
#شهریار
.
@دختر-بهار️
-
نوشتهشده در ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک زندگیِ بدون علت را در نظر بگیر،
تکرار هر روز یک مسیر
لبخندهای بی دلیل
همهشان زجرآور است
انگار که گم شدهای در دنیایی که خودت هم نمیدانی کجاست!
وطن توست؟ یا خطهای غریب که تو را در غریبی خود هر روز میبلعد...مهشید تمسکی
-
بدوم، خسته شوم، مست شوم از شادی...
جیغ و لبخند،
وَ فریاد بلند...
سر بگیرم بالا
وَ بگویم: دنیا!! آی، ای آدمها!!
من گذشتم ز شب و غصه و اندوهِ عظیم!
من دوام آوردم...
زنده از رنج برون جَستم و حالم خوب است...نرگس صرافیان طوفان...