گزارش مطالعه دانشجویی![🤓 🤓](https://forum.alaatv.com/assets/plugins/nodebb-plugin-emoji/emoji/emoji-one/1f913.png?v=e8be0c4934a)
-
سلااااام
روز پنجم کارآموزی جراحی عمومی ترم سه/:
امروز رفتیم بیمارستان سوار آسانسور که شدیم دیدیم یکی از دانشجوهای ترم ۷ هم اومد
فکر کردم شاید کارورزی داره این بیمارستان
بعد رفتیم تو بخش دیدیم با ما اومدبعد از سلام و احوالپرسی متوجه شدیم که استاد امروز نمیاد و همین دانشجوی ترم ۷ بعنوان استاد امروز تو بخش هستن/:
و مایی که از شدت یه سری بی برنامگی ها داشت دود از سرمون بلند میشد
️
خلاصه که شروع کرد به توضیح دادن درباره یه سری بیماری های روتین بخش و ناگهان دیدیم یه خانمی از پشت سر وارد صحنه شد و گفت خانم دکتر به من زنگ زدن که امروز به جای استادتون بیام اینجا
حالا دوتایی با هم میخواستن به ما درس بدن و بخش رو بچرخونن
دیگه داشتم سر به بیابون میذاشتم از دستشونحالا بمااااند...
رفتیم به شرح حال گیری و فرآیند و تشخیص پرستاری نوشتن
بچه هاااا یه نکته ای که خیلی خیلی مهمه تو شرح حال گیری اینه که با روی باز بری سراغ بیمار و اصلا خجالت نکشی و خیلی راحت و خودمونی باهاش حرف بزنی تا راه بیاد باهات و همکاری کنه تو جواب دادن بهتون
و من خیلی میدوستم این شرح حال گیری رو به جهت اینکه یه ارتباط متعادل و دوستانه ای با بیمار میگیری و یه جورایی ترست از فضا میریزه
البته در این بین مریضایی هم هستن که همکاری نمیکنن، حالا یا خیلی خسته اند یا دیگه حوصله ندارن هی حرفای تکراری بزنن، یا به هرحال مریضن و روحیه خوبی ندارن برای صحبت کردن، یا مسن هستن و گوش هاشون نمیشنوه
️
خلاصه که شرح حال گیری و نوشتن فرآیند پرستاری رو کامل برامون توضیح دادن و از هر بیماری که شرح حال میگرفتیم درباره بیماریش هم یکی از بچه ها کنفرانس میداد و استاد توضیحات تکمیلی رو میگفت ... واقعا این case metod بودن آموزش خیلیییی خوبه.. قشنگ تو ذهنت میمونه که از فلان مریض چی پرسیدی چی جواب داد چی یاد گرفتی و کلا بیماریش تو ذهنت میمونه
بعد از اون استاد رفت و ما موندیم و همون دانشجوی ترم ۷/:
یکم رفع اشکال کردیم و بعدش رفتیم داروهای ساعت ۱۲ رو بدیم
همش هم کفلین بودما قبلا کفلین رو میریختیم تو میکروست و وصل بیمار میکردیم ولی ایندفعه بهمون گفتن IV مستقیم بزنید
ینی مستقیم بزنیم تو رگ از طریق آنژیوکت
و بعدش دیدیم که کفلین ها رو به جای اینکه با ۵ سی سی(یک آب مقطر) رقیق کنن، با ۱۰ سی سی رقیق کردن و چون رقیق تر شده مشکلی نداره آی وی مستقیم هم زده بشه
البته این برای همه داروها نیستااا... روی دارو طریقه مصرفش رو نوشته که آی وی یا آی ام یا فلان...
به هر حال رفتم بالا سر مریض دیدم تازه از اتاق عمل اومده و اون حالت بیهوشی رو داره هنوز
اول صداش کردم و بهش گفتم میخوام دارو بزنم بهت بعدش کارم رو شروع کردم
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدمدیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستم
بعد برگشتم گفتم چرا اینطوری شد؟
گفت به خاطر اینکه ۱- سرنگ رو کامل تو آنژیوکت فیکس نکردی ۲- سرت رو کامل گرفتی روی آنژیوکت خب معلومه اگه بریزه میریزه تو چشمت و صورتت ۳- عیبی نداره منم زیاد این اتفاق میفتاد واسم.. یه بار تو چشمم یه بار تو بینیم تو دهنم.. حالا راه میفتی عیبی نداره
این مورد ۳ رو که گفت واقعا خیالم راحت شد و آروم تر شدم/: حالا اگر اون استاد دیگه بود میگفت شما ترم ۳ هستین هنوز بلد نیستید یه آی وی مستقیم بزنید/: و سر زنش میکرد
این ترم بالایی ها درسته کل کل زیاد میکنیم باهاشون ولی خب بعضیاشونم واقعا خوبن و انگیزه میدن به آدم
نمونه اش همین که اومده بود بخش باهامون، خیلی هوامون رو داشت و کمک میکرد بهمون و هر سوالی هم که داشتیم کامل جواب میداد و اگرم بلد نبود میگفت بلد نیستم میرفت میپرسید و تحقیق میکرد بعد میومد بهمون میگفت
خلاصه که این روز از کارآموزی هم تموم شد -
سلااااام
روز پنجم کارآموزی جراحی عمومی ترم سه/:
امروز رفتیم بیمارستان سوار آسانسور که شدیم دیدیم یکی از دانشجوهای ترم ۷ هم اومد
فکر کردم شاید کارورزی داره این بیمارستان
بعد رفتیم تو بخش دیدیم با ما اومدبعد از سلام و احوالپرسی متوجه شدیم که استاد امروز نمیاد و همین دانشجوی ترم ۷ بعنوان استاد امروز تو بخش هستن/:
و مایی که از شدت یه سری بی برنامگی ها داشت دود از سرمون بلند میشد
️
خلاصه که شروع کرد به توضیح دادن درباره یه سری بیماری های روتین بخش و ناگهان دیدیم یه خانمی از پشت سر وارد صحنه شد و گفت خانم دکتر به من زنگ زدن که امروز به جای استادتون بیام اینجا
حالا دوتایی با هم میخواستن به ما درس بدن و بخش رو بچرخونن
دیگه داشتم سر به بیابون میذاشتم از دستشونحالا بمااااند...
رفتیم به شرح حال گیری و فرآیند و تشخیص پرستاری نوشتن
بچه هاااا یه نکته ای که خیلی خیلی مهمه تو شرح حال گیری اینه که با روی باز بری سراغ بیمار و اصلا خجالت نکشی و خیلی راحت و خودمونی باهاش حرف بزنی تا راه بیاد باهات و همکاری کنه تو جواب دادن بهتون
و من خیلی میدوستم این شرح حال گیری رو به جهت اینکه یه ارتباط متعادل و دوستانه ای با بیمار میگیری و یه جورایی ترست از فضا میریزه
البته در این بین مریضایی هم هستن که همکاری نمیکنن، حالا یا خیلی خسته اند یا دیگه حوصله ندارن هی حرفای تکراری بزنن، یا به هرحال مریضن و روحیه خوبی ندارن برای صحبت کردن، یا مسن هستن و گوش هاشون نمیشنوه
️
خلاصه که شرح حال گیری و نوشتن فرآیند پرستاری رو کامل برامون توضیح دادن و از هر بیماری که شرح حال میگرفتیم درباره بیماریش هم یکی از بچه ها کنفرانس میداد و استاد توضیحات تکمیلی رو میگفت ... واقعا این case metod بودن آموزش خیلیییی خوبه.. قشنگ تو ذهنت میمونه که از فلان مریض چی پرسیدی چی جواب داد چی یاد گرفتی و کلا بیماریش تو ذهنت میمونه
بعد از اون استاد رفت و ما موندیم و همون دانشجوی ترم ۷/:
یکم رفع اشکال کردیم و بعدش رفتیم داروهای ساعت ۱۲ رو بدیم
همش هم کفلین بودما قبلا کفلین رو میریختیم تو میکروست و وصل بیمار میکردیم ولی ایندفعه بهمون گفتن IV مستقیم بزنید
ینی مستقیم بزنیم تو رگ از طریق آنژیوکت
و بعدش دیدیم که کفلین ها رو به جای اینکه با ۵ سی سی(یک آب مقطر) رقیق کنن، با ۱۰ سی سی رقیق کردن و چون رقیق تر شده مشکلی نداره آی وی مستقیم هم زده بشه
البته این برای همه داروها نیستااا... روی دارو طریقه مصرفش رو نوشته که آی وی یا آی ام یا فلان...
به هر حال رفتم بالا سر مریض دیدم تازه از اتاق عمل اومده و اون حالت بیهوشی رو داره هنوز
اول صداش کردم و بهش گفتم میخوام دارو بزنم بهت بعدش کارم رو شروع کردم
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدمدیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستم
بعد برگشتم گفتم چرا اینطوری شد؟
گفت به خاطر اینکه ۱- سرنگ رو کامل تو آنژیوکت فیکس نکردی ۲- سرت رو کامل گرفتی روی آنژیوکت خب معلومه اگه بریزه میریزه تو چشمت و صورتت ۳- عیبی نداره منم زیاد این اتفاق میفتاد واسم.. یه بار تو چشمم یه بار تو بینیم تو دهنم.. حالا راه میفتی عیبی نداره
این مورد ۳ رو که گفت واقعا خیالم راحت شد و آروم تر شدم/: حالا اگر اون استاد دیگه بود میگفت شما ترم ۳ هستین هنوز بلد نیستید یه آی وی مستقیم بزنید/: و سر زنش میکرد
این ترم بالایی ها درسته کل کل زیاد میکنیم باهاشون ولی خب بعضیاشونم واقعا خوبن و انگیزه میدن به آدم
نمونه اش همین که اومده بود بخش باهامون، خیلی هوامون رو داشت و کمک میکرد بهمون و هر سوالی هم که داشتیم کامل جواب میداد و اگرم بلد نبود میگفت بلد نیستم میرفت میپرسید و تحقیق میکرد بعد میومد بهمون میگفت
خلاصه که این روز از کارآموزی هم تموم شدmaryam111
واااو چقد با جزئیات و کامل تعریف میکنین
من هر بار گزارش هاتون میخونم حس میکنم خودم اونجا بودم و تصویرش تو ذهنم حک میشه
ان شاءالله همیشه موفق باشی 🥰 -
maryam111
واااو چقد با جزئیات و کامل تعریف میکنین
من هر بار گزارش هاتون میخونم حس میکنم خودم اونجا بودم و تصویرش تو ذهنم حک میشه
ان شاءالله همیشه موفق باشی 🥰bahar mohammadi 0 سلام عزیزم
ممنونم از بازخوردت
خیلی خوشحالم از اینکه خوشت اومده
اگه پیشنهادی هم داشتی حتما بهم بگو -
دوباره من اومدم سلام
الان که اومدم این تاپیک دیدم که آخرین بار ۸ روز پیش گزارش دادم...! و دیگه اینجا نبودم ینی اینجا بودم ولی اینجا نبودم
اصلا دلیل اینکه اینجا نبودم این بود که اینجا بودم
همونطور که دربرنامه هم مستحضر هستید یه چند روزی کلا پلنر خالیه و خب گفتم که همش اینجا بودم .. برنامه ای که امروز انجام دادم هم علامت نزدم اینجا یادم رفت
به هرحال امروز درس خوندم
اپیدمیولوژی : درباره انواع بیماری های واگیر و غیر واگیر
راستش من خیلی دوست دارم همشو بخونیم ولی خب ما فقط ۱ واحد اپیدمی داریم و استاد طبعا بخش زیادیش رو حذف میکنه .. استاد میگه فقط ۲ واحد کامل برای بیماری های غیرواگیر مطلب هست که بخوایم بگیم اما خب طبق این برنامه نمیشه
روانشناسی : مبحث احساس و ادراک چند روز پیش گفتم خوندم (همونی که فیزیولوژیا رو ریخته بودن تو روانشناسیا) امروز خلاصه اونو نوشتم
مفاهیم پایه : امروز جلسه ۵ رو خوندم درباره استرس بود و مبحث جالبی به نظر میرسید حالا فردا قسمت دومش رو بخونم میام یه سامری ازش میگم.. خلاصه این جلسه رو هم نوشتم .. این یه بخشی از اون خلاصه است
..................
بچه ها یه چیزایی یادگرفتم میخوام بهتون بگم
اول درباره درس خوندن بگم که خلاصه نویسی خیلی موثره هم باعث میشه وقتی داری میخونی مطلب رو بهتر درک کنی هم اینکه شب امتحان یه نیمچه منبعی تو دستته که کمکت میکنه واسه مرور و نمره بالا گرفتن
اما فارغ از درس! اینجا گفتم که اسپم نشه
https://forum.alaatv.com/post/1955534
خب خیلی حرف زدم دیگه به اندازه ۸ روز نبودنم اینجا نوشتم
روز و روزگار خوش
یا حق -
@f-seif-0 مرسی لطف داری
-
سلام خدا قوت
از فردا انشاالله منم گزارش مطالعه میدم ترم داره تموم میشه و امتحانا نزدیکن باید پر قدرت شروع کرد دیگه -
سلام خدا قوت
از فردا انشاالله منم گزارش مطالعه میدم ترم داره تموم میشه و امتحانا نزدیکن باید پر قدرت شروع کرد دیگه -
این دقیقا و کاملا خودِ منم وقتی دارم کاردکس بیمار و اوردر اینترن بخش رو میخونم -
به نام خدا
3 ساعت اصول مشاوره : که البته نصفشو سر کلاس بودم ولی انصافا همه شو فهمیدم از بسکه این درس شیرینه و استادش حرفه ای🥰
1 ساعت اصول کتابداری
یه کمم روانشناسی عمومی خوندم و تمام -
سلام سلاااام
حالا درسته از روز آخر جراحی براتون نگفتم
ولی میخوام از بخش داخلی بگمممم
از امروزش که روز دومش بود
صبح رفتیم تو بخش استاد اومد و قرار شد بریم سرم مریض رو وصل کنیم
آقااا قد بلند هم نعمتیه هااا
تنها رفتم بالا سر مریض بعد این سرم قبلیش رو میخواستم بردارم خیلی بالا بووودقدم نمیرسید دیگه یکی از همکلاسیام رو صدا زدم گفتم بیا اینو بدش به من
بعد میخواستم سر سوزن رو از ست سرم جدا کنم که بزنم به آنژیوکت باز زورم بهش نمیرسید
یکی از دوستامو صدا زدم اومد اونم نتونست بازش کنه
بعد همونی که قدش بلند بود سرم رو داد دستم اومد اینو باز کرد گفت بیا انقدر تلاش نمیخواست کهولی خدایی سفت بود نمیدونم چطوری بازش کرد آخه
بعد دوتا نمونه خون گرفتیم و نمونه ها رو گذاشتیم تو ظرف نمونه آزمایشات و فرستادیم آزمایشگاه
بعد استاد رست داد
رفتیم نشستیم تو همکف داشتم بیسکوییت میخوردم یهو دیدم دارن پیج میکنن کد ۹۹ داخلی!
همین الان من از بخش اومدم بیرون و هیچ خبری نبود .. یهو چیشد؟ کدوم مریض بود؟!
با خودم گفتم خدا رو شکر وقتی کد خورده که ما تو بخش نیستیم و نمیبینیم و داشتم مقاومت میکردم و نمیخواستم برم تو بخش
دوباره پیج کرد کد ۹۹ داخلی! اینبار با صدای بلند تر
(کد ۹۹ برای CPR یا احیای قلبی ریوی هست)
یه لحظه یخ زدم .. یهو یکی از بچه ها گفت پاشید بریم ببینیم چه خبره .. نمیدونستم چیکار کنم ناخودآگاه بلند شدم رفتم پشت سرشون
بالاخره رسیدیم به اتاق بیمار
دیدم تخت بغلی اونی که بهش دارو دادمه
تیم کد اومده بودن بالا سرش پرستارای بخش همه بالا سرش بود
اینترنا و کارورزا هم از بخشای دیگه اومده بودن
اتاق شلوغ بود همه با همه حواسشون داشتن مریض رو نگاه میکردن
رفتم تو اتاق دیدم آمبوبگ بهش وصله دستگاه مانیتورینگ وصله
و دستگاه شوک هم داره نوار قلب میگیره و نوار قلبی که هیچ علامتی نشون نمیده .. صافِ صاف .. ۱۱ دقیقه بود که احیا شروع شده بود
یه علامت قرمز روی دستگاه شوک بود... Asystole
مریض کلا سیستول نداشت ... ماساژ قلبی رو شروع کرده بودن
و cv line وصل بود .. لوله تراشه و کلی وسیله دیگه که اگه بخوام بگم باید کاربرد هر کدومم بگم واستون
️ خلاصه که بریم سر اصل مطلب
صداهای اطراف داشت تو سرم میپیچید ... آلارم دستگاه شوک .. صحبتای پرستارا ... امید و انگیزه دادن اینترنا به ما
هر چند دقیقه نوار قلب یه موجی میگرفت ولی اون موجی که باید نبود ... موج بود ولی نه اونی که باید..
۴ تا اپی نفرین زده بودن بهش .. سرپرستار گفت پنجمی رو بزن
دو نفر مسئول ماساژ قلبی بودن یکی ماساژ میداد خسته میشد میرفت نفر دومی میومد... تو همین جا به جا شدنا دیدم محلی که ماساژ میدن گود شده و بالا نمیاد .. قفسه سینه اش شکسته بود
یه نفر بالای سرش بود و هر ۵ ثانیه یکبار آمبوبگ رو فشار میداد (شبیه بادکنکه برای اکسیژن رسانی احتمالا تو فیلما دیده باشید) و حواسش به مانیتور بود
۱۸ دقیقه گذشته بود
یهو یه اینترن که نگاهش به دستگاه شوک بود گفت نبضش برگشت rate داره .. گفتم آخیش برگشت بنده خدا
سرپرستار: یه اپی نفرین دیگه .. ماساژ رو ادامه بدید ..
از پرستار پرسیدم برگشت؟ سر تکون داد و گفت نه هنوز نبضش ضعیفه
ادامه ماجرا .. اپی نفرین ، ماساژ قلبی ، آمبوبگ و یه داروی دیگه
۲۰دقیقه گذشته بود .. سرپرستار گفت: دیگه فایده نداره فکر نمیکنم برگرده ... پرستار همون مریض با یه نگاه نا امیدانه ای بهش نگاه میکرد
هر لحظه ماساژ با انرژی بیشتری ادامه پیدا میکرد ... اون دو نفر صورتشون سرخ شده بود و دستاشون رو ورزش میدادن و تند تند شیفت عوض میکردن
از همدیگه میپرسیدن رفت؟
هر کدوم از اعضای تیم احیا سر تکون میدادن و یه نفس عمیق میکشیدن
نوار قلب دیگه شده بود یه خط صاف
پرستار: ختم سی پی آر؟
سرپرستار: آره دیگه فایده نداره
پرستاری که ماساژ میداد: بذار یه بار دیگه بریم ماساژ رو
ادامه میدادن ۲۵ دیقه گذشته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر
خانم پرستاری که پرستار بیمار بود: نه بذارید من برم ماساژ ...
سرپرستار: چند تا اپی نفرین زدین؟
پرستار: ۹ تا
سرپرستار: دهمی رو هم بزن
زد ولی فایده نداشت .. مریض دیگه رفته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر خسته نباشید
پرستارا ادامه میدادن .. یه ماساژ دیگه یه داروی دیگه یه اکسیژن دیگه
ادامه دادن ولی دیگه فایده نداشت یکی یکی عقب کشیدن از تخت
سرپرستار:ختم سی پی آر خسته نباشید
یکی یکی اومدن عقب با یه نگاه غمگین و ناامید ...
پرستار خود مریض اومد عقب و گفت من میرم به افسردگیم برسم
️
همه به هم خسته نباشید گفتن
من ماتم برده بود ... ینی واقعا رفت؟ تموم شد؟
آره تموم شد از بخش رفتم بیرون و نشستم رو صندلی همینطوری رو به روم رو نگاه میکردم دستام یخ زده بود اصلا نمیتونستم حرف بزنم
برگشتم بخش دیدم دارن دستگاها رو ازش جدا میکنن
استاد اومده بود .. و یه ربع منتظر مایی که رفته بودیم سی پی آر ببینیم
️
اول دعوامون کرد که چه فاید رفتید اونجا وایستادید؟ بلد که نبودید ... وقتتون تلف شده ... بعد دید حالمون بده دیگه هیچی نگفت
گفت برید وسیله های رگ گیری رو بیارید
رفتیم بالا سر مریض .. استاد آستین دست چپ رو زده بود بالا که رگ پیدا کنه ... دیدم بالا سر مریض نوشته دست چپ ایزوله است ( ینی به هیچ عنوان هیچ کتتری نباید وارد این دست بشه .. حالا یا فیستول داره یا هرچی..)
از پرستار بخش پرسیدیم این واقعا ایزوله است؟ گفت دکتر به صورت دیفالت دست چپ رو ایزوله واسه خودش نگه میداره که اگر یه وقتی نیاز به رگ داشت این دست رو داشته باشه واسه خودشکلا با دست چپ مریضای دکتر فلانی کاری نداشته باشید
خلاصه که دو سه نمونه خون گرفتیم و آنژیوکت زدیم و استاد گفت میتونید برید
رفتیم/:
ولی من تا وقتی که گریه نکردم خوب نشدم/:
از پرستارش پرسیدیم چش بوده این مریض؟ میگفت من الان مغزم کار نمیکنه نمیتونم حرف بزنم چیزی نپرسید ازم/:
دلم گرفت به حالش
موقعی که داشتیم میومدیم بیرون دیدیم cv line اش رو درآوردن و داره از شریان خون میپاشه بیرونبا پانسمان فشاری هم مهار نشد خونریزی .. نمیدونم چیکارش کردن دیگه
بعدم که گواهی فوتش رو پزشک نوشت و لباساشو درآوردن و گذاشتنش تو کاور و بردن سردخونه
خدافظ
️
-
سلام سلاااام
حالا درسته از روز آخر جراحی براتون نگفتم
ولی میخوام از بخش داخلی بگمممم
از امروزش که روز دومش بود
صبح رفتیم تو بخش استاد اومد و قرار شد بریم سرم مریض رو وصل کنیم
آقااا قد بلند هم نعمتیه هااا
تنها رفتم بالا سر مریض بعد این سرم قبلیش رو میخواستم بردارم خیلی بالا بووودقدم نمیرسید دیگه یکی از همکلاسیام رو صدا زدم گفتم بیا اینو بدش به من
بعد میخواستم سر سوزن رو از ست سرم جدا کنم که بزنم به آنژیوکت باز زورم بهش نمیرسید
یکی از دوستامو صدا زدم اومد اونم نتونست بازش کنه
بعد همونی که قدش بلند بود سرم رو داد دستم اومد اینو باز کرد گفت بیا انقدر تلاش نمیخواست کهولی خدایی سفت بود نمیدونم چطوری بازش کرد آخه
بعد دوتا نمونه خون گرفتیم و نمونه ها رو گذاشتیم تو ظرف نمونه آزمایشات و فرستادیم آزمایشگاه
بعد استاد رست داد
رفتیم نشستیم تو همکف داشتم بیسکوییت میخوردم یهو دیدم دارن پیج میکنن کد ۹۹ داخلی!
همین الان من از بخش اومدم بیرون و هیچ خبری نبود .. یهو چیشد؟ کدوم مریض بود؟!
با خودم گفتم خدا رو شکر وقتی کد خورده که ما تو بخش نیستیم و نمیبینیم و داشتم مقاومت میکردم و نمیخواستم برم تو بخش
دوباره پیج کرد کد ۹۹ داخلی! اینبار با صدای بلند تر
(کد ۹۹ برای CPR یا احیای قلبی ریوی هست)
یه لحظه یخ زدم .. یهو یکی از بچه ها گفت پاشید بریم ببینیم چه خبره .. نمیدونستم چیکار کنم ناخودآگاه بلند شدم رفتم پشت سرشون
بالاخره رسیدیم به اتاق بیمار
دیدم تخت بغلی اونی که بهش دارو دادمه
تیم کد اومده بودن بالا سرش پرستارای بخش همه بالا سرش بود
اینترنا و کارورزا هم از بخشای دیگه اومده بودن
اتاق شلوغ بود همه با همه حواسشون داشتن مریض رو نگاه میکردن
رفتم تو اتاق دیدم آمبوبگ بهش وصله دستگاه مانیتورینگ وصله
و دستگاه شوک هم داره نوار قلب میگیره و نوار قلبی که هیچ علامتی نشون نمیده .. صافِ صاف .. ۱۱ دقیقه بود که احیا شروع شده بود
یه علامت قرمز روی دستگاه شوک بود... Asystole
مریض کلا سیستول نداشت ... ماساژ قلبی رو شروع کرده بودن
و cv line وصل بود .. لوله تراشه و کلی وسیله دیگه که اگه بخوام بگم باید کاربرد هر کدومم بگم واستون
️ خلاصه که بریم سر اصل مطلب
صداهای اطراف داشت تو سرم میپیچید ... آلارم دستگاه شوک .. صحبتای پرستارا ... امید و انگیزه دادن اینترنا به ما
هر چند دقیقه نوار قلب یه موجی میگرفت ولی اون موجی که باید نبود ... موج بود ولی نه اونی که باید..
۴ تا اپی نفرین زده بودن بهش .. سرپرستار گفت پنجمی رو بزن
دو نفر مسئول ماساژ قلبی بودن یکی ماساژ میداد خسته میشد میرفت نفر دومی میومد... تو همین جا به جا شدنا دیدم محلی که ماساژ میدن گود شده و بالا نمیاد .. قفسه سینه اش شکسته بود
یه نفر بالای سرش بود و هر ۵ ثانیه یکبار آمبوبگ رو فشار میداد (شبیه بادکنکه برای اکسیژن رسانی احتمالا تو فیلما دیده باشید) و حواسش به مانیتور بود
۱۸ دقیقه گذشته بود
یهو یه اینترن که نگاهش به دستگاه شوک بود گفت نبضش برگشت rate داره .. گفتم آخیش برگشت بنده خدا
سرپرستار: یه اپی نفرین دیگه .. ماساژ رو ادامه بدید ..
از پرستار پرسیدم برگشت؟ سر تکون داد و گفت نه هنوز نبضش ضعیفه
ادامه ماجرا .. اپی نفرین ، ماساژ قلبی ، آمبوبگ و یه داروی دیگه
۲۰دقیقه گذشته بود .. سرپرستار گفت: دیگه فایده نداره فکر نمیکنم برگرده ... پرستار همون مریض با یه نگاه نا امیدانه ای بهش نگاه میکرد
هر لحظه ماساژ با انرژی بیشتری ادامه پیدا میکرد ... اون دو نفر صورتشون سرخ شده بود و دستاشون رو ورزش میدادن و تند تند شیفت عوض میکردن
از همدیگه میپرسیدن رفت؟
هر کدوم از اعضای تیم احیا سر تکون میدادن و یه نفس عمیق میکشیدن
نوار قلب دیگه شده بود یه خط صاف
پرستار: ختم سی پی آر؟
سرپرستار: آره دیگه فایده نداره
پرستاری که ماساژ میداد: بذار یه بار دیگه بریم ماساژ رو
ادامه میدادن ۲۵ دیقه گذشته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر
خانم پرستاری که پرستار بیمار بود: نه بذارید من برم ماساژ ...
سرپرستار: چند تا اپی نفرین زدین؟
پرستار: ۹ تا
سرپرستار: دهمی رو هم بزن
زد ولی فایده نداشت .. مریض دیگه رفته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر خسته نباشید
پرستارا ادامه میدادن .. یه ماساژ دیگه یه داروی دیگه یه اکسیژن دیگه
ادامه دادن ولی دیگه فایده نداشت یکی یکی عقب کشیدن از تخت
سرپرستار:ختم سی پی آر خسته نباشید
یکی یکی اومدن عقب با یه نگاه غمگین و ناامید ...
پرستار خود مریض اومد عقب و گفت من میرم به افسردگیم برسم
️
همه به هم خسته نباشید گفتن
من ماتم برده بود ... ینی واقعا رفت؟ تموم شد؟
آره تموم شد از بخش رفتم بیرون و نشستم رو صندلی همینطوری رو به روم رو نگاه میکردم دستام یخ زده بود اصلا نمیتونستم حرف بزنم
برگشتم بخش دیدم دارن دستگاها رو ازش جدا میکنن
استاد اومده بود .. و یه ربع منتظر مایی که رفته بودیم سی پی آر ببینیم
️
اول دعوامون کرد که چه فاید رفتید اونجا وایستادید؟ بلد که نبودید ... وقتتون تلف شده ... بعد دید حالمون بده دیگه هیچی نگفت
گفت برید وسیله های رگ گیری رو بیارید
رفتیم بالا سر مریض .. استاد آستین دست چپ رو زده بود بالا که رگ پیدا کنه ... دیدم بالا سر مریض نوشته دست چپ ایزوله است ( ینی به هیچ عنوان هیچ کتتری نباید وارد این دست بشه .. حالا یا فیستول داره یا هرچی..)
از پرستار بخش پرسیدیم این واقعا ایزوله است؟ گفت دکتر به صورت دیفالت دست چپ رو ایزوله واسه خودش نگه میداره که اگر یه وقتی نیاز به رگ داشت این دست رو داشته باشه واسه خودشکلا با دست چپ مریضای دکتر فلانی کاری نداشته باشید
خلاصه که دو سه نمونه خون گرفتیم و آنژیوکت زدیم و استاد گفت میتونید برید
رفتیم/:
ولی من تا وقتی که گریه نکردم خوب نشدم/:
از پرستارش پرسیدیم چش بوده این مریض؟ میگفت من الان مغزم کار نمیکنه نمیتونم حرف بزنم چیزی نپرسید ازم/:
دلم گرفت به حالش
موقعی که داشتیم میومدیم بیرون دیدیم cv line اش رو درآوردن و داره از شریان خون میپاشه بیرونبا پانسمان فشاری هم مهار نشد خونریزی .. نمیدونم چیکارش کردن دیگه
بعدم که گواهی فوتش رو پزشک نوشت و لباساشو درآوردن و گذاشتنش تو کاور و بردن سردخونه
خدافظ
️
-
سلام سلاااام
حالا درسته از روز آخر جراحی براتون نگفتم
ولی میخوام از بخش داخلی بگمممم
از امروزش که روز دومش بود
صبح رفتیم تو بخش استاد اومد و قرار شد بریم سرم مریض رو وصل کنیم
آقااا قد بلند هم نعمتیه هااا
تنها رفتم بالا سر مریض بعد این سرم قبلیش رو میخواستم بردارم خیلی بالا بووودقدم نمیرسید دیگه یکی از همکلاسیام رو صدا زدم گفتم بیا اینو بدش به من
بعد میخواستم سر سوزن رو از ست سرم جدا کنم که بزنم به آنژیوکت باز زورم بهش نمیرسید
یکی از دوستامو صدا زدم اومد اونم نتونست بازش کنه
بعد همونی که قدش بلند بود سرم رو داد دستم اومد اینو باز کرد گفت بیا انقدر تلاش نمیخواست کهولی خدایی سفت بود نمیدونم چطوری بازش کرد آخه
بعد دوتا نمونه خون گرفتیم و نمونه ها رو گذاشتیم تو ظرف نمونه آزمایشات و فرستادیم آزمایشگاه
بعد استاد رست داد
رفتیم نشستیم تو همکف داشتم بیسکوییت میخوردم یهو دیدم دارن پیج میکنن کد ۹۹ داخلی!
همین الان من از بخش اومدم بیرون و هیچ خبری نبود .. یهو چیشد؟ کدوم مریض بود؟!
با خودم گفتم خدا رو شکر وقتی کد خورده که ما تو بخش نیستیم و نمیبینیم و داشتم مقاومت میکردم و نمیخواستم برم تو بخش
دوباره پیج کرد کد ۹۹ داخلی! اینبار با صدای بلند تر
(کد ۹۹ برای CPR یا احیای قلبی ریوی هست)
یه لحظه یخ زدم .. یهو یکی از بچه ها گفت پاشید بریم ببینیم چه خبره .. نمیدونستم چیکار کنم ناخودآگاه بلند شدم رفتم پشت سرشون
بالاخره رسیدیم به اتاق بیمار
دیدم تخت بغلی اونی که بهش دارو دادمه
تیم کد اومده بودن بالا سرش پرستارای بخش همه بالا سرش بود
اینترنا و کارورزا هم از بخشای دیگه اومده بودن
اتاق شلوغ بود همه با همه حواسشون داشتن مریض رو نگاه میکردن
رفتم تو اتاق دیدم آمبوبگ بهش وصله دستگاه مانیتورینگ وصله
و دستگاه شوک هم داره نوار قلب میگیره و نوار قلبی که هیچ علامتی نشون نمیده .. صافِ صاف .. ۱۱ دقیقه بود که احیا شروع شده بود
یه علامت قرمز روی دستگاه شوک بود... Asystole
مریض کلا سیستول نداشت ... ماساژ قلبی رو شروع کرده بودن
و cv line وصل بود .. لوله تراشه و کلی وسیله دیگه که اگه بخوام بگم باید کاربرد هر کدومم بگم واستون
️ خلاصه که بریم سر اصل مطلب
صداهای اطراف داشت تو سرم میپیچید ... آلارم دستگاه شوک .. صحبتای پرستارا ... امید و انگیزه دادن اینترنا به ما
هر چند دقیقه نوار قلب یه موجی میگرفت ولی اون موجی که باید نبود ... موج بود ولی نه اونی که باید..
۴ تا اپی نفرین زده بودن بهش .. سرپرستار گفت پنجمی رو بزن
دو نفر مسئول ماساژ قلبی بودن یکی ماساژ میداد خسته میشد میرفت نفر دومی میومد... تو همین جا به جا شدنا دیدم محلی که ماساژ میدن گود شده و بالا نمیاد .. قفسه سینه اش شکسته بود
یه نفر بالای سرش بود و هر ۵ ثانیه یکبار آمبوبگ رو فشار میداد (شبیه بادکنکه برای اکسیژن رسانی احتمالا تو فیلما دیده باشید) و حواسش به مانیتور بود
۱۸ دقیقه گذشته بود
یهو یه اینترن که نگاهش به دستگاه شوک بود گفت نبضش برگشت rate داره .. گفتم آخیش برگشت بنده خدا
سرپرستار: یه اپی نفرین دیگه .. ماساژ رو ادامه بدید ..
از پرستار پرسیدم برگشت؟ سر تکون داد و گفت نه هنوز نبضش ضعیفه
ادامه ماجرا .. اپی نفرین ، ماساژ قلبی ، آمبوبگ و یه داروی دیگه
۲۰دقیقه گذشته بود .. سرپرستار گفت: دیگه فایده نداره فکر نمیکنم برگرده ... پرستار همون مریض با یه نگاه نا امیدانه ای بهش نگاه میکرد
هر لحظه ماساژ با انرژی بیشتری ادامه پیدا میکرد ... اون دو نفر صورتشون سرخ شده بود و دستاشون رو ورزش میدادن و تند تند شیفت عوض میکردن
از همدیگه میپرسیدن رفت؟
هر کدوم از اعضای تیم احیا سر تکون میدادن و یه نفس عمیق میکشیدن
نوار قلب دیگه شده بود یه خط صاف
پرستار: ختم سی پی آر؟
سرپرستار: آره دیگه فایده نداره
پرستاری که ماساژ میداد: بذار یه بار دیگه بریم ماساژ رو
ادامه میدادن ۲۵ دیقه گذشته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر
خانم پرستاری که پرستار بیمار بود: نه بذارید من برم ماساژ ...
سرپرستار: چند تا اپی نفرین زدین؟
پرستار: ۹ تا
سرپرستار: دهمی رو هم بزن
زد ولی فایده نداشت .. مریض دیگه رفته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر خسته نباشید
پرستارا ادامه میدادن .. یه ماساژ دیگه یه داروی دیگه یه اکسیژن دیگه
ادامه دادن ولی دیگه فایده نداشت یکی یکی عقب کشیدن از تخت
سرپرستار:ختم سی پی آر خسته نباشید
یکی یکی اومدن عقب با یه نگاه غمگین و ناامید ...
پرستار خود مریض اومد عقب و گفت من میرم به افسردگیم برسم
️
همه به هم خسته نباشید گفتن
من ماتم برده بود ... ینی واقعا رفت؟ تموم شد؟
آره تموم شد از بخش رفتم بیرون و نشستم رو صندلی همینطوری رو به روم رو نگاه میکردم دستام یخ زده بود اصلا نمیتونستم حرف بزنم
برگشتم بخش دیدم دارن دستگاها رو ازش جدا میکنن
استاد اومده بود .. و یه ربع منتظر مایی که رفته بودیم سی پی آر ببینیم
️
اول دعوامون کرد که چه فاید رفتید اونجا وایستادید؟ بلد که نبودید ... وقتتون تلف شده ... بعد دید حالمون بده دیگه هیچی نگفت
گفت برید وسیله های رگ گیری رو بیارید
رفتیم بالا سر مریض .. استاد آستین دست چپ رو زده بود بالا که رگ پیدا کنه ... دیدم بالا سر مریض نوشته دست چپ ایزوله است ( ینی به هیچ عنوان هیچ کتتری نباید وارد این دست بشه .. حالا یا فیستول داره یا هرچی..)
از پرستار بخش پرسیدیم این واقعا ایزوله است؟ گفت دکتر به صورت دیفالت دست چپ رو ایزوله واسه خودش نگه میداره که اگر یه وقتی نیاز به رگ داشت این دست رو داشته باشه واسه خودشکلا با دست چپ مریضای دکتر فلانی کاری نداشته باشید
خلاصه که دو سه نمونه خون گرفتیم و آنژیوکت زدیم و استاد گفت میتونید برید
رفتیم/:
ولی من تا وقتی که گریه نکردم خوب نشدم/:
از پرستارش پرسیدیم چش بوده این مریض؟ میگفت من الان مغزم کار نمیکنه نمیتونم حرف بزنم چیزی نپرسید ازم/:
دلم گرفت به حالش
موقعی که داشتیم میومدیم بیرون دیدیم cv line اش رو درآوردن و داره از شریان خون میپاشه بیرونبا پانسمان فشاری هم مهار نشد خونریزی .. نمیدونم چیکارش کردن دیگه
بعدم که گواهی فوتش رو پزشک نوشت و لباساشو درآوردن و گذاشتنش تو کاور و بردن سردخونه
خدافظ
️
-
@kosar-mottaghi سلامت باشی کوثر جانم
خوشحالم که دوست داشتی
ان شاء الله از ترمای بعد خودت بری کارآموزی و گزارش روزانه بنویسی واسمون -
@kosar-mottaghi سلامت باشی کوثر جانم
خوشحالم که دوست داشتی
ان شاء الله از ترمای بعد خودت بری کارآموزی و گزارش روزانه بنویسی واسمون -
@kosar-mottaghi خوبی از خودته جانم
-
@f-seif-0
-
سلام شبتون بخیر
وی پس از چند روز الان یادش اومده که می بایست گزارش بده
حقیقتا انقدر تو فکر امتحانای میان ترم بودم که یادم رفت(:
بنابراین من فقط امروزو میگم 3ساعت کتابداری خوندم که امتحانشو داشتم و با سختی گذروندیمش، وسط امتحانم تایم تموم شد و سایت ما را به بیرون هدایت کرد🥲
به امید خدا بریم برا امتحانای بعدی -
سلام
در جریانید که چند روزه گزارش ندادم؟
چون بیمار نیست
آقا بخش داخلی که دیگه انقدر کار نبود که رفتیم تو کلاس نشستیم استاد تئوری درس میداد بهمون
یکی از مباحث پروتکل انسولین بود، اینکه چند واحد باید بزنیم تو چه شرایطی باید تزریق کنیم روش تزریقش و اینا
درباره ماسک های اکسیژن هم بهمون توضیح دادن
کلا دانشجوهای ترم یک نگران هیچی نباشید اگر پروسیجری رو تو پراتیک کامل یاد نگرفتید تو بیمارستان دوباره اینا رو استادا تو بیمارستان درس میدن و تکرار میشه واستون
بعد از کلاسا هم ما میرفتیم کتابخونه بیمارستان و درس میخوندیم خیلی خوب بودالبته شرایط جور نشد که براتون از کتابخونه عکس بگیرم ولی خیلییی خوب بود قشنگ انگیزه میگرفتی واسه درس خوندن
خلاصه که بخش داخلی این بیمارستان هم تموم شد
و ما الان اومدیم بخش جراحی یه بیمارستان دیگه
آقا من تو این بیمارستانه همش گم میشمخیلی تو در توعه/:
خیلی بزرگتر از بیمارستان قبلی هست و قدیمی تره و از لحاظ پرستیژ کاری و معماری ساختمانش خیلی لول بالایی داره
حالا منم سعی میکنم گم نشم
اینجا هم اومدیم همه شفا پیدا کردنینی تا الان ما فقط قطع عضو رو درمان نکردیم
این بخش هم همون کارای قبلی مثل خونگیری، تعویض پانسمان، بیرون کشیدن یا DC کردن سوند و درن، رگ گیری و غیره رو انجام دادیم تا الان
و روز دوم استاد بهمون گفت پرونده بردارید و از روی اوردر پزشک ، کاردکس دارویی رو بنویسید
اوردر پزشک همون نسخه داروها و مراقبت هایی هست که پزشک تجویز کرده و این اوردر باید وارد یه برگه ای بشه به اسم کاردکس که پرستار مینویسه و اوردر پزشک رو (با یه سری خط مخصوص که دو طرف اوردر میکشن) میبندن که کسی نتونه چیزی بهش اضافه کنه و مهر و امضای پرستار هم پای اوردر پزشک زده میشه
هر تختی یه کاردکس داره و این کاردکس ها همه با هم تو یه کلاسور گذاشته شده و وقتی پرستار میخواد دارو بده یا مشاوره و مراقبتی قراره انجام بشه از روی این کاردکس نگاه میکنه
ولی اوردر پزشک تو پرونده است.
بعد از نوشتن کاردکس ما باید یه گزارش پرستاری هم واسه یه شیفت دلخواه مینوشتیم
روز بعدش رفتیم که کاردکس و گزارش رو تحویل بدیم
بعد که استاد تصحیح کرد فهمیدیم چقدر اسم داروها رو اشتباه خوندیم از اوردرآخه چیکار کنیم خب خیلی بد خطن یه سری پزشکا
مثلا یکی از ایرادایی که از کاردکس من گرفته شد این بود که تو اوردر نوشته شده بود:
Amp Ampotel
بعد ampotel رو اینطوری جدا نوشته بود Amp o tel با یه خطی که اصن o هم مشخص نبود و l هم شبیه c خونده میشد
بعد من با خودم گفتم چرا دوبار نوشته Amp (آمپول)و خب تو کاردکس نوشتم Amp otc
بعد که سرچ کردم متوجه شدم otc به گروه داروهای بدون نسخه میگن
یکی از پوئن هایی که این بیمارستان داشت این بود که کارورزها و پرستارهای طرحی زیادی تو بخش بودن و بهمون کمک میکردن و خیلی چیزا بهمون یاد میداد
و خب باید ازشون کار میدزدیدیمچون اونا خودشون فرز بودن و همه کارا رو انجام میدادن که مبادا سرپرستار بگه آره کارورزا تنبلی میکنن و اینا و ما هم خب ذوق اولیه مون هنوز فروکش نکرده و دلمون میخواد کار کنیم هنوز
یکی از پرستارا بهمون میگفت هنوز اولتونه سرتون داغه سعی کنید تا آخر همینطوری داغ بمونه و همینقدر انرژی داشته باشید واسه کار کردن
یه روز میخواستیم دارو بدیم رفتیم داروها رو آماده کردیم بعد یکی از مریضا یه قرص داشت که باید بهش میدادیم.. یکی از هم گروهیا همیشه دیر میرسه و در نهایت قرص ها واسش میمونه که بده به مریض (بهش میگیم متخصص قرصولوژی) پرستار اومد قرص رو داد بهش گفت اینم بده مریض بخوره، بعد این بنده خدا هم هول شد گفت این قرص رو بدم همراه مریض بخوره؟
پرستار بهش گفت: نه همراه مریض قرصاشو با خودش آورده اینو برو بده خود مریض بخوره
بعد اومد بالا سر بیمار قرص رو داد به همراهش گفت حتما بدید بهش بخوره.. یادتون نره هااا نذارید فراموش کنیدها
بعد از ده دیقه ددباره برگشت از همراه پرسید دادی قرص رو؟ خورد؟ مطمئن باشم؟
انگار خدمات پس از فروشه
ادامه گزارش در پست بعد.. -
امروز صبح جنین دو ساعت الان همچنان جنین و بعدش فیزیک پزشکی ضریب تضعیف و سوال های فیزیو خون اریتروسیت ها