هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Catherine تقصیر بابام بود چرا باید برای یه بچه سه ساله بره سی دی مومیایی بخره
خب این باعث شد بعده ها از هر چیزی بترسم -
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Rita آها آماده ای؟
چرا؟ -
@Catherine تقصیر بابام بود چرا باید برای یه بچه سه ساله بره سی دی مومیایی بخره
خب این باعث شد بعده ها از هر چیزی بترسمنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Venus655 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Catherine تقصیر بابام بود چرا باید برای یه بچه سه ساله بره سی دی مومیایی بخره
خب این باعث شد بعده ها از هر چیزی بترسمالهی
باباها کلا خیلی مسئولیت پذیرن نگم واست -
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاید یه ۴،۵ سالیه به ترس هام غلبه کردم
-
@Venus655
خب دارم میخونم فعلا فرجه های امتحانات هم ک داریم
چون یکم درگیرم میخوام یکاری بکنم هنوز برا جمعبندی ی چیز خفن تو ذهنمه -
@Venus655 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Catherine تقصیر بابام بود چرا باید برای یه بچه سه ساله بره سی دی مومیایی بخره
خب این باعث شد بعده ها از هر چیزی بترسمالهی
باباها کلا خیلی مسئولیت پذیرن نگم واستنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Catherine تازه دوبله نشده بود
-
@Venus655
خب دارم میخونم فعلا فرجه های امتحانات هم ک داریم
چون یکم درگیرم میخوام یکاری بکنم هنوز برا جمعبندی ی چیز خفن تو ذهنمهنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Rita خب خدا رو شکر
بترکونی -
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Venus655
واییی
حالا من مامانم خیلی حساسه تا همین چن روز پیش نمیزاش چیز ترسناک ببینم منم دیگه اخلاقشو شناختم از چن سال پیش ت گوشی میشستم میدیدم تنها زیر پتو شبا که بدتر خوفناک تر میشد -
@Venus655
قربانت -
@Venus655
واییی
حالا من مامانم خیلی حساسه تا همین چن روز پیش نمیزاش چیز ترسناک ببینم منم دیگه اخلاقشو شناختم از چن سال پیش ت گوشی میشستم میدیدم تنها زیر پتو شبا که بدتر خوفناک تر میشدنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۷ آخرین ویرایش توسط مِهردُخت انجام شده@Catherine وایی شبها که از میز و در و پنجره صدا میاد
تلویزیون هم که قلنجشو میشکنه
کافیه یه روز تنها باشی کل خونه منفجر میشه که تو بترسی -
دنیا قشنگ بود تو کتابا
ب ما که رسید خرابو و بیمار
️
-
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی عجیبه این دو تا منشی ها خیلی متواضعن اصلا خودشونو نمی گیرن دنیا داره خوب میشه
-
@Catherine وایی شبها که از میز و در و پنجره صدا میاد
تلویزیون هم که قلنجشو میشکنه
کافیه یه روز تنها باشی کل خونه منفجر میشه که تو بترسینوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Venus655
اره دقیقا این تلویزیون لعنتیییاصن گاهی صدای پاهم میشنیدم مث چی میترسیدم حتی ی سری صندلی خود به خود تکون خورد قشنگ داشتم سکته میکردم
-
دانشجویان پزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط lO_Ol انجام شده
@Venus655
ما یبار تو مطب دکتر اینو گفتیم که چه خووبه و خودشو نمیگیره و خوش اخلاقه کاشف ب عمل اومد پسره دکتره یروز جای منشی نشسته -
@Venus655
اره دقیقا این تلویزیون لعنتیییاصن گاهی صدای پاهم میشنیدم مث چی میترسیدم حتی ی سری صندلی خود به خود تکون خورد قشنگ داشتم سکته میکردم
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۱ آخرین ویرایش توسط مِهردُخت انجام شده@Catherine من یه بار تنها بودم تو خونه یهو دیدم چوب لباسی با کل لباسهاش افتاد انقدر ترسیدم از خونه زدم بیرون
ساعت ۱۲ شب بود رفتم خونه بابابزرگم
البته کلاس شیشم بودم بابام اینا هم رفته بودن اونجا -
@Venus655
ما یبار تو مطب دکتر اینو گفتیم که چه خووبه و خودشو نمیگیره و خوش اخلاقه کاشف ب عمل اومد پسره دکتره یروز جای منشی نشستهنوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Rita نهههه
-
@Catherine من یه بار تنها بودم تو خونه یهو دیدم چوب لباسی با کل لباسهاش افتاد انقدر ترسیدم از خونه زدم بیرون
ساعت ۱۲ شب بود رفتم خونه بابابزرگم
البته کلاس شیشم بودم بابام اینا هم رفته بودن اونجانوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط ATY انجام شده@Venus655
الهیی
نه من فاز شجاعت میگرفتم گاهی، کوچک تر بودم میگفتم اینا باید از من بترسن داد میزدم اصن اگه جرعت دارید خودتونو نشون بدید تن ب تن بجنگیمخداروشکر ظاهر نشدن رحم کردم بم
️
-
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدونی من دلم میخواد بشینم واقعا یه جا انقدر گریه بکنم تا خالی بشم
-
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه بار زنگ زدم مطب یه دندون پزشک دو تا دکتر اونجان یه مرد یه زن
فامیلی خانومه رو نمیدونستم منشی گفت کدوم دکتر گفتم خانوم دکتر دیگه
گفت کدوم خانوم دکتر؟
من تعجب کردم که مگه یه مرد و زن نبودن چرا این میگه کدوم خانم دکتر
همینجوری یه فامیلی گفتم دقیق یادم نبود البته فامیلیشو
ولی درست از آب در اومد
یه بار که دنیا منو ضایع نکرده همین لحظه بود -
@Venus655
الهیی
نه من فاز شجاعت میگرفتم گاهی، کوچک تر بودم میگفتم اینا باید از من بترسن داد میزدم اصن اگه جرعت دارید خودتونو نشون بدید تن ب تن بجنگیمخداروشکر ظاهر نشدن رحم کردم بم
️
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۴:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Catherine من فقط بسم الله میگفتم و میگم و خواهم گفت